Amordad Weekly Newspaper

بیسرزمينتر از باد

- نویسنده مهدی توكلی تبريزی

اســتانبول همیشــه بــرای آنهایی که دل از مــام میهن بریده و ســودای کوچ به ســر داشــتهاند در حكم برزخی بوده است برای رســیدن به بهشت یا جهنم. برخی کموبیش در این برزخ ســرگردان شده ولی سرانجام یا بهشتی میشوند یا جهنمی و برخی دیگر برای همیشه دربند و گرفتار این برزخ میمانند. یكی از این برزخیها یاشــار بود. از تبریز بــه همراه مادرش آمده بود، آمده بود که برود ولی ســالها بود که زمینگیر این برزخ شده بود. در محله آکســارای اســتانبول کافهای کوچك داشــت کــه پاتوقی شــده بود برای بســیاری از آدمهایی که داســتان غصههایشان شبیه داستان خودش بودند، آنهایی که پلهای پشت سرشان ویران شــده بود به امید گذشــتن از روی «پل بســفر» یا اینکه آمده بودند دل به دریا بزنند برای رسیدن به آن سوی آب، ولی دریا همیشه آرام نبود باال و پایین داشت، طغیان داشــت مانند آن شــبی که یاشار را به همراه مادرش بــه دریا بردند، ولی زورق شكســته به کشتی نجات نرسید و جســم بیجان مادرش دربند خاک این برزخ شد و خودش هم دربند یاد و خاطر مادر در این غربــت تنهایی. اکنون او و کافهاش سالها اســت که پناه بزرخیها اســت، از ایرانی و افغان گرفته تا عراقی و سوری. این روزها او از جوانی افغان به نام متین که خانه و خانوادهاش را در جنگ سوریه از دست داده اســت تیمارداری میکند. متین خســته و درمانده آمده بود تا شاید مرهمــی بــرای زخمهایش پیــدا کند. زخمهایی به ژرفنای ســالها آوارگی و خانهبهدوشی. میگفت هیچگاه ســرزمین مادریاش را ندیده اســت. در ایران زاده شــده است و در ســالهای نوجوانی بــه همراه پدر و مادر به ســوریه کوچیده است. ولی با آغاز جنگ در ســوریه دوباره مزهی تلخ آوارگی را چشــیده است. روزی که متین به کافه رفت تن نزار و رنجورش نشان از بیمار بودنش داشت. یاشار او را همچون فرزندی که پس از سالها دوری به خانه پناه آورده باشــد در آغوش گرفت. سنگ صبورش شد و چند روزی در اتاق باالی کافه در کنار خــود از او نگهداری کرد تا جوانك جان دوباره گرفت. متیــن میگفت خویشــاوند­ان پدریاش برای سالها اســت که در آلمان زندگی میکننــد و میخواهد خــود را به آنها برســاند، ولی شــرایط ورود پناهجویان به اروپا نســبت به گذشته سختتر شده است. یاشــار قول میدهد که او را یاری کند. ازهمینرو، تصمیم میگیرد با دوســتان ترکــش کــه در ایــن زمینــه تجربه و آگاهی دارنــد رایزنی کند. از آنجایی که بزرگتریــن جامعهی اقلیــت کوچندهی آلمان را ترکها تشــكیل میدهند، پس میتوانند تجربههای مناسبی در زمینهی مهاجــرت و پناهندگی به آلمان داشــته باشــند. کمابیش یك ماهی میگذرد که دوستان ترک یاشار مقدمات رفتن متین به یونــان را فراهم میکننــد تا از آنجا برای ادامهی راه همآهنگیها انجام شود. روز وداع فرا میرسد. متین، یاشــار را در آغوش میگیرد و به او میگویــد: پس از پــدرم، آغوش گرم شــما بود که به من توان و جان تازهایی بخشید و از یاشار خداحافظی میکند و از کافه بیرون میزند و ســوار بر خودرویی که در انتظارش در مقابل در کافه ایستاده است میشود. خودرو حرکت میکند و در سرخی غروب استانبول ناپدید میشود. (شناسه: )3698٢

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran