لنگه كفش كهنه
طاعت از دست نيايد، گنهي بايد كــرد! تكليف روشــن اســت! استراتژي و تاكتيك هم معلوم و آشــكار و روبهروي چشــمها! طاعت از دست نيايد، گنهي بايد كرد! بيعملي نبايد كرد! به چپ يا به راست، به شمال يا به جنوب، به باال يا به پايين، كاري بايد در دستور كار قرار داد! پرسپوليس، اين فرمان بازيساز و ايــن راهــكار موفقيتآفريــن را جور خوبتري از بقيه حريفان بهكار ميبندد! پرسپوليس ميتواند اين توصيه را اينجور مفاهمه كند: اگر ربودن هر ۳ امتياز ممكن نيست، يك امتياز حداقل را به سود خود در چنته بريز! كه عالوه بر همه حرفها كه گفتهانــد، اين نكته را نيز، دســتوري از دستورهاي اكيد تهيه كردهاند! در بيابان، كفش كهنه و پاره هم غنيمت است! لنگه كفشي پاره!
هلنديسرگردان پرسپوليس،كارينكردكهخودراسرزنش كند! پرسپوليس درك «آرتيست»واري از ره بردن به دل دوســت را راهنماي عمل خود قرار نداد! پرسپوليس كاچي را بهتر از
هيچينگرفتويكامتيازبازيرا،با«صفر امتيــاز» همان بازي مســاوي قرار نداد! پرســپوليس بــا حوصله و خونســردي حوصلهسربري، حريفان را وادار به اشتباه كرد تا بازيهاي مهمي را كه هر كدامشان ۳ امتياز بيشتر نداشتند، مال خود نمايد! پرسپوليس هنوز بايد با تاكتيك و تكنيك ورعايتبرنامهراهبردياش،چنانفوتبال كند كه اگر تيم متفاوتي چون ســپاهان تغيير «چهره» داد، باز هم دستش در اثر حوادثواتفاقات،خالينماند!پرسپوليس، مشــروط بر اينكه به نكتههاي راهبري بازياش وفادارانه عمل كند، هنوز و هنوز، تيغدارترين تيم ليگ برتر است و خواهد بود! پرســپوليس در غياب يك هلندي ســرگردان و نيمكتنشــين شدن يك دياباته تازه تيم شده است.
صمد در جوانان موفق شد اميرقلعهنويي،تكليفخودشراباتيمملي روشن كرد: امير زندگي در متن و حاشيه گلگهر را ترجيح ميدهد! براي خدمت به تيم ملي، راههاي گوناگون چندي وجود دارد! پيوســتن به تيم ملي و جدا شدن از باشگاههاي بيمسئله و دارنده ضروريات و
لوازم حداقلي از جمله اين بايدها است!
گلگهر مربــياش را حفظ ميكند، سپاهان هم از زبان ساكت، حرف آخر را در اينباره ميزند و حاال بايد ديد پرسپوليس كه خود به مربياش نياز دارد، آيا دقتش را باال ميبرد يا يحيي، نبرد سينه به سينه با مــردان ســواد را ترجيــح ميدهد كه گفتهاند:...راهخدمتبهتيممليوساختن يك تيم پرقدرت، از باشــگاهها ميگذرد! همانطور كه راه تشكيل تيم اميد و ملي خوب هم تشــكيل تيمهــاي منتخب
برخوردار از نيروي انســاني است! و صمد مرفاوي يكبــار ديگر قواعــد كالمي و گفتاري و نوشتاري را بههم ريخت! صمد با دست خالي توانست.
گاو نر الزم است و مرد كهن! هيچ چيز دليل هيچ چيز نيســت! صمد مرفاوي، در همه سالهاي اخير، كجا بود و چگونه بهبازي گرفته ميشــد -يا گرفته نميشد-وچگونهوقتاوراهدرداديمونيز وقت فوتبال را كه سرانجام گمشده خود را پيدا كرد! گمشدهاي ساده و بيريا و پركار و عاشق از صميم دل كه خيلــي تصادفــي دستاندركار شد و نشان داد معجزه عشق چه اعجازي دارد! هيچ چيز دليل هيچ چيز نيست ولــي اين نكته درســت به معناي بيمعنا نمودن هر تصميم صحيحي هم نيست! كارهاي درست را به صاحبان مشتهاي درشــت، بايد سپرد و توفيق را انتظار كشــيد كه كار هر بز نيست خرمن كوفتن، گاو نر ميخواهد و مرد كهن!