Amordad Weekly Newspaper

بهفرهنگجوی­یدهمیرهنما­ی

ارزشمندی آموزش و پرورش و دبیری در ایران باستان

- نوشتار سروش آبادانی

در‌روزگار‌کنونــی‌بســیاری‌از‌دشــمنان‌و‌ بداندیشان‌این‌ســرزمین‌اهورایی‌خواستار‌آن‌ هســتند‌که‌اگر‌بی ‌شتر‌میان‌گرو‌هها،‌قو‌مها‌ و‌دی ‌نهــای‌ایران‌زمین‌جدایی‌بیفتد،‌بســیار‌ آســا ‌نتر‌می‌توان‌از‌سیاســت‌«تفرقه‌بینداز‌ و‌حکومــت‌کــن»‌بهره‌ببرنــد‌و‌از‌آن‌برای‌ «برد ‌هداری‌نوین»‌خود،‌ســود‌برند.‌برد ‌هداری‌ نوین‌این‌گونه‌برداشــت‌م ‌یشود؛‌بهر‌هبرداری‌ از‌مردمان‌دیگر‌کشــورها‌با‌کمینه‌‌بها،‌چه‌در‌ گســتر ‌هی‌منابع‌انســانی‌و‌و‌چه‌در‌گستر ‌هی‌ منابــع‌طبیعــی.‌در‌روزگار‌کنونی‌دشــمنان‌ این‌ســرزمین‌در‌پــی‌جدایی‌افکنــی‌میان‌ مردمان‌هســتند،‌جدای ‌یای‌که‌ســرلوح‌هی‌ سیاســت‌مداران‌خاورزمینیا­ن(:غربیان)‌شــده‌ اســت.‌چرا‌که‌آنان‌جهانی‌نمی‌اندیشند‌و‌در‌ پی‌آن‌هســتند‌که‌کشــور‌و‌مردمان‌خود‌و‌ به‌ویژه‌گروهی‌برگزیده،‌نامور‌به‌‌سرمایه‌داران،‌ کشــورها‌و‌مردمانی‌را‌که‌از‌دانش‌و‌پیشرفت‌ در‌فن‌آوری‌به‌هر‌شوندی(:دلیلی)‌دور‌مانده‌اند‌ استثمار‌و‌اســتعمار‌کنند‌و‌از‌این‌رهگذر‌خود‌ در‌آسایش(که‌برای‌همگان‌روشن‌است،‌این‌ آســایش‌پابرجا‌نیســت)‌زندگی‌کنند.‌دور‌از‌ آن‌که‌اهورامزدا،‌این‌دانای‌بزرگ‌هست ‌یبخش،‌ آرمان‌خود‌را‌در‌پدید‌آوردن‌چنین‌سامان ‌های،‌ چیــزی‌دیگــر‌م ‌یداند‌و‌می‌شناســاند‌و‌صد‌ افســوس‌آن‌که‌مردمان‌کنونی،‌از‌این‌آرمان‌ بسیار‌دور‌ماند‌هاند‌و‌ب ‌یتفاوت‌شده‌اند. یکی‌از‌برداش ‌تها‌و‌پرسمان‌هایی‌که‌بسیاری‌ از‌ایرانیان‌در‌جاهــای‌گوناگون‌با‌آن‌روب ‌هرو‌ شــده‌اند‌و‌هنوز‌هم‌با‌آن‌درگیر‌هستند،‌«کم‌ ارزشی‌آموزش‌‌و‌پرورش‌در‌ایران‌باستان»‌و‌ جمله‌هایی‌مانند؛‌«در‌ایران‌مدرســه‌و‌مکتب‌ وجود‌نداشــت»‌است.‌روزگاری‌که‌بسیاری‌از‌ دست‌نوی ‌سها،‌نوشت‌هها‌و‌دان ‌شهای‌آن‌بر‌ما‌ پوشیده‌است‌و‌به‌دست‌ما‌نرسیده‌است‌و‌آن‌‌ اندکی‌هم‌که‌رسیده‌است،‌دریایی‌از‌ناگفت ‌هها‌ دارد.‌ برخی‌از‌تاریخ‌نویسان‌و‌مانند‌فردوسی‌داستانی‌ در‌شــاهنامه‌دربار ‌هی‌انوشــیروا­ن‌و‌کفشگر‌ را‌آورده‌اند‌که‌در‌آن‌کفشــگر‌م ‌یخواســت‌با‌ دادن‌پولــی‌بســیار،‌پروانه(:اجــازه)‌بگیرد‌تا‌ فرزند‌خود‌را‌به‌دســت‌فرهنگیان‌بسپارد‌تا‌در‌ گروه‌«دبیران»‌درآید.‌کفشگر‌در‌این‌داستان‌ نمایند‌هی‌پایی ‌نتریــن‌گروه‌مردمان‌جامع‌هی‌ ایرانی‌اســت.‌بیشــتر‌کســان‌از‌این‌داستان‌ چنین‌برداشــت‌م ‌یکنند‌که‌در‌آن‌روزگار‌به‌ آموزشگاه(:مدرســه،‌ مکتب)‌ رفتن‌ و‌ آموختن‌ برای‌مردم‌عادی‌ناشــدنی‌بوده‌است‌و‌نیاز‌به‌ روادید‌و‌پروان ‌های‌ویژه‌داشــته‌است.‌با‌آن‌که‌ این‌برداشت‌نادرست‌اســت‌و‌از‌سرود‌ههای‌ شاهنامه‌می‌توان‌به‌آن‌پ ‌یبرد: یکی‌آرزو‌کرد‌موز ‌ه‌فروش اگر‌شاه‌دارد‌به‌این‌گفتار‌گوش فرستاده‌گوید‌که‌آن‌مرد‌گفت که‌شاه‌جهان‌با‌خرد‌باد‌جفت یکی‌پور‌دارم‌رسیده‌به‌جای به‌فرهنگ‌جوید‌همی‌رهنمای اگر‌شاه‌باشد‌بدین‌دستگیر که‌پاک‌فرزند‌گردد‌دبیر ز‌یزدان‌بخواهم‌همی‌جان‌شاه که‌جاوید‌بادا‌سزاوار‌گاه مراد‌کفشــگر‌دبیــری‌فرزندش‌بوده‌اســت،‌ چراکــه‌بر‌پایــ ‌هی‌آییــن‌آن‌روزگار‌جایگاه‌ دبیری‌ویــژ‌هی‌طبق ‌هی‌دبیران‌بوده‌اســت.‌ پس‌آن‌چه‌نیاز‌به‌روادید‌شــاه‌داشــته‌است،‌ رسیدن‌و‌درون‌شــدن‌به‌جایگاه‌دبیری‌بوده‌ اســت.‌در‌آن‌روزگار‌آموختن‌و‌به‌آموزشگاه‌ رفتن‌کاری‌پیش‌پا‌افتاده(:عادی)‌بوده‌است‌و‌ نیاز‌به‌پروانه‌نداشته‌است‌و‌گواه‌آن‌در‌تاریخ‌ هم‌کم‌نیســت.‌برای‌نمونه‌داســتان‌پیدایی‌ بزرگمهر‌دانا‌اســت.‌در‌این‌داستان‌انوشیروان‌ خوابی‌م ‌یبیند‌که‌موبــدان‌و‌بزرگان‌دربار‌از‌ گزارش(:تعبیــر)‌آن‌بــاز‌می‌ماننــد.‌از‌ای ‌نرو‌ انوشیروان‌فرستادگانی‌به‌جا ‌یجای‌ایران‌زمین‌ می‌فرســتد‌تا‌خوا ‌بگزاری‌دانا‌را‌بیابند‌و‌یکی‌ از‌آ ‌نها‌را‌در‌آموز ‌شگاهی(:مکتب‌خان ‌های)‌در‌ مرو‌می‌یابند‌که‌بســیار‌باهوش‌و‌داناست،‌که‌ همان‌بزرگمهر‌است.‌ جایگاه‌دبیــری‌را‌بســیاری‌از‌پژوهش‌گران‌ در‌انداز‌هی‌وزیــران‌م ‌یدانند.‌چــرا‌که‌آنان‌ همه‌آن‌گونه‌ســندهای‌دولتی‌را‌م ‌ینوشتند.‌ فرما ‌نهای‌شاهی‌را‌دســت ‌هبندی‌م ‌یکردند‌و‌ هزین ‌هها‌و‌حسابرســی‌دربار‌و‌کشور‌بردوش‌ آنان‌بود.‌گاهــی‌در‌نامه‌نگاری‌با‌دشــمنان‌ می‌بایست‌با‌توجه‌به‌نی ‌کخواهی(:صال ‌حدید)‌ کشور‌نامه‌را‌به‌گون ‌های‌آرایش‌دهند‌که‌آسیبی‌ به‌کشــور‌و‌دستگاه‌نرسد.‌نمون ‌هی‌آن،‌هم‌در‌ روزگار‌شاپور(پسر‌اردشیر‌یکم)‌رخ‌م ‌یدهد‌که‌ شاپور«دادوندا»(منشی‌واپسین‌پادشاه‌اشکانی)‌ را‌به‌شوند‌نام ‌هی‌ناسزاگونه‌اش‌به‌اردشیر‌او‌را‌ به‌بدترین‌گونه‌کیفر(:مجازات)‌داد.‌به‌سخنی‌ دیگــر‌جایگاه‌دیوان‌و‌دبیران‌همانند‌ســتون‌ فقرات‌دولــت‌و‌مرکز‌رازهــای‌فرمان‌روایی‌ بوده‌اســت.‌ازای ‌نرو‌درون‌‌شدن‌به‌آن‌باید‌با‌ ویژگ ‌یهــای‌ارزش‌مند‌و‌از‌دودمان‌هایی‌ویژه‌ باشــد‌تا‌با‌آموز ‌شهای‌ویــژه‌و‌تمری ‌نهای‌ درست،‌ورزیده‌شــوند‌و‌دانش‌و‌ادب‌بایسته‌ را‌به‌دست‌آورند. از‌دیگر‌درو ‌غهای‌ناروا‌که‌به‌ایرانیان‌باستان،‌ بسته‌اند‌آن‌‌که‌«ایرانیان‌دارای‌ادبیات‌شفاهی‌ بوده‌انــد».‌در‌کاو ‌شهای‌تپــه‌یحیی‌کرمان‌ که‌به‌پن ‌جهزار‌ســال‌پیــش‌بازم ‌یگردد،‌91‌ گل‌نوشــت‌هی‌دبیر‌های:(خطــی)‌کــه‌که ‌نتر‌ از‌دبیر ‌هی‌ســومری‌اســت‌یافت‌شده‌است.‌ ابوریحان‌بیرونی‌م ‌ینویســد:‌«در‌زمان‌ما،‌در‌ جی،‌که‌یکی‌از‌شــهرهای‌اصفهان‌است،‌از‌ تل‌هایی‌که‌شکافته‌شده،‌خانه‌هایی‌یافتند‌که‌ عد ‌لهای‌بسیاری‌از‌پوست‌درختی‌که‌توز‌نام‌ دارد‌و‌با‌آن‌کمان‌و‌ســپر‌را‌جلد‌م ‌یکردند،‌پر‌ بود‌و‌این‌پوســ ‌تهای‌درخت‌به‌کتابت‌هایی‌ مکتوب‌بود‌که‌دانسته‌نشد‌چیست».‌ه ‌مچنین‌ ابن‌ندیــم‌م ‌یآورد‌که:‌«در‌ســال‌053‌مهی،‌ سقفی‌خراب‌شد...‌زمانی‌که‌فروریخت،‌از‌آن‌ کتا ‌بهای‌بسیاری‌به‌دست‌آمد‌که‌هی ‌چکس‌ توانایی‌خواندن‌آن‌‌را‌نداشت.» از‌شــوش‌پنج‌هزارســاله،‌گل‌نوشــت ‌های‌که‌ خویشــکاری(:تکلیف)‌ دانش‌آموزان‌ بود،‌ پیدا‌ شده‌است‌که‌بخ ‌شبندی‌پیرامون‌دایره‌را‌به‌ شش‌کمان‌برابر‌را‌نشــان‌م ‌یدهد.‌ه ‌مچنین‌ گل‌نوشــت ‌هی‌دیگری‌اســت‌که‌در‌خوزستان‌ یافت‌شده‌است‌و‌دیرینگی‌اش‌به‌0043‌سال‌ پیش‌می‌رســد‌که‌در‌آن‌پیرامون‌دایره‌را‌به‌ هفــت‌بَ ِر‌برابر‌بخ ‌شبندی‌کرده‌اســت‌و‌این‌ کار‌تنهــا‌م ‌یتواند‌با‌بهر‌هگیری‌از‌یک‌فرمول‌ جبری‌شدنی‌باشد. از‌این‌گونه‌دایر‌هها‌که‌به‌چند‌بخش‌م ‌یشوند،‌ در‌«خبیس»‌شهداد‌کرمان‌و‌گیان‌لرستان‌و‌ مارلیک‌گیالن‌نیز‌یافت‌شده‌است.‌به‌نشان ‌هی‌ روشــن‌آن‌که‌این‌آگاه ‌یها‌تنها‌در‌خوزستان‌ نبوده‌است‌و‌در‌هم ‌هی‌سرزمین‌ایران‌پراکنده‌ بوده‌است‌و‌چنین‌نگار ‌هها‌چندهزار‌سال‌پیش‌ از‌اقلیدس‌که‌به‌گمان‌اروپاییان‌پدر‌هندس ‌هی‌ جهان‌اســت‌در‌ایران‌یافت‌شــده‌است.‌رای‌ باخترزمینی­ان‌بر‌آن‌اســت‌که‌سرچشــم ‌هی‌ همه‌چیــز‌را‌یونان‌بدانند‌و‌انبــوه‌یافت ‌ههای‌ باستان‌شناســی‌را‌یا‌از‌ایران‌بیرون‌م ‌یبرند‌یا‌ در‌همین‌جا‌نابود‌م ‌یکنند‌تا‌مبادا‌نیاکان‌آنان‌ (یونانیان)‌شاگرد‌استادان‌ایرانی‌درشمار‌آیند! در‌شــاهنام ‌هی‌فردوسی،‌نخســتین‌آگاهی‌از‌ رشت ‌ههای‌آموزشــی‌در‌‌آموزش‌«سیاوخش»‌ دیده‌م ‌یشود: سواری‌و‌تیر‌و‌کمان‌و‌کمند عنان‌و‌رکیب‌و‌چه‌و‌چون‌و‌چند نشستنگه‌مجلس‌و‌می‌گسار همان‌باز‌و‌شاهین‌و‌یوز‌و‌شکار ز‌داد‌و‌ز‌بیداد‌و‌تخت‌و‌کاله سخن‌گفتن‌رزم‌و‌راندن‌سپاه در‌جایی‌دیگر،‌نوشــت ‌های‌به‌زبان‌پهلوی‌به‌‌ دســت‌ما‌رسیده‌است‌که‌به‌«اندرز‌کودکان»‌ نامور‌اســت‌و‌کوتاه‌و‌روان‌شد ‌هی‌آن‌‌چنین‌ است: «خویشــکاری‌ ریدکان(ریدکان:‌ پسران01‌ تا‌ 51ســاله)‌دبیرستان‌خداداد‌اســت.‌هر‌روز‌...‌ از‌بستر‌برخیزیده،‌دست‌و‌روی‌خویشتن‌را...‌ شویید...‌به‌سوی‌داد ‌ههای‌دبیرستان‌شوید‌...‌ اندر‌دبیرســتان‌چشــم‌و‌گوش‌و‌دل‌و‌زبان،‌ ایدون‌ب ‌هســوی‌فرهنگ‌داریــد‌که‌چونتان‌از‌ دبیرســتان‌فراز‌هلند،‌اندر‌راه،‌هوشــیاران­ه‌و‌ بــه‌فرهنگ‌روید‌...‌به‌هیــ ‌چروی‌پدر‌و‌مادر‌ مرنجانیــد.‌خواهر‌و‌برادر‌و‌بنده‌و‌پرســتار‌و‌ ســتور‌را‌مزنید.‌بد‌آهنگ‌مبویــد‌که‌نیک‌و‌ سازگار‌بوید‌...‌افزایست‌دندان‌پرشن(مسواک)‌ کجای‌خویشــکاری‌برید،‌به‌اندرز‌نشــینید،‌ خوش‌خســپید،‌درســت‌خیزید،‌دبیرستان‌را‌ ب ‌هکام‌بینید‌...‌اندرزی‌کنم‌به‌شــما‌کودکان‌ که‌از‌هیرپتیســی­تان‌بشــوید،‌به‌راه‌راســت‌ روید‌و‌ســگ‌و‌مرغ‌و‌ســتور‌را‌میازارید.‌که‌ آن‌گاه‌به‌خانه‌شــوید‌پیش‌پدر‌و‌مادر،‌دست‌ بکشید،‌فرمان‌بردارانه‌ایســتید،‌هر‌کار‌را‌که‌ تو‌را‌فرماینــد،‌به‌اندرز‌کنید.‌تا‌فرمان‌ندهند،‌ منشــینید،‌آنگاه‌تان‌نا ‌نخوردن‌فرمایند،‌بینی‌ ویرایید،‌دست‌شویید،‌نان‌به‌پیش‌نهید،‌یتااهو‌ ...‌اشــ ‌موهو(از‌نیای ‌شهای‌بایسته‌زرتشتیان)‌ بگویید.‌چون‌تان‌نان‌خورده‌بوید،‌دندان‌پاک‌ بکنید،‌اشــ ‌موهو‌چهار‌بار،‌یتااهو‌وایریو‌دو‌بار‌ بگویید‌...‌کسی‌که‌به‌هنگام‌به‌دبیرستان‌نرود‌ پشیمان‌شود‌...‌که‌...‌بیست‌ساله‌رسد،‌پیش‌ دانایان‌و‌هیربدان‌و‌دســتوران‌رسد‌و‌شما‌را‌ سخن‌دانایان‌بپرسند،‌شما‌پاسخ‌کردن‌ندانید،‌ مردم؛‌به‌شما‌نگرند،‌شما؛‌به‌زمین.» «سقرات»‌در‌ستایش‌آموز ‌ش‌وپرورش‌جوانان‌ در‌ایران‌باستان،‌در‌روزگار‌هخامنشیان‌چنین‌ آورده‌اســت:‌«در‌هنگامی‌که‌پسران‌به‌هفت‌ سالگی‌م ‌یرسند،‌به‌اسب‌سواری‌م ‌یپردازند‌و‌ به‌شکار‌رفتن‌آغاز‌م ‌یکنند.‌چون‌دو‌هفت‌ساله‌ شــوند،‌آنان‌را‌به‌آموزگاران‌شاهی‌می‌سپارند.‌ شمار‌اینان‌چهار‌اســت‌که‌از‌میان‌پارسیانی‌ برم ‌یگزینند‌که‌به‌ســنین‌پختگی‌رســیده‌اند‌ و‌برای‌این‌‌کار‌از‌هرکس‌بی ‌شتر‌شایســتگی‌ دارند.‌نخستین‌آنان،‌فرزانه‌ترین‌آیین‌زرتشت‌ را‌به‌آ ‌نها‌می‌آموزند‌که‌پرســتش‌خدا،‌دانش‌ شــاهی‌و‌فرمان‌روایــی‌اســت.‌دومین‌آنان‌ دادگرترین‌در‌اخالق‌را‌می‌آموزد‌که‌در‌سراسر‌ زندگی‌راست‌بگوید.‌سومین‌آنان‌فرزانه‌ترین‌ در‌اخالق‌را‌به‌وی‌می‌آموزد‌که‌اسیر‌هیچ‌گونه‌ شهوتی‌نشــود‌و‌مردی‌آزاده‌باشد.‌چهارمین‌ آنان‌دلیرترین‌که‌از‌کودک،‌انســانی‌بی‌باک‌ م ‌یســازد‌که‌از‌هیچ‌چیز‌نم ‌یهراســد‌و‌به‌او‌ ثابت‌می‌کند‌که‌بیم‌داشتن‌یعنی‌بند ‌هبودن.» گزنفون‌(553تا034‌پیش‌از‌زایش‌مسیح)‌که‌ بخشی‌از‌زندگی‌خود‌را‌در‌ایران‌سپری‌کرده‌ است،‌بسیار‌دربار ‌هی‌آموزش‌و‌پرورش‌روزگار‌ هخامنشیان‌در‌کتاب‌کورش‌نامه‌یا‌سیروپدی‌ جستارهای‌بسیاری‌آورده‌است. در‌کتــاب‌دینکرد‌که‌از‌نوشــت ‌ههای‌پهلوی‌ زرتشتیان‌است،‌دربار‌هی‌پرورش‌چنین‌آورده‌ م ‌یشــود:‌«تربیت‌را‌بایــد‌در‌زندگی‌باارزش‌ شــمرد‌و‌هرکس‌باید‌با‌پــرورش‌اخالقی‌و‌ فراگرفتن‌خواندن‌و‌نوشــتن‌‌خود‌را‌به‌پایگاه‌ ارجمند‌برســاند.»‌در‌اوســتا‌نیــز‌م ‌یخوانیم:‌ «ای‌اهورامزدا‌به‌مــا‌فرزندی‌ارزانی‌فرما‌که‌ با‌تربیت‌و‌دانا‌باشــد،‌در‌اجتماع‌درون‌شــود،‌ فرزندی‌رشــید‌که‌نیازهای‌دیگران‌را‌برآورد؛‌ فرزندی‌که‌بتواند‌در‌پیشــرفت‌شهر‌و‌کشور‌ خود‌بکوشد.»‌در‌فرگرد‌هشتم‌از‌بند‌6‌وندیداد‌ (بخشــی‌از‌اوستا)‌آمده‌اســت:‌«ای‌‌زرتشت،‌ کسی‌را‌آموزگار‌روحانی‌بخوان‌که‌تمام‌شب‌ بخواند‌و‌از‌خرمندان‌درس‌بیاموزد.» ســخن‌پایانی‌آن‌که‌در‌جا ‌یجای‌نوشت ‌ههای‌ باســتان‌و‌روزگار‌کنونی،‌چه‌نویســند‌ههای‌ ایرانــی‌و‌چه‌نویســند ‌ههای‌انیرانی‌از‌جایگاه‌ واالی‌آموزش‌و‌پرورش‌ســخن‌رفته‌است‌و‌ این‌که‌ایرانیان‌به‌نوشتن‌و‌نگاشتن(:ثب ‌تکردن)‌ سندها‌کمتر‌م ‌یپرداختند‌و‌بیشتر‌به‌آیین‌سینه‌‌ به‌ســینه‌و‌گفتاری‌م ‌یپرداختند‌از‌د ‌شورزی‌ دشمنان‌این‌سرزمین‌اســت.‌و‌خویش‌کاری‌ پژوهش‌گران‌اســت‌که‌این‌ارز ‌شها‌را‌هرچه‌ بی ‌شتر‌برای‌کــودکان‌و‌نوآموزان‌را‌واکاوی‌ کنند‌تا‌آنان‌بدانند‌کــه‌چه‌نیاکان‌دوراندیش‌ و‌واالیــی‌داشــته‌اند.‌و‌از‌آن‌اندوخت ‌هها‌برای‌ زندگــی‌خود‌بهــره‌برند‌که‌دانســتن‌تاریخ‌ دین‌و‌فرهنگ‌ایران‌زمین،‌چراغی‌اســت‌که‌ راه‌آیندگان‌را‌روشــن‌م ‌یکند‌کــه‌دوباره‌در‌ گذرگا‌ههــای‌تر ‌سنــاک‌و‌هراس‌انگیز‌پای‌ نگذارند.

یاری‌نامه: 1-جنیدی،‌فریدون،‌آموزش‌و‌پرورش‌در‌ایران‌باستان 2-مشایخی،‌محمد،‌فرهنگ‌و‌تربیت‌در‌ایران‌باستان 3-مالیری،‌محمدمهدی،‌دبیران‌در‌ایران‌باستان 4-یزدا ‌نپرست،‌حمید،‌نامه‌ایران،‌جلد‌ششم.

(شناسه: )36252

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran