Amordad Weekly Newspaper

تاریخ یهود (بخش ۲۱)

- نویسنده اردالن کوزهگر

گزارش تورات را تا آنجا پی گرفتیم که یعقوب پس از ســالها به همراه خاندانش به سرزمین کنعان بازگشــت. برادرش، عیسو، با اینکه در گذشــته از یعقوب بدی دیده بود، ولی وی را پذیرفــت. اندکی پس از آن چــون فرزندان و گلههای عیسو فراوان بودند و در آن سرزمین برای هر دو آنان جای بسنده(:کافی) نبود، پس به کوه سعیر رفتند و در آنجا ماندند. کوه سعیر جایی میان دریای مرده و شاخاب(:خلیج) عقبه است. پیشازآن، مردمانی در آنجا میزیستند که از تبار هوریها بودند. سپس فرزندان عیسو، که در تورات به نام ادومی شناخته شدهاند، در آنجــا ماندگار شــدند و پــس از چندی یک پادشاهی را پایه ریختند. باری، یوسف، از میان فرزندان یعقوب، نزد پدر دوستداشتنی­تر و از دیگر برادران خردسالتر بود. او گزارش کارهای برادران را به پدر میداد و یعقوب نیز مهرش را بدو آشکارا نشان میداد، ازاینرو، برادرانش از یوسف بیزار بودند. یوسف پیوســته خوابهایی میدید که گزارش آنها نشاندهندهی آن بود که به پادشاهی برادران و حتــا پدر و مــادرش خواهد رســید، او این خوابها را برای بــرادران باز میگفت و آنان نیز روزبهروز از او بیزارتر میشــدند. تا اینکه ســرانجام روزی برادران یوسف برای چراندن گله به بیرون رفتند. یعقوب یوسف را به یاری ایشان فرستاد. هنگامی که برادران از دور دیدند که یوسف میآید در پی کشتن او برآمدند. ولی یکــی از برادران به نام ریوبــن برای آنکه از کشته شدن برادرش پیشگیری کند پیشنهاد داد که به جای کشــتن او را بــه چاه بیندازند تا دستشــان به خون آلوده نشود. پس، یوسف را گرفتنــد و پیراهنــش را از تنش درآوردند و وی را به چاهی خشــک انداختند. ســپس در کنار چاه چاشــت خوردند. در این هنگام دیدند که کاروانی از اســماعیلی­ها، کــه از گیلعاد به سوی مصر رهسپار اســت، به سوی آنان میآید. برادر دیگرش، یهودا، به برادرانش پیشنهاد داد که از کشتن یوسف چه به ما میرسد؟ او را به این کاروان بفروشیم. پس او را با بیست سکهی سیمین به کاروانیان فروختند و کاروانیان نیز او را با خود به مصر بردند. آنگاه پیراهن یوسف را با خون بزی آغشتند و آن را برای یعقوب بردند و گفتند این پیراهــن را در بیابان یافتهایم. یعقوب پنداشت که جانوری یوسف را دریده است، پس دچار اندوهی بیپایان شد. ازدیگرسو، کاروانیان یوسف را در مصر به پوتیفار، فرمانده نگاهبانان فرعون، فروختند. این پوتیفار شــاید با نامــی مصری که در یکی از ستونهای مصر باستان دیده شده یکی باشد: «پَدیوپَره» ‪)SD GLX SD UH(‬ به چم(:معنی) «داده شــده از سوی خدای خورشــید، ره». دیرینگی این ســتون به پیرامون ۴66 پیش از زایش مسیح میرسد. شاید از دادههای دربارهی مرد و دیرینگی ستون بتوان پنداشت که داستان یوسف یا هستهی بنیادین آن در زمان دودمانهای بیست یا بیســت و یکم و یا بیست و دوم فرعونهای مصر باستان رخ داده باشد. ‪)(QF\FORSHGLD-XGDLFD YRO 3RWLSKDU(‬ بــرای روشــنگری بایــد افــزود کــه دودمانهای فرعونهای مصر باســتان ســی و یکی بودند. برای بازشناســی و بخشبندی درســت ایــن دودمانها در مصرشناسی به هر یک شمارهای دادهاند. برای نمونه، دودمان بیست و هفتم مصر باستان همان هخامنشیان (از کمبوجیه تا داریوش دوم) بودند.

یارینامه تورات فارسی ‪(QF\FORSHGLD -XGDLFD‬ YROV

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran