Jeem

«ادب بندگی»

-

انش � اءا... عملی/ فردی مقداری گوش �ت خرید و ب �ه من �زل برد و ب �ه زنش گفت: ب �رای ناهار آبگوش �ت تهیه کن تا ظهر که از کار برگش �تم، بخوریم. زن �ش به او گفت: بگو انش �اءا... مرد گفت اینکه انش �اءا... گفتن ندارد، ظهر میآیم و آبگوشت میخوریم. دست بر قضا وقتی ظهر مرد در راه بازگش �ت به خانه بود، مأموران او را با یک مجرم فراری اش �تباه گرفتند و دستگیرش کردن �د و ب �ه زن �دان بردن �د. 3- 2 روز بعد که فهمیدند اشتباه کردهاند، او را آزاد کردند. مرد به سوی خانه بازگشت و وقتی به خانه رسید و در خانه را زد، زنش از داخل خانه گفت: کیس �تی؟ مرد گفت: انش �اءا... منم. خدا عملاً انشاءا... را به او آموخت.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran