رزم و بـزم در َمَتلهای بختیـاری
با گرمای داســتانهای «حیدربک و ســمن بر» و یا کتاب «فلــک ناز» بود که از بلندی شبهای سرد زمســتان کاسته و بر گرمی و شور شبنشینیها افزوده میشد. بختیاریها افزون بر دلبستگی بسیارشان به پهلوانیها و عاشقانههای کتاب شاهنامه، که آن را «هفت لشکر» میخوانند، به کتاب فلک ناز و کتاب حیدر بک نیز بســیار دلبسته بودند. تا چهل - پنجاه ســال پیش، ایــن کتابها هنوز هم در دورهمیها و شبنشــینیهای بختیاریها زمزمه میشدند؛ شبنشــینیهایی که بیشتر خانوادگی و خویشــاوندی بودند و کســی از بزرگان که چکامه (:شعر) خواندن را به خوبی میدانســت مجلس را به دســت میگرفت و شــورآفرینی میکرد. چکامــه و نگارههای کتاب همه از پهلوانهایی میگفتند که خوی پهلوانی داشــتند و به جنگ دیــو، پلیدی و سیاهی میرفتند و یا داســتان از دلبستگی قزلباشی داشتند که از ایران تا کشمیر برای رستن دلبر از بند غم راه میسپرد. روان حماســی و پهلوانــی همیشــه در ایل بختیاری ستوده شده و افزون بر حماسههای منظوم عاشقانههایی که با پهلوانی و دالوری همــراه بودهاند ایــن مردمان را بیشــتر به همزادپنداری فراخواندهاند؛ «تخت ســمنبر» یا «کــوه حیدربــک» جاهایی هســتند که بختیاریها آنهــا را در پیوند با پهلوانهای داســتانها در پیرامــون خــود رســمیت بخشــیدهاند. بختیاریها گسترهی جغرافیایی داســتانها و کتابهای مورد پسندشان را در گسترهی زندگی خودشان بازسازی میکنند. برای نمونه در شــهر گندمان تپهای است که مــردم آن را به نام بهرام گور میشناســند و یا باالتر از روســتای نیاکان در شهرســتان کوهرنگ برجایماندههای دژی هســت که مردم آن را «هجیر» مینامند. در میان بختیاریها تفاوت بزرگی میان قصه، داستان و افســانه نیست؛ همه را یکجا متل میخواننــد. متلهایی کــه در دورهمیها با خوانش باشــندگان (:حضار) جان میگیرند و شــبها را به بامداد پیوند میدهد. متلهای بختیــاری از نگاه فولکورشناســان بختیاری گاه پندارینانــد (:خیالیاند)، گاه واقعبینانهاند و گاهــی هم باســتانی، ماننــد کتاب فلک ناز و کتــاب حیدربــک کــه بازگوکنندهی زندگــی پهلوانهــا و بــزرگان بــر مــدار رخدادهای کهناند. امروز کمتــر به ایــن آثــار در خانوادههای بختیاری پرداخته میشــود و این کتابها در شــمار کتابهای کمیابانــد، ولی هنوز هم نســخههای کهن را میتوان در کنج تاقچه و کتابخانههای ســالمندان باســواد بختیاری پیدا کــرد. در ادبیــات گفتاری مــردم ایل بختیاری داستانها و متلهای بسیاری بازگو شــده ولی دو کتاب فلک نــاز و حیدربک از داستانهایی هســتند که بهگونهی نوشتاری بــوده و رویدادهــای داستانیشــان خارج از گســترهی جغرافیایــی بختیاریها روی داده اســت، ولی با این همه این دو کتاب در میان بختیاریها پرهوادار بوده و مانند کتاب هفت لشکر، یا همان شاهنامه، ایشان بسیار به آنها دلبسته بودهاند. دکتر قنبری عدیــوی در کتاب فولکور مردم بختیــاری با پافشــاری بر اینکــه متل در بختیاری چم (:مفهوم) افســانه، داســتان و حکایــت را در بر دارد بر این باور اســت که تیــرهی بختیــاری بینش و دیــدگاه خود را دربارهی زندگی، خوبیها، بدیها و خواستهها در چهــره، رفتار، اندیشــه و گفتــار چهراد (:شخصیت)های افســانهای و متلهای خود نمایان میکنند. متل چهل دروغ، متل آالزنگی، متل خروس یکپا، متل پادشــاه و هفت پسر، متل دختر ماهپیشــونی همه از متلهایی هستند که به گونهی گفتاری تا به امروز رســیدهاند. این داســتانهای مردمی متلها و افسانههایی هستند که بیشــتر همانند داستان هستند و عنصر گفتاری بودن در آنها بیشتر نمایان است. شنوندگان این متلها بیشتر کودکان و نوجوانــان بختیاری بودهاند تا بزرگترها. ولــی کتاب حیدربک و کتــاب فلک ناز در کنار شــاهنامه از آثار نوشتاریای بودند که بختیاریها در شبنشــینیها شور بسیاری به خواندن و شنیدنشــان داشــتند. در این میــان کــودکان در کنــار بزرگترها هم شنوندههای این داستانها بودند و همانجا پای کرســی یــا چالهی آتــش دالوری و مردانگی میآموختند. داستانهای حیدر بک از متلها و داستانهایی اســت که از واقعیتها سرچشــمه میگیرد؛ داستان عاشقانهای که از دوران صفویه بازگو میشود. از داستانهای عاشقانه دیگر در میان بختیاریها داســتان حسنی و دالرا، داستان گلدیس و چوپان است و همین گونه داستان آمن قره؛ داســتانهایی که گاه دستمایهی ترانههــای بختیاری شــدهاند و در مقامهای خنیای (:موســیقی) این تیره شنیده میشوند. ولی از میان داســتانهای عاشــقانه داستان حیدر بک بیشــتر از همــهی اینها در میان بختیاریهــا محبوب اســت. کتاب حیدربک بازگوکننــدهی دلدادگی یکی از قزلباشــان شاهعباس اســت. جوانی که به دنبال آهوی از تیررس خارج شــدهی شاه بر اسب خویش میتازد تا او را شــکار کند ولی در میانهی راه به خیمهی دختر قاضی کشــمیر برمیخورد و همانجا به کمند دلدادگی او گرفتار میشود. دختر صنمبر نام دارد و برای گردآوری گیاهان دارویی به ایران آمده اســت. داستان از آنجا شــور میگیرد که حیدربک شــیفتهی دختر کشمیر میشــود ولی صنمبر او را با شمشیر زخمی میکند و داستان دنباله مییابد تا آنجا که حیدربک برای رسیدن به عشقی که دربند آن راه کشمیر را میپیماید. افســانههای کهن بیشــتر از دیگر متلها در بختیاریها هوادار دارند و اگر در میان بزرگان ایل بروید بیشــتر از همهی این داســتانها شــاید داستان کتاب فلک ناز نامه و حیدربک باشد که در یادشان خوب و خوشتر نشسته؛ چــرا که از کودکی تــا روزگار جوانی یکی از تفریحهایشــان نشســتن پای داســتانهای عاشــقانه و حماســیای بوده کــه گاهی با آرمانها و رنــگ و بوی ایلی آمیخته و بازگو میشدهاند. کتاب فلک ناز نیز از کتابهای حماســی و عاشقانهای اســت که در یاد کودکان دیروز، میانســاالن و ســالمندان امروز بختیاری ماندگار شده است. کتابی که پهلوانش فلک ناز است؛ پهلوانی که با دیو و اجنه و دشمنان میجنگد و دخترانی به نام آفتاب و ســروناز شــیفتهی اویند. پهلوان دیگر این داســتان خورشــید آفرین است که نخســت در برابر فلک ناز اســت ولی در گامههای (:مراحل) بعد همراه و دوست همیشگی هم میشوند. داســتان همه گرد پهلوانیهــای این دو و دلدادگیها و بازگفت (:شــرح) عاشقانههای فلک ناز میشود و سرانجام با مرگ فلک ناز و خورشــید آفرین به پایان میرسد. تسکین شیرازی این داستان را در صد صحنه نگاشته است و از نام ستارگان آسمان برای نامهای چهرادهای داســتان بهره بــرده و این خود بــر گیرایی (:جذابیــت) آن در میان گزارش دلدادگیها، دلبریهــا و وصف میدانهای نبرد و پهلوانیها افزوده است.