زهرافشانی ایرانشناسان باختری دربارهی ایران
دربــارهی شــهریگری(:تمدن) ایــران دفترهای بســیاری نوشته شــده است و ایرانشناســان بســیاری برای شــناخت شــهریگری و فرهنگ ایــران دفترهای بسیاری نوشتهاند و نوشتههای کهن ما را به زبان خود برگرداندهاند که ما میبایست به این کوشــشها ارج بگذاریم و از آنها بهــره بگیریم. ولــی همــهی گفتهها و نوشــتهها را نپذیریم که در این گفتهها و نوشــتهها دیدگاههای بسیار نادرست و در برخی، گفتههای زهرآگین بسیار هست که باید آنها را خواند و دریافت و چون و چند آنها را روشن کرد. من دفترهایی را خواندهام و با نوشتههای شــگفتانگیزی روبــهرو شــدهام کــه نمونههایی را میآورم: « ... چنان به نظر میرسد که پارسیان جز هنر زندگی هیچ هنــری به فرزندان خود نمیآموختهاند. ادبیــات همچون تجملی بود که بــه آن کمتر نیازمند بودند و علوم را همچــون کاالهایــی میدانســتند که وارد کردن آنهــا از بابل امکانپذیر بود، گرچه تمایلی به شعر و افسانههای خیالی داشــتند، این کار را بر عهدهی مزدوران و طبقات پســت اجتماع میگذاشتند و لذت سخن گفتن و نکتهپردازی و لطیفهگویی در گفت و شــنید را برتر از لذت خاموشی و تنهایــی و مطالعــه و خوانــدن کتاب میشمردند. شــعر را بیش از آنکه روی نوشته بخوانند از راه آوازخوانی میشنیدند و با مردن خنیاگران شــعر از میان رفت.» (مشــرقزمین، گاهوارهی تمــدن، ویل دورانت، جلد اول، رویهی )43۹ « ... چون پارســیان تمــام همت خود را متوجــه بر پا ســاختن کاخ شاهنشــاهی خویش کرده بودنــد، دیگر وقت و نیروی آنان برای کاری جز جنگ و کشتار کفایت نمیکرد.» (مشرقزمین، گاهوارهی تمدن، ویل دورانت، جلد اول، رویهی )436 « ... در خصــوص هنر پارســی چیزی را میتوان گفت که شاید برای هر جای دیگر نیز چنان بوده اســت و آن اینکه عناصر آن از خارج بــه عاریه گرفته شــده بود. بههمینجهت، در مورد هنر مانند رومیان قسمت عمدهی توجه آنها به چیزی بود که از خارج ایرانزمین وارد میشد. تنها در معماری بود که پارســیان شیوهی خاصی برای خود داشــتند.» (مشرقزمین، گاهوارهی تمدن، ویل دورانت، جلد اول، رویهی )440 برای من شــگفتانگیز بود که چرا نویسندهی گرانمایــهای کــه ایــن دفتر را به فارســی برگردانده اســت در پانویس و یا پایان کتاب نادرســتی گفتههای ویل دورانت را روشــن نســاخته اســت، همان کاری که نویسندهی دانشمنــد دیگری در دفتری دیگر انجام داده است. کتــاب دیگــری خوانــدم بهنام «خراســان و ماوراالنهــر» (آســیای میانــه) نوشــتهی «آ-بِلِنیتســکی» باستانشــناس شــوروی، برگردان دکتر پرویز ورجاوند. هنگامی که این کتاب را خواندم از همان آغاز با فریبکاری و دروغهای بســیار روبهرو شدم و چون به پایان کتاب رســیدم، خوشــبختانه دیدم که استاد گرانمایه که کتاب را به فارســی برگرداندهاند فریبها و دروغها را آشــکار کردهاســت که نمونههای آنرا میآورم: " ... نویســنده در طــرح مســایل و نحوهی نتیجهگیری شیوهی ماهرانهای را به کار بسته اســت که در عین «القا کردن» نظریات خود راه گریزی نیز باقی گذارده تا بتواند پاسخگوی کسانی باشد که نتیجهگیریهای طرحشده را متکی بر مدارک گویا و روشن نمیدانند ... "«" ... در آسیای مرکزی اولین جامعهای که بر اساس یک سیســتم طبقاتی تشکیل مییابد، جامعهای بوده بر اســاس بردهداری.» که خود نویســنده، که نارســایی و نادرســتی گفتهی خودش را میدانــد، به دنبال نوشــتهی باال مینویســد: «اما تعداد بسیاری از دانشمندان با این نوع دلیل متقاعد نشــده و یا دســتکم آنرا قابل انطباق با آسیای میانه نمیدانند.»" "نویسندهی کتاب میکوشــد، ایران را همین ایران جغرافیای امروز و آســیای مرکزی را جدا از ایران بداند و بشناســاند. امــا در این باره نیز سرانجام ناگزیر از آن میگردد که به این واقعیت اعتراف کند: «اعتراف به ایران بزرگ»" در پایان باید گفت که بیشتر ایرانشناســان باختــری در نوشــتههای خود تا توانســتهاند کوشیدهاند ایران را کوچک کنند، دروغ بگویند، نادرســت بگویند و اندیشهها و دیدگاهها را به کژی بکشــانند. در برابر این کار ایرانشناسان باختری میبایســت ایستاد و به سختی ایستاد و نادرستگویی و کژگویی و زهرافشانی آنها را روشــن کرد، همزمان که کارهای بزرگ و درست بسیاری از آنها را ارج نهاد. (شناسه: )36954