KHABAR VARZESHI

اشكهايمادر­انهبهخاطرد­لتنگي

-

گف ‌توگوي‌خبرورزشي‌با‌مادر‌شهيد‌زمان ‌ينيا

امسالروزما­دربرايمادر­شهيدوحيدزم­انينيا رنگوبويديگ­ريداشت؛رنگفراغودو­رياز پسرشهيدش.پسريکهساله­ايقبلروزما­در را با هديه و لبخندش، به مادر تبريك ميگفت اما امروز مادر تنها با تماشــاي عكس وحيد، صداي تبريك روز مادر را ميشــنود. وحيد زمانينيامح­افظسرداردل­ها۰۴روزپيش­همراه حاج قاسم سليماني بامداد۳۱ دي ماه در حمله پهپادي آمريكا به شــهادت رســيد. در اين گفتوگو بانو سقايي مادر شهيد وحيد زمانينيا از زندگي تا شهادت فرزندش حرف زد و گريه کرد.

خودتانرامع­رفيکنيد،چندسالاستا­زدواج کردهايد؟ اقدس‌سقايي،‌مادر‌شهيد‌وحيد‌زمان ‌ینيا‌هستم.‌ سال‌۶۵ب‌ا‌فريدون‌زمان ‌ينياا‌زدواج‌كردم‌و‌حاصل‌ اين ا‌زدواج‌ســه‌فرزند‌پســر‌ب ‌هنا ‌مهاي‌حسين،‌ حميد‌و‌وحيدا‌ست.‌فاصله‌سني‌حسين‌و‌حميد‌ دو‌سال ا‌ست ا‌ما‌فاصله‌حميد‌با‌وحيد‌فرزند‌آخر‌ ۹‌سال‌بود.‌

ازدورانکود­کيفرزندشهي­دتانبگوييد. آقاوحيد‌سال‌۱۷3۱‌در‌محله ا‌تابك‌تهران‌به‌دنيا‌ آمد‌و‌مدت‌۶‌سال‌در‌آن‌محله‌زندگي‌كرديم،‌ در‌۷‌ســالگي‌او،‌منز ‌لمان‌را‌از‌محله‌ اتابك‌به‌شهر‌ري‌منتقل‌كرديم‌و‌ تحصيالتــش‌را‌از‌ابتدايــي‌تا‌ دبيرستانب‌ ‌هن‌حو‌ا‌حسن‌در‌محله‌ 4۲‌متري‌گذرانــد‌و‌در‌همين‌ محله‌رشد‌كرد.‌

از چه زماني وارد سپاه شد؟ بعد‌از‌گرفتن‌ديپلم‌وارد‌دانشگاه‌امام‌م‌ حســين‌(ع)‌شد‌و‌در‌رشته‌نيروهاي‌ مخصوص‌سپاه‌قدس‌فعاليت‌خود‌ راب‌راي‌پاسداريا‌زا‌نقالبا‌سالمي‌ آغاز‌كرد.‌شهيد‌زمان ‌ينيا‌با‌توجه‌ به‌تواناي ‌يهاي‌بااليي‌كه‌در‌چند‌ سال‌خدمت‌از‌خود‌نشان‌داد‌در‌ مدت‌زمان‌كوتاهي‌توانست‌يكي‌از‌ محافظان‌حا ‌جقاسم‌سليماني‌شود.‌

بهنظرشماچگ­ونهپسرشهيد­تان جزو يكي از نزديكان حاجقاســم شد؟ بعد ا‌ز‌حضور‌در‌سوريه ب‌ا‌توجه ب‌ه‌ توانايي‌و‌خصوصياتي‌كه‌از‌خود‌ نشان‌داد‌جزو‌محافظان‌و‌همراهان‌ حا ‌جقاسم‌شــد‌و‌در‌اين‌مدت‌كه‌با‌ ايشــان‌بود‌هيچ‌حرفي‌به‌ما‌نم ‌يزد‌و‌ وقتيا‌زا‌يشــان‌ســؤال‌م ‌يكرديم‌ حرف‌را‌عوض‌م ‌يكرد.‌شايد‌يكي‌ از‌داليل‌انتخابش‌رازداري‌او‌بود‌ كه‌او‌را‌به‌اين‌مقام‌رساند.‌

رابطــهآقا­وحيدباخانو­ادهو اطرافيانبه­چهصورتبود؟ وحيد‌فرزند‌خيلي‌خوبي‌بود. ا‌و‌نمونه‌ بود‌كه‌خدان‌صي ‌بمان‌كرد‌و‌هميشهب‌اا‌حترام‌ با‌خانواده،ا‌طرافيان‌و‌دوستانش‌صحبت‌م ‌يكرد.‌ يادم‌نم ‌يآيد‌با‌برادرانش‌يا‌كســي‌بلند‌صحبت‌ كرده‌باشد.‌بچ ‌ه‌خيلي‌باانضباطي‌بود،‌براي‌من‌و‌ پدرش‌بسيار‌قابل ا‌حترام‌بود.‌

احساس شما از اينكه آقاوحيد شهيد شده، چيست؟ خيلي‌دلتنگ‌فرزندم‌هســتم.‌خدا‌را‌شــكر‌ م ‌يكنم‌كه‌فرزندمب‌ا‌شهادت‌عاقبتب‌ ‌هخير‌شد.‌ وحيد‌از‌سال‌4۹3۱‌در‌سوريه‌حضور‌داشت‌و‌ به‌دست‌نيروهاي‌تكفيري‌شيميايي‌شده‌بود.‌ البته‌هيچكس‌از‌اين‌موضوع‌اطالع‌نداشــت.‌ چند‌ماه‌پيش‌كه‌براي‌درمان‌به‌اصفهان‌رفت‌ باخبر‌شديم‌وحيد‌شيميايي‌شده‌و‌ري ‌ههايش‌ عفونت‌كرده ا‌ســت‌و‌بــرادرش‌كه ا‌ز ا‌ين‌ موضوع‌باخبر‌بود‌به‌خواست‌وحيد‌ در‌اين‌باره‌بــا‌هي ‌چكس‌حرف‌ نزده‌بود.‌

واکنــش شــما در قبال پيشــنهاد اعزامش به سوريه چگونهبود؟ اولين‌ب‌ارب‌ه‌من‌گفت‌مادر‌م ‌يخواهم‌ به‌ســوريه‌بروم‌و‌از‌اين‌موضوع‌خيلي‌ خوشحالم،‌من‌م ‌يروم‌و‌برم ‌يگردم.‌ وقتــي‌م ‌يديدم‌بــراي‌حضور‌در‌ سوريه‌لحظ ‌هشماري‌م ‌يكند،‌با‌ رفتنش‌مخالفتن‌م ‌يكردم‌و‌فقط‌ م ‌يگفتم‌خدانگهدارت­ب‌اشد.‌

آخرين ديدار شما چه زماني

بود؟ شبي‌كه‌به‌او‌زنگ‌زدند‌و‌گفتند‌بايد‌با‌ حا ‌جقاسم‌به‌مأموريت‌برود.‌

وقتي خواست به مأموريت برود شــما چه حــال و هوايي داشتيد؟ خيلــي‌نگران‌بودم‌و‌اســترس‌ داشــتم.‌هر‌وقت‌كــه‌آقاوحيد‌ م ‌يرفت‌مأموريت‌يك‌لحظه‌خواب‌ راحت‌نداشتم‌و‌دلشوره‌داشتم.‌موقعي‌ كه‌وحيد‌از‌مأموريت‌برم ‌يگشت‌به‌ او‌م ‌يگفتم‌كه‌امشب‌يك‌خواب‌ راحت‌خواهم‌داشت.‌

وحيد بهجــز تكواندو چه فعاليتهايد­يگريداشت؟ شنا،‌دووميداني،‌فوتبال،‌فوتسال‌و‌ تكواندو‌جزو‌برنام ‌ههای‌ورزشي ا‌و ب‌ود‌ و‌هر‌وقت‌فرصت‌پيدا‌م ‌يكرد‌با‌دوستانش‌ فوتبال‌و‌شنا‌م ‌يرفتند‌تا‌چابك‌وب‌ه‌عبارتيب‌هل‌حاظ‌ بدني‌روي‌فــرم‌بماند.‌وحيد‌حتي‌مدتي‌آموزش‌ تكواندو‌به‌همكارانش‌را‌برعهده‌داشت.‌

مراسمخواست­گاريچطوربو­د؟ (چشــمان‌مــادر‌باراني‌شــد.‌با‌گوشــه‌چادر‌ چشــ ‌مهايش‌را‌پاك‌م ‌يكند.)‌عروسم‌را‌همراه‌

مادرش‌در‌كربال‌ديده‌و‌پســنديده‌بودند.‌براي‌ آشــنايي‌بيشــتر‌به‌صحن‌حضرت‌عبدالعظيم‌ حســني(ع)‌رفتيم.‌من‌و‌مادرش‌در‌گوشــ ‌هاي‌ نشستيم‌و‌آنها‌در‌همين‌جايي‌كه ا‌الن‌وحيد‌دفن‌ شدهن‌شستند‌و‌حر ‌فها ‌يشان‌را‌زدندب‌عدا‌زا‌ينكه‌ توافق‌دو‌خانواده‌جلب‌شــد‌زنــگ‌زديم‌و‌قرار‌ خواستگاري‌گذاشتيم.‌انگشتر‌و‌چادر‌خريديم‌و‌ همراه‌برادران‌و‌عرو ‌سهايم‌و‌چند‌نفر‌از‌بزرگان‌ فاميل‌رفتيم‌خواستگاري.‌

مهريه چقدر بود؟ مهريه‌۰۰۱‌ســكه‌تعيين‌كرديم ا‌ما‌حا ‌جآقا‌‌(پدر‌ آقاوحيد)‌گفت‌4۱۱‌ســكه‌كه‌ما‌قبول‌كرديم،‌ ضمن ا‌ينكه‌قرار‌شد‌فرش،‌تلويزيون‌و ل‌باسشويي‌ را‌هم‌ما‌تهيه‌كنيم.‌

چه آرزويي براي همسرش داريد؟ ا ‌نشاءا...‌همسر‌خوبي‌پيدا‌شود‌و‌قدرا‌ين‌دختر‌راب‌داند‌ و‌او‌را‌خوشبخت‌كند.‌براي‌او‌خيلي‌ناراحتم‌چون‌با‌ هزار‌آرزو ب‌ه‌پسرم ب‌له‌گفت‌تا‌يك‌زندگي‌را‌شروع‌كند‌ و‌هنوز‌به‌خانه‌بخ ‌تنرفته‌عزادار‌دامادش‌شد.‌

بهترينخاطر­هايکهازروز­زنداريد،چيست؟ حسينآقا‌پسر‌بزرگم،‌حاال‌۹3‌سال‌دارد.‌يادم‌م ‌يآيد‌ حا ‌جآقا‌زمان ‌ينيا‌همســرم‌قبل‌از‌تولد‌حسين،‌روز‌زن‌ يك‌فندك‌به‌من‌هديه‌داد‌و‌هر‌ســال‌م ‌يپرســد‌آن‌ فندك‌كه‌خرابن‌شدها‌ست‌و‌همسرش‌فقط‌م ‌يخندد.‌

بهترين کادويي که از وحيد گرفتيد چه بود؟ دو‌سال‌قبل‌سفر‌سوريه‌همراهب‌ا‌يك‌ميليون‌تومان‌پول‌ نقدب‌راي‌روز‌مادرب‌ود.‌قبلا‌زا‌ينكهب‌ه‌سوريهب‌رود‌عيدي‌ و‌هديه‌روز‌مادر‌را‌جداگانه‌الي‌قرآن‌گذاشته‌بود.‌روز‌ عيد‌زنگ‌زد‌و‌بعد ا‌ز‌تبريك،‌گفت‌عيديت‌را‌الي‌قرآن‌ گذاشت ‌هام ب‌رو‌بردار.‌روز‌مادر‌را‌هم ب‌ه‌همين‌شكل‌زنگ‌ زد‌و‌بعد‌از‌تبريك‌گفت‌هدي ‌هات‌الي‌قرآن‌است.‌

چه خاطره شيريني از وحيد به ياد داريد؟ تعطيالت‌عيدب‌ود،‌دو‌پسرب‌زرگترم‌رفتهب‌ودند‌مسافرت.‌ من،‌حا ‌جآقا‌زمان ‌ينيا‌و‌آقا‌وحيد‌تنهاب‌وديم.‌وحيد‌گفت‌ مامان‌غذا‌چه‌درست‌م ‌يكني‌و‌غذاي‌مورد‌عالق ‌هاش‌ تا ‌سكباب‌را‌درســت‌كردم.‌وسايل‌را‌جم ‌عوجور‌كرد‌ رفتيم‌داخل‌طبيعت،‌هيزم‌روشن‌كرد‌و‌چايي‌درست‌ كرد،‌موقع‌ناهار‌كه‌ســفره‌را‌پهن‌كرديم‌وحيد‌گفت‌ بگذار‌يك‌عكسا‌ز‌سفر‌همان‌بگيرم‌و‌براي‌دادا ‌شهايم‌ ارسال‌كنم‌تا‌ببينند‌چه‌غذاي‌خوشمز‌هاي‌را‌از‌دست‌ داد‌هاند.‌وحيد‌خيلي‌قدرشــناس‌بود‌و‌هر‌غذايي‌كه‌ درســت‌م ‌يكردم‌م ‌يگفت‌مامان‌تا‌به‌حاال‌غذا‌بها‌ين‌ خوشمز‌هاين‌خوردهب‌ودم...

‌‌پینوشت: خبرورزشی‌به‌مناسبت‌روز‌مادر،‌ به ا‌ين‌مادر‌فداكار‌و‌نمونه،‌تنديس‌خبرورزشــی‌را‌ اهدا‌كرد.

اهداي تنديسروززن خبرورزشيبه مادرشهيد

زمانينيا

دلتنگ فرزندم هستم

يكلحظه خواب راحت

نداشتم

باگريه همكارانش فهميدموحيد شهيدشده

 ??  ?? مهديزارع
مهديزارع
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran