بوراندخت شاهزن بازگردانندهی تخمهی ایزدان
دستیازی به تاجوتخت ایران بانوی ایرانی بر تخت فرمانروایی
ایرانشــهر از زمان ســرنگونی خسروپرویز تا برآمــدن یزدگرد ســوم گرفتار آســیبهایی فراوان شد. از دید سیاسی پس از کشتارهای شیرویه (پسر خسروپرویز) از شمار شاهزادگان ساســانی شایســته برای به تخت نشســتن کاسته شــد. بســیاری از بزرگان کشور خود به اندیشهی نشســتن بر تخت شاهی افتادند و درگیریهــا میان ایــن داوداران(:مدعیان) پادشاهی کار را دشــوارتر کرد. بدینسان در درازای چهار ســال ده تن (یا دوازده تن) به فرمانروایی رسیدند. ســرزمینهایی را که در زمان خســروپرویز گشوده شده بود را به روم بازگرداندنــد و تاوانی(:غرامتی) هم پرداختند. خزانهی کشور تهی شــد. همهی اینها کم نبود که بیماری سیاهمرگ (طاعون) بسیاری را به کام خود کشــاند؛ خود شــیرویه هم از قربانیان این بیماری بود و پس از آشــوبی که آفرید مرد. دیو خشکسالی کشور را درنوردید. سستی کشورگردانی انگیزه شد تا آبراههها و بندها رها شوند و کار دشوارتر شود. بدینسان، فرمانروایی بزرگ و درخشان ساسانی بر لبهی پرتگاه واژگونی ایستاد. فرمانروایان چندی بر تخت نشســتند که زمان فرمانروایی ایشــان بســیار کوتاه بــود و خود نیز به شــوندهای بســیار مانند ناکارآمدی یا نداشــتن پذیرش در میان تودهی مردم نتوانســتند گامی برای بهبود اوضاع بردارند. ولی از میان همهی این فرمانروایان، یکی درخشــانتر از دیگران بود و کارنامهای امیدبخشتر داشــت: شاهزنی به نام بوراندخت.
در سال ۹2۶ ترســایی(:میالدی)، هراکلیوس امپراتــور روم، شــهربراز را انگیزاند تا با توجه به آشــفتگی کار ساســانیان در پایتخت خود بــه تاجوتخت ایران دســت یازد. شــهربراز نیــز در ســال ۹2۶ ترســایی تیســفون را شهربندان(:محاصره) کرد و با همکاری برخی از بزرگان بر شــهر دســت یافت. او اردشــیر سوم خردسال، پسر شــیرویه، را کشت و خود بر تخت نشســت. گرفتن تخت فرمانروایی به دست شهربراز و کشتن فرمانروای خردسال بر برخی از بزرگان کشور گران آمد. پس گروهی از ایشــان با همراهی عمهی شــاه خردسال نقشــهی از میان برداشتن شهربراز را کشیدند. ســرانجام در زمانی مناسب یکی از بزرگان به نام «پسفرخ» (بسفروخ) که از مردمان استخر بود به شــهربراز نزدیک شد و وی را کشت و به فرمانروایی چهل روزهی او پایان داد. پساز آن بوراندخــت، دختر خســروپرویز را درخور تاجوتخت فرمانروایی دانستند.
بوراندخت پسفرخ را به وزیری (بزرگفرمدار یا فرماندار بزرگ) گماشت و در اندیشهی بازسازی ویرانیها برآمد. چون از روزگار پریشــان مردم آگاه بود باج(:خراج) پرداخت نشــده را بخشید، دســتور داد تا ســکه زنند و پلها و بندها را بازسازی کنند (طبری، .)783-781 2۶31، او همچنین کوشید تا پیوندهای دیپلماتیک با روم را استوار سازد (کولسنیکف، ۵۶1) ۹831، تا از درگیری در مرزها کاسته شود و بهتر بتواند به کار درون کشور بپردازد. همهی تاریخنگاران از رفتار نیک بوران با تودهی مردم سخن گفتهاند. او کوشید تا به پایههای لرزان فرمانروایی دوباره استواری بخشد و کشور را به بزرگی و سامان زمان پدرش بازگرداند. در زمــان فرمانروایــی او میــان تاریخنگاران ناهمگونی هســت، ولی گویا یک سال و چهار ماه از دیگر گزارشها درستتر باشد. همچنین بیشتر نویسندگان مرگ او را از پی یک بیماری میدانند (ثعالبی، 13۶8 ، ۹۶4). شاید آشفتگی و کار بسیار از زمان زندگی این زنپادشاه کاسته باشد. در بسیاری از نوشتههای روزگار اسالمی آغاز تازش تازیان را در روزگار او میدانند ولی در اینباره باید دوراندیشی کرد، چرا که در گذر زمان، ناهمخوانی زمان رویدادها، در آینده هم با نــگاه منفیای که به زنــان پدید آمده بود دلیری تازیان برای تاختن به ایرانشهر را برآمده از دیــدن زنی بر اورنــگ فرمانروایی ایرانیان انگاشته بودند! نام این فرمانروا را به ریخت بوران، پوران، ابوران (یعقوبی، )214 ،1382 بوراندخت، پوراندخت و گاه به نادرســت توران و توراندخت نوشتهاند. در زبان پهلوی نام او بــه گونهی بوران آمده است. چهبسا این نام به شوند(:سبب) چهرهی بور و سرخروی او بوده باشد. همچنین نوشتار روی سکهاش «بوران بازگردانندهی تخمهی ایزدان» بود (دریایی، 4۵) ،1383 که اشاره به کوششهایش برای بازگرداندن شکوه گذشته است. شاید اگر بیشتر میزیست و روزگارش بیشــتر بــه کام میبود میتوانســت یکی از درخشانترین فرمانروایان تاریخ ایران باشد. فرمانروایــی بوراندخــت و در آینــده خواهر ناکامــش آزرمیدخــت با همهی ســخنان بیپایهای که دربــارهی جایگاه پایین زنان در ایران باســتان شــنیدهایم و یا اندیشهی پوچ نبود مردانی برای نشستن به اورنگ پادشاهی ساسانی نشان میدهد که هم اینان شایستگی بایسته(:الزم) برای فرمانروایی را داشتهاند و هم هازمان(:جامعهی) آن زمان بزرگان، سپاهیان و موبدان پذیرای شهریاران زن بودهاند.
زنی شایستهی فرمانروایی
یارینامه ابن اثیر، عزالدین بن، تاریخ کامــل، جلد دوم، برگردان حسین روحانی، انتشارات اساطیر، چاپ سوم، 1384 ابن خلــدون، ابوزید عبدالرحمان بــن محمد، تاریخ ابن خلدون، جلد یکم، برگردان عبدالمحمد آیتی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، 1383 ثعالبی، عبدالملک بن محمد بن اسماعیل ثعالبی نیشابوری، تاریخ ثعالبی، برگردان محمد فضائلی، نشر نقره، 13۶8 دریایی، تورج، شاهنشــاهی ساســانی، برگردان مرتضی ثاقبفر، انتشارات ققنوس، چاپ یکم، 1383 طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، جلد دوم، برگردان ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 13۶2 کریستنسن،آرتور،ایراندرزمانساسانیان،برگردانرشیدیاسمی کولسنیکف، ایا، ایران در آستانه سقوط ساسانیان، برگردان محمد رفیق یحیایی، انتشارات کندوکاو، چاپ یکم، 138۹ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، برگردان محمد ابراهیم آیتی، شــرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1382 (شناسه: )36462