Amordad Weekly Newspaper

تو نام نیاکان به زشتی مبر *

- نویسنده سپینود جم

یادداشتی در واکنش به برنامهی «خندانندهشو» شبکه نسیم

بر کســی پوشــیده نیســت که طنز و طنازی هنری اســت که از دیرباز مــورد توجه همهی هازمانها(:جوامــع) بــوده اســت. طنز هنری ارزشمند است که با شادی و شادمانی هازمان در پیوند اســت و هازمانی که مردمانش شــاد و شــادیبخش باشــند از امنیت تنی، روانی و اجتماعی بیشتری برخوردار اســت. برنامهی طنــز خندوانه هم با آرمان گســترش فرهنگ شــادی در میان خانوادهها پــای به عرصهی رقابــت تلویزیونی گذاشــت. ایــن برنامه در آغاز بــا بهرهگیری از چهرهای عروســکی به نــام جنابخان با پرداختــن به طنزی لطیف و بازی با چهرههــا و گویشهای گوناگون جای خــود را در دل مردم باز کرد، که شــوربختان­ه این عروسک دوستداشــت­نی از ادامهی کار با خندوانــه بازماند. ولی خندوانه به کار خود ادامه داد و «خندانندهشـ­ـو» به عنــوان یکی دیگر از بخشهای این برنامهی پربینندهی تلویزیونی مورد توجه قرار گرفت. خندانندهشو از دید کشف تواناییهــ­ای جوانان در طنز درخور ســتایش است ولی بایسته و شایسته بود رسالت خندوانه بیش و پیش از شناســاندن کمدینهای جوان شناســاندن و تفهیم مرز کمدی، طنز و شوخی با توهین، هجــو وهزل به آنان باشــد. گویی دیگرگونی(:تفاوت) طنز، شــوخی و نقد با هجو و توهیــن و هزل هنوز در میان مردم ما، حتا از سوی هنرمندان ایرانی، ناشناخته مانده است و تعریفی ویژه برای آن در نگر(:نظر) گرفته نشده است. طنزها و شــوخیهای بسیاری با آیینها و گویشهای مردم گســترهی بزرگ ایران در ســریالها و برنامههای تلویزیونی دیده شــده اســت که بدون گذشــتن از مرز باریک طنز و توهین، ابزار شــادی و شــادمانی بینندگان را فراهم کرده اســت، اگرچه شوربختانه گاه این شــوخیها بزرگنمایی و سیاهنمایی شده و به جریانی سیاسی و اجتماعی دیگرگون شده است. چندی پیــش در برنامــهی خندوانه کمدین جوان خندانندهشـ­ـو، که به رســم جوانی شور نامآوری در سر دارد، با مرده خواندن فردوسی و اســتورهها­ی حماســهی بزرگش شاهنامه، بیپروا از دادخواســت و پاســخگویی به آنان به نام و نشــان نامآورترین چهرهی استورهای ایران، رســتم دســتان، دســت یازید. مرده پنداشــتن فردوسی و رســتم، که نماد راستین ازخودگذشــ­تگی برای پــاسداری از مرزهای ایران، حتا به قیمت فرزندکشــی است و البته دیگر استورههای کهن ایرانزمین که در درازای تاریخ بار نــگاهداری از فرهنگ کهن مردمان خردمند این ســرزمین را بر دوش کشــیدهاند، ســتمی بس بزرگتر از دشــنامی است که در چارچوب واژگان ســبک به آنان روا داشته شد. شــاهنامه و ســرایندهی نامدارش یادمانهای نامیرای این سرزمین هســتند و میرا پنداشتن آنــان با مرگ شناســه(:هویت) و فرهنگ این تاریخ سراسر نازش و پرافتخار همراه میشود. ولی اکنون روی سخن من نه با دستاندرکار­ان خندوانه و کمدین جوانی اســت که ناآگاهانه با گذر از مرزهای احترام نوک پیکان هجو را به داشتههای فرهنگی این سرزمین نشانه رفت، که نخست با کسانی است که به این رخــداد، واکنشهای تند و به دور از آزرم و فرهنگ نشان داده و با واژگان ناشایست بر این کمدین جوان تاختند. فردوسی یکی از اخالقمدارت­رین سرایندگان ادبیات فارسی است و دوســتدارا­ن راستین فردوسی در چنین شرایطی باید با واکنشهای فرهنگی و بهدور از دشــنهی دشــنام از پیوستن به جریانهای ناشایست دوری کنند. شــوربختان­ه ما مردمانی هستیم که بیش از آنکه اهل کنش باشــیم درگیر واکنش هســتیم. واکنش به هر آنچه که درست یا نادرســت به خواســتمان نباشــد بی آنکه به راهکاری بــرای پرهیز از تکرار آن بیندیشــیم. دیگر سخن با کنشگران فرهنگی به ویژه مســووالن رسانهی ملی اســت. رســانهی ملی و دیگر بخشهای فرهنگی ما از تلویزیــون گرفته تا تیاتر و خنیا(:موســیقی) در شناساندن و پرداختن به چهرههــا و یادمانهای کهن فرهنگی به ویــژه پرداختن به بزرگفرزند فرزانهی ایران، فردوســی بــزرگ، و حماســهی بیمانندش، شــاهنامه، تاکنون چه گامی برداشته است. شاهنامهی فردوسی دریایی بیکران اســت که پرداختن و بهرهمندی از آن در همــهی بخشهــای فرهنگی و هنری ســدهها به درازا میکشــد. چگونه است که پهلوانان یونانی و فرنگی بیش از نامداران ایرانی به صحنههای تیاتر ایران راه مییابند؟! جای نیاکان و پیشــینیان و استورههای ما در عرصهی فرهنگ و هنر کجا اســت؟ کورش، داریوش، فردوسی، حافظ، ســعدی، خیــام و ... مگر فرزندان این ســرزمین پرگهر نیســتند. در کجای جهان به بزرگان یک ســرزمین اینگونه بیمهری میشــود. در زمانهای که برخی از کشــورهای تازهبهدورا­نرســیده در پی گردآوری شناسهای دروغین به داشتههای دیگــران دســت مییازنــد بیتوجهی ما به داشــتههای راســتین خود نابخشودنی اســت. پاســخ ما به آیندگانمان چیست؟ نگذاریم دست فرزندانمان در جنگ جهانی فرهنگها خالی بماند. ما وارثان ناســپاس برای فردوســی چه کردهایم کــه اکنون ســرخوش و نابخردانه پای او را به آوردگاه هجو و دشنام میکشیم. دشنام به فردوسی دشنام به شناسهی ملی چندهزارسال­هی این سرزمین است و امید است که این دشنام از روی ناآگاهی رخ داده باشد و دستاندکارا­ن برنامههای تلویزیونی ازاینپس هوشیارانه جلوی این حرکتهای نابخردانه را بگیرند، باشد که با این تلنگرها به خویشتن خویش باز گردیــم پیش از آنکه بر تلــی از آوار پشیمانی بنشینیم.

* برگرفته از بیتی از سعدی: بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد (شناسه: )36845

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran