Jeem

پاشو بابا حال نداری!

-

برخ �ی معتقدن �د مث �ل گاز زدن به یک بس �تنی نونی در روزهای داغ تابس �تان یا مثل نوش �یدن یک فنجان چای داغ در ش �ب های سرد زمستان میچس �بد! پی �دا ک �ردن یک صندل �ی خالی در اتوبوس شلوغ را میگویم! به خصوص اگر یک پلاستیک نان هم در بغل داشته باشی و یک کیف هم در دست! وسط اتوبوس بین کلی آدم داشتم له میشدم که یکهو یک نفر پایین کتم را گرفت و کشید و گفت: «تشریف بیارید این جا بنشینید، آقای فرهنگی» وقتی با تعارفهای من مواجه شد کلی «به جان ما ام �کان ندارد» و از ای �ن حرفها به خیک ما بس �ت و دست آخر ما را نش �اند روی صندلی! هنوز فکرم را ب �ه کار نینداخته بودم که این مرد ج �وان را کجا دیدهام که خ �ودش اظهار کرد: ما رو یادتون نیس �ت، آقای فرهنگی؟! دبیرستان... ، کلاس سوم الف، نیمکت اول؟! برای این که طرف را بین آن همه جمعیت ضایع نکرده باش �م، الکی سری تکان دادم و گفتم: آها یادم اومد، خوب هستین شما؟!! کمی که صحبتهایم �ان گل انداخت، گفت: ما هم به عاقبت ش �ما دچار شدیم، در واقع ما هم فرهنگی ش �دیم، آقای فرهنگی! البته نه به خوبی شما! گفت �م: ای بابا اختی �ار دارید اتفاقا م �ا دیگه پیر ش �دیم و الان دور، دور ش �ما جوونهاست، ما هنوز روشن کردن رایانه رو... هنوز حرفم کامل نشده بود که گفت: بله، اونو که خودم میدونم، منظورم اس �تخدام بود، راستیش من یک ساله که حق التدریسم، میخواستم شما که از قدیمیا هس �تین و در اداره کل آشنا دارین، یه سفارشی... هنوز حرفش کامل نشده بود که با خنده گفتم:ای بابا مرد حس �ابی من خودم با این س �ابقه کاری هنوز رسمی نشدم... هنوز حرفم کامل نشده بود که جمعیت حاضر در اتوبوس از شدت خنده منفجر شد و هنوز خندهام بند نیامده بود که دیدم ش �اگرد قدیم زیر بغلم را گرفته و در حالی که از روی صندلی بلندم میکند، میگوید: اگه خستگیتون در اومده پاشین از روی صندلی آقای فرهنگی، مثل این که ما هم تا ش �ب قراره سرپا باشیم ها...

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran