Amordad Weekly Newspaper

گشادگی سفرهی دل ، ویژگی مردمان جنوب

میهمان و میهماننواز­ی با بازنمودی از گسترهی فرهنگی ایران

- نویسنده مجتباگهستو­نی

ایرانیان از گذشــتههای دور در میهمانداری و میهماننــو­ازی در میــان عــام و خــاص نامور بودهاند و امــروز نیز در صنعت پررونق گردشگــری جهان، میهماننــو­ازی ویژگی بیماننــد و شــاخصهای آشــکار از فرهنگ مردم ایران اســت. مهم نیست چه چیزی در خانهی ایرانی اســت که بتواند به ارجمندی میهمان پیشکش کند، مهم روی گشــادهی میزبان و دلی بزرگ اســت که برای میهمان در ســبد یکرنگی پیش میگذارد. آنچه در فرهنــگ ایرانی برای صاحبخانه ارزش دارد خوشنودی میهمان از بودنش خود در خانهی ایشــان است و این شــدنی نخواهد بود مگر زمانی که میهمان احســاس کند روان، دل و کردار میزبان در برخورد با حضور ناخوانده و یا حتا خواندهشدها­ش بدون گزافگویی به یک رنگ باشد. گســترهی فرهنگی ایران میزبان همیشگی خوانده و ناخوانده اســت. ناهمســانی­ای در مرزوبومش ندارد. در شمال باشد، خاور باشد، باختر باشد و یا جنوب. باآنکه هوای سرزمین و صفــای مردمان هر کدام، خود ایرانی دیگر است. از ایــران گفتیــم و آبوهوای ســرزمینش، از جنــوب بگوییــم و از جلگهی خوزســتان ســتمدیده ولی پذیرفتنی و دوستداشتنی، از سختیها و کاستیهای زندگانیاش، از گرما و عرقریــزان، از خاک و خفقان ولی میزبانی همیشگیاش. اگر بگوییم خوزســتان ایرانی کوچک اســت بر نقشــهی گیتاشــناخ­تی(:جغرافیایی) ایران بــزرگ، پر بیراه نگفتهایم. چراکه در زمینش دشــت مییابی و کویر و جنگل و کوهستان، رودخانههــ­ا دارد که به دریای بزرگ میریزد. از آســمانش باران میبــارد و برف و گرمای ســوزان و مردمانش از هــر گروهی به یک رنگاند. از لر بزرگ و کوچک گرفته تا آذری و عربزبــان، از بنــدری و بهبهانی گرفته تا دزفولــی و شوشــتری، از صابئیــن مندایی (پیروان حضرت یحیا) گرفته تا زرتشــتیان و مســیحیان. هر یک به گونهای و زبانی، ولی به ســخنی یگانه، به گرمی و میهماننواز­ی چیرهدستاند.

ميهماننواز­ی عربزبانان خوزستان

از غریبخانهها که جای پذیرایی از میهمانان میانراهی بوده اســت که بعدهــا جایش را به میهمانخانـ­ـه و مســافرخان­ه میدهد که بگذریم، هنگامی که نام «مضیف» به عنوان سکونتگاهی از طبیعت و گیاه در میان باشد، مردمان عربزبان، چه ساده تو را به میهمانی موِگــِد گرم فرا میخوانند، به باالنشــین­ی، به چای و قهــوهای تلخ میهمانــت میکنند و شــیرینی مرامشــان را با خرمایی از زنجبیل پیشکش میکنند. بــه خانهی مــردم عربزبان خوزســتان که میرویــد در مضیف یــا دیوانیــهی خود به محض ورود، تو را به باالترین نقطهی مضیف مینشــانند. روبهرویت مینشــینند خوشامد میگویند. نخستین پذیرایی ایشان از میهمان با قهــوه خواهد بود. بدینگونــه که قهوه از سوی ساقی آماده میشــود. پذیرایی قهوه و چای، نخســت از بزرگ جمع و یا کســی که سید است آغاز میشــود. ساقی نخست خود در فنجانی قهوه را مینوشــد تا از سالمت و کیفیت قهوه بیگمان(:مطمئن) شــود. سپس با دله که ظرف ویژهی قهوه اســت در برابر میهمان میرود و بــا ریختن قهوه در فنجان و زدن نــوک فنجان به نــوک دله و با آوای آهنگینش به میهمان قهــوه تعارف میکند. هیچ ســخنی میان میهمان و ساقی ردوبدل نمیشود. ســاقی با دست راست فنجان قهوه را بــه میهمان میدهــد. میهمــان میداند کــه باید فنجان را با دســت راســت بگیرد. بااینکه میهمان نخســتین فنجان را نوشید و قهوه نخواســت آن را تکان میدهد و ساقی میدانــد که باید از نفر بعــدی پذیرایی کند. ولی اگر بار دیگر خواست قهوه بخورد فنجان را بــدون تکان دادن به ســاقی میدهد. این فرایند هر بار تکرار شــود، ساقی برای همان شخص قهوه میریزد. میهماننواز­ی میزبان بــه میهمان اینگونه پذیرفته میشــود. ولی هر کــدام از گامههای(:مراحل) خوردن قهوه یک نام دارد. الحیف، الکیف، السیف. میهمان پس از ســه بار قهوه خوردن با این کارش به میزبــان میگوید که با میزبان پیوند برادری بسته است. پس از نوشــیدن قهوه چای و یا خرما به همان میدهند تا تلخی قهوه از دهان بر طرف شود.

سفرهی دل بختياریها هميشه پهن است

به گفتــهی منصــوره رضوی، کارشــناس مردمشناســ­ی، اگر به شمال خوزستان راهی شوی در کوهســتان و جنگلهای بلوط، در میــان خونگرمی بختیاریهــ­ای غیرتمند کــه بیشتــر جمعیت خوزســتان را به خود ویژه کرده اســت گم میشوی. ناخوانده که باشی انگار بیشتر ســر از پا نمیشناسند تا تو را به کلبهی درویشی خود ببرند. در میان عشایر هر خانوادهای دوســت دارد میهمان ازآن او باشــد. گویی در نگر(:نظر) آنها این ناخواندهمی­همان حســی شگفت را به حال و هوای خانهشــان میدهد. چه ناهمسانیای دارد کــه جنــس و رنــگ خانه چه باشــد. چقدر بزرگ و یا کوچک باشــد. با چشمانی کــه میخندد و لبهایی که مدام شــادباش میگوید به پیــشوازت میآیند و پای تو را به سفرهی دلشان میگذارند و تو گویی خدا میهمان آنها شدهاست. به راســتی یکرنگی و پاکیشــان حســی آســمانی به فضا میدهد. به ســیاهچادر­ها که نزدیک میشــوید میبینید که هر کسی از بــزرگ و کوچــک و زن و مرد، ســخت گرم کاری اســت. هنگامی کــه میهمان را میبیننــد دردها و رنجهایشــا­ن را فراموش میکننــد. خستگیشــان را زمین مینهند و با گشــادهروی­ی به پیشوازش میآیند. زنان آتشچاله را به هیزمی راه میاندازند و مردان قربانــی آن روز را در میــان گلهی میش و بز گلچین میکنند و بعد دوتایی پوســتش را میکنند و گوشتش را تکه میکنند تا کبابی شود و در زیر آسمان سیاه بهون یا سیاهچادر بر دلوجان میهمان بنشیند. ایرانیهــا­ی بختیاری به محــل پذیرایی از میهمان «المردون» هم میگویند. همیشــه عشــایر در کنار بهونهای محل زندگی خود المردونهای پــاک و مرتب و فرش کرده و پشتی انداخته و تزیین با شیردنگ آماده دارند تــا در هنگام حضور میهمــان از آن پذیرایی کنند و در هنگام آسودن احساس آرامش کند. گروههــای ایرانــی خوزســتان، ماننــد بختیاریها، به اتاق در ورودی خانهی خود المردون هم میگویند. این اتاق همیشــه برای میهمانان آماده اســت. پس، میهمانان وارد اندرونی نمیشــوند. در آنجا میبینیم که نــگاه برخورد بــا میهمان بــه عنوان فرستادهای از سوی خدا یا دوست خدا یک خط سیر باستانی دارد. زنــان و بچههــا درگوشــهای چشــمبهراه مینشــینند تا ناخواندهمی­همان ســیر شود و اگر چیزی بر جــای ماند بخش روزی آنها باشد. اینگونه اســت که سهم چند روزهی سفرهشان را به یک باره پیشکشت میکنند تا مبادا حــس بیگانگی کنــی. اگر هم دام نبود به شــیر و ماستی دلت را گرم و شیرین میکنند و اگر آن هم نبود سهم داغ نانشان را به مهر در دســتت میگذارند. چه در دل دارند؟! خــوب اســت در ژرفنــای زندگــی امروز فرزندان ایــران را به گونهای بپروریم و آیین میزبانــی را به گونــهای بیاموزیم که آوازهی خوشخــوان همیشــگی «میهماننــو­ازی ایرانی» بیشازپیش در روزگار نو پرآوازه شود. چراکه از گوشــهوکنا­ر گهگاه شنیده میشود که انگشتشــما­ری از مردم کممهریهایی بر میهمانان ســرزمین ایران نشان میدهند. گویی ریشــههای یکرنگی درونشان رنگ باخته است و خودش نیست و این مهم نیاز به اندکی درنگ و اندیشه دارد تا کردار را به گواه راستین خود برساند.

(شناسه: )36932

مضيف در ميان مردمان عرب از ارزش و جایگاه ویژهای برخوردار است به گونهای که این مكان همانند مكانهای ســپندینه(:مقدس) داری آداب خود است. مضيف، سازهای اســت که از یك نوع مواد و آن هم نی ســاخته میشود. تا جایی که حتا ستونهای مضيف را نيز با هر گونه بند دیگری نمیتوان بست زیرا پس از مدتی باز خواهد شد. حتا بندهای استفاده شده در مضيف هم باید از نی باشد. ســياهچادر گونهای چادر از موی بز ســياه است و زنان عشــایر آن را میبافتند. سياهچادرها همواره از موی بز بافته میشوند و این به چند دليل مهم است. نخست آنکه موی بز هنــگام بارندگی، آب را در خود نگه مــیدارد و آب باران از آن گذر نمیکند. دوم آنکه موی بز در دسترس بوده و ارزان است. سومين ویژگی موی بز سبك بودن آن و صاف بودن نسبت به موی ميش و گوسفندان است.

 ??  ?? سیاهچادر
سیاهچادر
 ??  ?? مضیف
مضیف

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran