Vizhenameh

کشفهای جدید ما: کشک و آبرنگ!

- مادرانه نرگس عزیزی

چنــد روز پیــش دختر بزرگم که تازه کالس اولی شــده اســت از مدرســه که آمــد، گفــت امــروز یکی از دوســتانم بــه من یک چیز ســفید ترشــی داد که بخورم. اســمش یادم نیســت اما من دوســتش نداشــتم. اول فکر کردم در مورد قره قروت حرف میزند اما بعد کشــف شــد که منظور از «چیز ســفید ترشمزه» کشــک اســت. دو ســه روز بعــد از آن، فاطمه باز بــه خانه آمد و گفت امروز دوســتم دوباره به من کشــک داد و مامان! من دیگه دوســتش داشــتم. خیلی خوشــمزه بود. میشه کشــک بخریم من هم ببرم مدرسه؟ کمــی تعجــب کردم، آخــر به نظرم بردن کشــک برای خوراکی به مدرســه کمــی عجیــب بــود. گفتم بچههــای دیگه هــم مدرســه کشــک میآورند؟ فاطمــه گفت آررره، نصفــی از بچهها برای خوراکی کشــک میآورند و این طوری بود که پای کشک به خانه ما باز شد! حاال در خانهمان ما انواع کشــک داریم، کشــک ســاده، کشــک زیره، کشک قرهقروتی و کشــک شــیرینبیا­ن! البته هــر کدام از دخترها طرفــدار یکی از ایــن انواع کشــک هســتند. اما به صــورت کلی کشــک به جایگاهی رســیده کــه تــا پیش از ایــن وقتــی فاطمه میخواســت حســاب کند که چقــدر پول توجیبی هایش را جمع کرده، حساب میکرد که خب من میتوانم با پولم یه بستنی بخرم، یا دو تا یا چند تا! اما این اواخر یک روز گفت خب من حاال ایــن قدر پول دارم که میتوانم باهاش کلی کشــک بخرم! و بعد کیف پول ســنگیناش را به من نشان داد. کشف جدید دیگر این روزهای من مربوط بــه آبرنگ اســت. مریــم دختر کوچکتــرم کار بــا آبرنگ را خیلی دوســت دارد. امــا تــا این اواخر هــر موقع آبرنگ به دســتش مــیدادم خروجی آن صفحهای خیس و چروک به رنگ قهوهای بود، بس که همه رنگها را هم میزد. گاهی هم که میخواستم به او روش درست استفاده را یاد بدهم، از هیجان زیاد رسیدن به آبرنگ خیلی گوش نمیکرد و به کار خودش ادامه مــیداد. این بار اما برایش نقاشــی ســادهای کشــیدم و از او خواســتم آن را رنگ کند. انگار این فعالیت توانست انرژیاش را جهت داده و کنترل کند. خــالف نوبتهای قبل این بــار مریم رنگهای کمتری را با هم ترکیب کرد (البته که کمی ترکیب کردن جز واجبات اســت) و از آن مهمتر هم این که با کمی آموزش یاد گرفت چطور آب سر قلممو را کم کند تا کاغذش خیس و چروک نشــود. جدای از رنگآمیزی، خودش هم نقاشــیهای دیگری کشــید. فعالیت این قدر مطلوب بود که مریم حدود چهل دقیقهای مشــغول دو صفحه رنگآمیزی و دو صفحه نقاشــی آزاد بود. در نهایت نقاشــیها را روی تابلو زدیم و از آن روز هر میهمانی به خانه ما آمده، مریم از آنها دعوت کرده تا نقاشیهایش را ببینند.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran