Amordad Weekly Newspaper

سنجش‌«خواجو‌و‌خواجه»‌در‌شیو‌هی‌سخ ‌نوری

- خبرنگار امرداد آناهید خزیر

خواجه و خواجو دو ریخت از یک واژهاند دیدگاه استاد میرجاللالد­ین کزازی:

دکتــر میرجاللالد­یــن کــزازی در یکــی از نشستهای مجموعه درسگفتارها­یی دربارهی خواجوی کرمانی به بررســی شیوهی سرایندگی «خواجو و خواجه» در مرکز فرهنگی شهر کتاب پرداخت.

دکتر کزازی ســخنانش را اینگونه آغاز کرد و گفت: در این گفتار قرار اســت این دو بزرگمرد سخن فارسی، یعنی خواجو و خواجه را، با یکدیگر بســنجیم. نخست از دید نامشان، سپس نگاهی به ســخنوری آن دو میافکنم. خواجه و خواجو ناگفته پیدا اســت، دو ریخت از یک واژهاند. این دو واژهی خواجه و خواجو به راستی ریختهایی از یکدیگرند. از واژهی بسیار آشنای «خدای» در زبان پارسی است که در پهلوی «خوتای» بوده اســت. خوتای، سپس خدای و ســرانجام خدا. این واژه در بن به معنی ســرور، ساالر و پادشاه به کار میرفته اســت. از همین رو است که نام کهن شاهنامه «خدای نامه» یا «خوتای نامک» بوده اســت. در این ترکیب خدای به معنای شاه است. خدایگان هنوز این معنا را در خود دارد چون خدایگان به معنی فرمانروا، فرهمند و بزرگ است. هنگامی که این واژه از پهلوی به پارســی رسید کاربرد و معنای دیگری یافت و یکی از نامهای آفریدگار شــد. ازهمینرو، نام خداینامه هم به شــاهنامه دیگرگونی شــد و واژهی همسنگ و هممعنی آن، که شاه است، جای خدای را گرفت. ولی واژهی خــدای در کاربرد و معنای کهن در ریختهای پســاوندی واژه همچنــان در زبان پارسی پایدار ماند. یا در دیگر آمیغهایی(:ترکیب) که با واژهی خدای ســاخته میشوند. آشناترین نمونهی آن خداوند اســت که در زبان پارسی دو کاربرد و معنی دارد. همچنــان یکی از نامهای یزدان پاک است ولی در کنار آن به معنای بزرگ، سرور و پادشــاه هم به کار میرود که در پی آن در معنی دارنده و مالک است. برای نمونه در بیت آغازین شاهنامه که میتوانم گفت پرآوازهتری­ن و شناختهترین بیت در پهنه سخن پارسی است: به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد کــه در اینجا خداوند در معنــی دارا، دارنده و مالک است. خواجو سخنوری است توانمند و پرآوازه که در روزگار خویش هم نامدار بوده است، به همان سان در روزگاران سپســین(:بعدی). ناموری خواجو در ادب پارســی تا بدانجا بوده است که سخنوران دیگر، که خواجــو نامیده میشــدهاند، آنچنان در ســایهی او ماندهاند که سرودههایشـ­ـان را به خواجوی کرمانــی بازخواندها­ند. من تنها به یک نمونه بسنده میکنم، نمونهای که بیگمان برای شما آشنا اســت. یکی از درپیوستهها­ی پرآوازه و بازخوانده به خواجوی کرمانی «سامنامه» است. ولی به شیوهی شایان و دانشورانه میتوان در این بازخوانی بــه گمان افتاد و در آن چندوچون کرد. زیرا ســامنامه نه از دید پیکره و زبان، و نه از دید اندرونــه و پیام چندان با یادگارهایی که از خواجو برجای مانده است همساز و همآهنگ نیست. خواجو بــه پیروی از نظامی گنجوی پنج گنجی ســروده اســت. همای و همایون، گل و نوروز، کمالنامــه، گوهرنامه، روضهاالنوا­ر؛ که همای و همایون و گل و نوروز دو بزمنامه است. روضهاالنوا­ر به شــیوهی گنجینهی رازها یا مخزناالســ­رار نظامــی در ادب آموختاری و راهنمون و اندرزین سروده شده است. کمالنامه هم با سیرالعباد الی المعاد از سنایی سنجیدنی است. گوهرنامه، که در گونهی خود بیهمتا است، درپیوستهای است که زمینهای نوآیین و بیپیشینه دارد و تبارنامه است. به بهانهی یکی از دستوران(:وزیران) نامدار روزگار خود که ستودهی خواجو بوده است و تبار آن وزیر که به خواجه نظامالملک توسی میرسیده است در این درپیوســته بازنموده و ستوده شده است. ازهمینرو، آن را گوهرنامه نامیده است که گوهر در آنجا در معنی تبار، دودمان و نژاد است. ولی اگر بخواهم خواجو و خواجه را در شــیوهی ســخنوری با یکدیگر بســنجم، میانگارم که شایستهترین شیوه در این سنجش آن است که آنچه را که سخنوری ناشناخته در بیتی درباره این دو بزرگ به نام ادب گفته است به زبان ببرم. این بیت بازخوانده به حافظ است، ولی هر آیینه از او نیست. به گمان بسیار کسی این بیت را سروده اســت چون در آهنگ و قافیه با غزلی از حافظ همساز و همآهنگ بوده اســت، به دیوان او راه جســته و این غزل آمده است. ولی آنچه در این بیت آمده اســت از دید سخنسنجی و ادبدانی بسیار باریک و بهین و بآیین است. استاد سخن سعدی است نزد همه کس اما دارد غزل حافظ طرز غزل خواجو دو غزلسرای بیمانند نه در سخن پارسی که در گســترهی ادب گیتی، یعنی سعدی و حافظ، در این بیت با یکدیگر سنجیده شدهاند. ازسویدیگر، دو شیوه، دو سامانه و دو دبستان در غزلسرایی پارسی دبستان سعدی و دبستان حافظ است. چند ســال پیش در ســخنی دیگر که میراندم از نگاره و انگارهای پندارینه در ســنجش این دو شــیوهی غزلسرایی بهره جســتم. گفتم: غزل سعدی به مرغزاری پهناور، سرسبز، زیبا، چشمنواز و دلانگیــز میماند که در پرتو خورشــید دامان گسترده است. شما اگر بر پشتهای بایستید و این مرغزار را بنگرید با همان نگاه نخستین همهی آن را درخواهید یافت، خواهید شناخت و فرو خواهید گرفت. به شگفت خواهید ماند از آن مایه زیبایی و دالرایی. ولی غزل حافظ به بیشه میماند. هرگز هیچ نگرندهای، به هر پایه هم که تیزبین باشــد و ژرفکار و نهــانکاو، نمیتواند نهتنها در نگاه نخســتین، در نگاههای گونهگونــه­ی پیدرپی، بیشتر را بدان ســان که هست ببیند و بشناسد. بیشتر نهانخانهی راز اســت. در هر گوشهای از بیشــهزاری در کمین است. تا به ناگاه برجهد، ســربرآورد و بیشــهگرد را بهراساند و در شگفت بیفکند. راز بیشه هرگز به یکبارگی آشکار نخواهد شد. بیشه جایگاهی است آرمانی برای جویندگان و پویندگانــ­ی که در پی آناند که گســترههای ناشناخته، ناپسوده و ناپیموده را بشناسانند. زیرا هر زمان گام در بیشه بنهند به ناچار با گسترهای از این دست روباروی خواهند بود. از ایــن دیــد میتوانیم غزل حافــظ را با غزل خواجو بســنجیم. ولی غزل خواجو، یا از نگاهی فراختر، شیوهی سخنوری او، به بیشهای میماند که هنوز درختان در آن تنکاند و کوتاه. ســایه میافکنند ولی این ســایه ستبر و فراگیر نیست. غزل حافظ بیشهای است انبوه، دیرسای، درختان تناور و باالبلند، خورشید به نیرو میکوشد راهی به این بیشــه بجوید ولی بیشتر ناکام میماند. اگر به بیشــه رفته باشید، با پدیدهای شگفت در گیاهشناسی دیدار میتوانستها­ید کرد. گیاهان خرد و بیشتر پیچــان از گونهی تاک را میبینید که با صدها پیچ فــرا رفتهاند تا مگر از روزنی راه به آفتاب بیابند. درست است که غزل خواجو بیشه است، ولی اگر چندی در این بیشه بمانیم کمابیش آشنای آن میشویم؛ ولی بیشهای که غزل حافظ است همواره ناشناخته میماند. از همین رو است که شما بیتی از خواجه را میخوانید و معنایی از آن میستانید. آن بیت را میگذارید، دیگری همان بیت را میخواند، معنایی دیگر و گزارشی دیگر از آن به دست میدهد، هر دو هم پای میفشارند که آنچه من یافتهام درست است؛ ولی هنگامی که سخنسنج و هنرشــناس بیت را میکاوند، سرانجام هر دو به این باور میرسند که بیت هر دو گزاره را برمیتابد. شاید سومین بیت را بخواند و به گزارشی دیگر برسد. (شناسه: )36942

خواجو ســخنوری پرآوازه و نــامدار در روزگار خویش ســنجش خواجــو و خواجه در شــیوهی سخنوری

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran