Amordad Weekly Newspaper

برآمدن آفتاب شاهنامه، نویدگر روزگار اوج

- نوشتار فرشید خدایاری

فرمان تاریخ ایران برای زنده کردن شناسهی(:هویت) ملی

ناسیونالیس­ــم یــا همان ملیگرایی نگرشــی است که دیرینگی شناخت از آن به سدههای کنونــی بازمیگــرد­د. پیدایش ملت بســیار کهنتر از شناســایی آن است. همانگونه که کشــش(:جاذبه) زمین یا گونههای زیســتی همــواره بودهاند ولی شــناخت مردمان از آن پدیدهها نوینتر است. ملت ایران با پیشینهی مشــترك (نیاکان، زبان، کیــش، و آیینها)، که در ســرزمینی معین و پیوســته پاسداری و نگهبانی شــده زندگی میکنــد، بهگونهی طبیعــی پیوندهــای ملی اســتواری دارد. در دفترهای کهن ایرانــی که دیرینگی برخی از آنان به هشــت هزار ســال پیش نیز میرسد سخن از ملت ایران است: «مهر ایزدی است که از هر پیمانی بهراستی آگاه است. نخستین ایزد مینویای اســت که پیش از خورشــید جاودانی و تیز اســب از فرازنای کوه هرا سر بر میکشــد و با جامهی زرین و زینتهایش از آن بلنــدی کــوه همــهی کشــورهای ایرانــی (آریایی) را مینگرد. کشــورهایی که فرمانروایا­ن دلیر و سپاهیانی برازنده و فراوان دارد، کشورهایی که کوههای بلند، دشتهای سرشار، ســبزهزاره­ای فراوان، دریاهای ژرف، و رودهای پهناور که در آنها کشتیرود (رود فراخ) دارد. مهر نگهبان سرزمینهای آریایی اســت1 ... » و همچنین «فروهرهای مردان پاكدین ســرزمینها­ی ایران را میســتاییم. فروهرهای زنان پاكدین سرزمینهای ایران را میستاییم.2» برپایــهی تاریــخ شناســهی(:هویت) ملی ایرانیــان همواره زمینهســاز بهروزی نیاکان بوده اســت. ایرانیان روزگاران شکوهمندی را در یاد دارند و پیوســته در پی بازســازی آن بودهانــد. در اینمیــان، گاه آرمانهای ناایرانــی را فــراروی خود گذاشــتهان­د و به همین شــوند(:دلیل) راهی را کــه پیمودهاند ناســازگار با نهاد و منافع ملی و فرهنگشان بوده و دســتآورده­ایی تلخ داده و ایرانیان را دستخوش درگیریها و واپسافتادگ­یها کرده اســت. پس از جهانشــاهی ساسانی بیــم آن میرفت که آرمانهــای ایرانیان از هازمان (:جامعــه) ایرانی رخت بربندد. دولت ایرانســتی­ز چیرهشــده بر ایــران فرهنگ، باور،ارزشها، آرمانهــا، زبان و تاریخ ایران را بــا بهره گرفتــن از همهگونه ابزاری خوار میکــرد و دســتش را به نابــودی آرام و یا ناگهانی آنان میآلود. ابراهیم ادهم، صوفی بلخی ســدهی هشتم، کســانی که به زبــان تازی(:عربی) ســخن نمیگفتند را شایستهی همسخنی نمیدید.3 قتیبــه بن مســلم باهلــي، کارگزار(:عامل) حجــاج بن یوســف در خراســان، که بر آن ســرزمین فرمان ميراند، ایرانیان را به زور بــه آموختن زبــان و دبیرهی(:خــط) عربي واميداشت. هنگامیکه براي بار دوم خوارزم را به چنگ آورد، موبدان، هیربدان و هرکس را که دبیرهی خوارزمي مينوشت و از تاریخ و دانش آگاهي کشــت و کتابهایشــ­ان را ســوزاند و مردم را از دبیره و نوشتن بيبهره کــرد.»4 امیر عبــداهلل بن طاهــر که امیر خراســان در روزگار خلیفههای عباسی بود، روزی در نیشابور نشســته بود. کسی کتابی آورد و بــه او پیشــکش کرد، امیر پرســید: «این چه کتاب اســت؟» گفت: «این داستان وامق و عــذرا اســت و خوب سرگذشــتی اســت که فرزانگان به نام شــاه انوشیروان گردآوری کردهاند.» امیــر فرمود: «ما مردم قــرآن خوانیم، جــز قرآن و حدیــث پیغمبر چیــزی نمیخوانیم. مــا را از اینگونه کتاب در کار نیســت و این کتــاب گردآوری مغان اســت و پیش ما پذیرفته نیســت.» فرمود تا آن را در آب انداختنــد و فرمــان داد که در خراســان هر جا که از ســرودههای ایرانی و مغان کتابی باشــد، همه را بسوزانند.5 امام محمد غزالی توســی نیز که پس از فردوسی میزیســت به همین شیوه ســخنانی نگاشته است. او دربارهی آیین خوراك خوردن چنین گفته اســت: « ...دوم آنکه، خاموش نباشــد که آن آیین ایرانی اســت، لکن ســخنهای خوش بگوید .... اگر به گروه دســت یکبار بشــویند بهتــر و بــه تواضــع نزدیکتر.6 همچنین اینگونه دســتور میدهد: «از این چیزهــا بعضی حرام اســت و بعضی مکروه، اما صورت حیوان حرام اســت و آنچه برای سده و نوروز، فروشــنده چون سپر، شمشیر، چوبین و بوق ســفالین، ایــن در نفس خود حرام نیســت، ولیکن اظهار شعار گبران است که مخالف شــرع است و از این جهت نشاید، بلکه افراط کردن در آراســتن بازار به سبب نوروز و قطایف بســیار کردن و تکلفهای نو ساختن برای نوروز نشاید، بلکه نوروز و سده باید که مندرس شــود و کســی نام آن نبرد تا گروهی از پیشــنیان گفتهاند که روزه باید داشــت تا از خوراكها خورده نیاید و شــب سده چراغ نباید گرفت تا اصال آتش نبیند.»7 همهی آنچه گفته شــد تنها خاری از ریگزار ایرانستیزی بود. از همــان آغاز پیــروزی بیگانــگان بر ایران مردمان و ویژهکاران(:متخصصان) برخواستند و ابزارهای گوناگون در پیش گرفتند و جنبشی تازه با نام شــعوبیه پــی ریختند. در روزگاری که ســخن گفتن به زبان ملی تاوان داشــت، شــعوبیان با زبــان تازی8 آغاز به ســرودن سربلندیهای ایرانیان ساسانی کردند. جنبش شعوبیه ســدی در برابر کشــیده شدن ایران به شناســهی تازیها میشد.9 جنبش شعوبیه نخســت بهگونهی ادبی و ســپس سیاسی01 و پــس از آن بهگونهی دانشــیک(:علمی)11 نمایان شــد. روش ادبیای که جنبش شعوبیه را پیش میراند سرچشــمهگر­فته از باورهای ســرایندگا­نی چون اسماعیل پور یسار نسایی، ابراهیــم پــور ممشــاد اصفهانــی (نامور به المتوکلی)، اسحاق پور حسان خریمی سغدی، بشــار پور برد پور یرجوخ ، مهیــار دیلمی، و دیک الجن بود. ایرانیان برپایــهی آموزههای باســتانی خود ایــران را دژی ایــزدی و خود را پشــتیبان دادگــری و آبادانی میدانســتن­د و برای بر پا ساختن دوبارهی آن ســرزمین و دولت، امید داشتند و میکوشیدند. بسیاري از دانشــمندا­ن و فرزانگان را به گناه زندقه از دم تیغ گذرانده بودند. روزبه پارســي که نام او عبداهلل بنمقفع شــد و کتابهایي چون خداينامــک و کلیلهودمنه را از پهلوي به تازي برگردانده بود را به شیوهاي هراسناك کشــته بودند، امیر بصره فرمان داد تا اندام او را یک به یــک بریدند و دربرابر دیدگانش به تنور افکنند. بشار پور برد، سرایندهی نابینایي که ســرودههای­ش دلدادگانی داشت را نیز آن انــدازه تازیانــه زدند تا جان ســپرد، جرمش هجوي بود که براي مهدي خلیفهي عباسي، گفته بود. بيگمان خاطرهي این کشــتارها از یاد مردم روزگار فردوســي پاك نشــده بــود. در آن روزگار هــم هنــوز بیم(:خطــر) کاوش براي یافتن و نگاشــتن خداینامهها و به یادآوردن شــکوه گذشــته بهخوبي احســاس ميشده اســت. حتا دقیقی که پیشگام فردوســی در ســرایش شــاهنامه بود نیز به دست پیشکار خود کشــته میشــود. ولی ایرانیان توانستند دوبــاره فرمانروایـ­ـی ایرانی برپــا کنند و با ســرمایهگذ­اری و پشتیبانی دولتیان ایرانینژاد و بزرگان ایراندوســ­ت و بــا ترس کمتری از خالفت و ایرانستیزی سازمانیافت­ه، شناسهی ملی خود را باز شناسند. آنچه فردوســی و همکاران او برای ایرانیان به یادگار گذاشــتند دیر یا زود پدید میآمد و این فرمــان تاریخ ایران برای جاودانه ماندن میهن بود. شاهنامه میراثی ادبی شد که باور به دادگری، خردگرایی و سیاست اخالقمدار از بنیادهــای آن اســت. آنچه فردوســی و دلــدادگان ایــران در پی ســاخت آن بودند بازســازی و آفرینــش دوبارهی ایــران بود. ایرانیان هرگز روزگار اوج خود را از یاد نبردند و هر بار با دســتاویزی خواستار زندهگردانی شــکوه ایران همچون روزگار نوشــیروان­ها و شاپورها شدند. زنده نگاه داشتن زبان پارسی و تاریخ ایران، بازگرداندن شناســهی تبار ایرانی، زنده نگاه داشتن آیینها، جشــنها، نگهداری بیش از 500 هــزار واژهی کاربردی فارســی، دادن بهرههــای هازمانشناس­ی(:جامعهشناسـ­ـی)، مردمشناســ­ی و فلســفی، آفریــدن میراثی ادبــی، یادکــرد از ویژگیهای دیــن بهی، بازشناســی نیاکان یگانهپرســ­ت و پرداختن به باورهای اخالقی بخشــی از درونمایه و کارکــرد نامهی ملی ایرانیان بود. شــاهنامه چکیدهای از تالشهای همهی کســانی بود کــه تــا آن روزگار برای زنده نگاه داشــتن ایران کوشــیدند. ابن اثیر، تاریخنویس عرب، از شــاهنامهي فردوسي با نام «قرآن عجم» یاد کــرد. این کتــاب ابــزار پدافند(:دفاع) نیرومنــدی دربرابــر انگهای(:اتهامــات) بیگانــگان پدیــد آورد و بــرای ایرانیانــ­ی که به تاریخ باســتانی خــود ارج مینهادند بنمایهای با شکوه فراهم آورد.

کاخ بلندی که فردوســی از آن یاد میکند برآمده از نیاز ایرانیان به فراز آمدن بر شکســت دولت ساسانی بود. فردوسی خود بهروشنی میگوید: «کهن گشته این داستانها به من/ همی نو شــود روزگار کهن/ ز گفتار من اندرین داستان/ شود تازه رسم و ره باستان.» کسانی که راه فردوسی را در بلندای چهارسد (:چهارصد) ســال هموار کردند آگاهانه در پی برآوردن آرزوهای دیرینهی میهنپرســت­ان و جانباختگان رهایی ایران از چنگ بیگانگان ایرانستیز بودند و سرانجام آوازهی شاهنامه دلگرمی ایرانیان و خار چشم دشمنان ایرانیگری شد.

پینوشتها: -1 مهریشت4 -2 تیر یشت341 -3 عبداهللبنم­حمد حسینی بلخی، فضائل بلخ، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران 1350 -4 ابوریحــان بیرونــي، آثــار الباقیــه، ترجمــه اکبر داناسرشت، ص53 -5 تذکرهالشعر­ا، رویهی 30 -6 کیمیای سعادت، پوشینهی یکم رویهی 478 -7 همان، رویهی 258 -8 از شــوندهای بهره نبرد شــعوبیان از زبان پارسی آن اســت که زبان دری هنوز به گونهی امروزی آن درنیامده بود و حتا نگارش آن به خط مشــترك امروز عربی-پارســی انجام نمیشــد و از آنجــا که دولت ایرانــی فرمانروا نبود و کشــور در دســت بیگانگان بود هیچ ســامانی برای زبان پارسی نداشتند تا جایی که نخســتین نوشتههای دری به دســت یهودیان به خــط عبری و یا ســریانی و مانــوی در تنگ آزائو و دندان ایلیق در دســت است. ســرانجام ایرانیان خط را بــا تازیان مشــترك کردند ولــی در زبان راه خود را پیمودند. -9 بهار، سبک شناسی، تهران 1321 -10 همایي، بزرگترین پیشــواي سیاســي شــعوبیه را ابومســلم خراســاني و بزرگترین و نخســتین پیشواي فکري و فرهنگي آن را بشــار فرزند برد طخارستاني و اسماعیل فرزند یسار (هر دو سراینده) ميداند. -11 شعوبیه جالل همایی

(شناسه:

)36242

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran