Amordad Weekly Newspaper

تاریخ یهود (بخش )19

- نویسنده گروه تاریخ

تا آنجا گفتیم که موســا هر بالیی که بر ســر مصریــان آورد باز هم فرعون به بنیاســرای­یل پروانهی (:اجازهی) بیرون رفتن از مصر را نداد. تا اینکه خداوند به موســا گفت که در شــبی از مصر میگذرد و همهی پسران بزرگ مصریان و نخستین برههای دامهای آنها را از میان میبرد بنیاسراییل برای آنکه نشانهای از خود بگذارند تا خداوند هنگام گذار از مصر آنان را بشناســد و این رنج را بر آنها ننهد باید برهای را بکشند و بریان کنند و شــب بخورنــد و خونش را هم بر ســتون چهارچوب در خانهشان بپاشند. هنوز هم یهودیان به بزرگداشت آن روز در میانهی ماه «نیســان» در بهار جشنی بر پا میکنند که «عید پََسح» خوانده میشود. پسح در عبری به چم (:معنای) گذشتن است و یادی است از رفتن یهودیان از مصر، باری در آن شب خداوند همهی پسران بزرگ مصریان و دامهای آنان را کشت و گزندی به بنیاسراییل نرسید. بامدادان مصریان رویداد را که دیدند زاری و شیون کردند و فرعون هم که پسر بزرگش را از دست داده بود موسا را خواند و از او خواســت که هر چه زودتر خود و مردمانش از مصر بیرون روند. بنیاسراییل هم بار خود را گرد آوردند و به فرمان خدا از همسایگان خود درخواســت زر و سیم کردند و به خواست خدا مصریان هر چه بنیاسراییل خواستند بدانها بخشیدند و بدینسان عبرانیان با دارایی مصر از این کشور بیرون رفتند. شمار مردان بنیاسراییل در این زمان شــشصد هزار تن بود و به همراه ایشان کســان دیگری از تیرههای دیگر نیز از مصر بیرون شدند. تا این زمان چهارصد و سی سال از زندگانی بنیاسراییل در مصر گذشته بود. خداوند پیشاپیش بنیاسراییل در شب با ستونی از آتش و در روز با ســتونی از ابر راه را بدیشان نشــان میداد. چــون خداوند نگــران بود که بنیاســرای­یل از جنگ زودهنگام بهراسند آنان را به جای اینکه از راه فلستین راهنمایی کند از کرانهی دریای سرخ پیش برد. از آن سوی، فرعون از اینکه گذاشته بود موسا و بنیاسراییل از مصر بیرون روند پشیمان شد، پس مصریان ســوار بر گردونههایش­ان شده و در پی بنیاســرای­یل راهی شدند تا بدانها رســیدند ولی آن ستون ابر میان مصریان و بنیاسراییل دیواری ساخت. شباهنگام موسا به فرمان خداوند چوب دستیاش را به دریا زد و دریا شکافته شد. تا سپیدهدمان هم بادی از خاور وزید و بســتر دریا را خشك نمود و بامدادان بنیاسراییل از شکاف دریا گذشتند. فرعون و مصریان در پی آنها روان شــدند ولــی خداوند چرخهای گردونههایش­ــان را میشکســت تا آنان به بنیاسراییل نرسند. پس از گذار بنیاســرای­یل از دریا آب دوباره شکاف را پر نمود و مصریان را در خود کشت. از این پس موسا و بنیاسراییل در بیابانها به راه افتادند و چند بار در جایی تازه میماندند تا سرانجام به «رفیدیم» رسیدند. «رفیدیم» جایی بوده میان بیابان ســین و بیابان سینا در گذرگاه میان مصر و کنعان. در این دوره پیوسته بنیاسراییل موسا را برای سختیها و بیــرون آوردن آنــان از مصــر نکوهش میکردند و موسا نیز از ایشان به خداوند گله مینمود خداوند هم همواره شــگفتیهای­ی (:معجزات) برایشان نمایان میساخت و آب و خوراکشان را فراهم مینمود. در رفیدیم بنیاسراییل و «عمالیقیها» با هم درگیر شــدند. موسا از «یوشــع» خواست تا کســانی را برای جنگ با عمالیقیها برگزیند و در نبردی که به فرماندهی یوشــع با ایشان درگرفت و از بامداد تا پســین به درازا کشــید عمالیقیها تار و مار شــدند و برای سپاسگزار آن پیروزی موسا در آنجا قربانگاهی بر پا نمود. «عمالیقیها» مردمانی بودند که در بیابان نِِگب در جنوب فلســتین میزیستند و از نخستین دشمنان بنیاسراییل بودند. تنها بنمایهای که از این تیره نام برده است تورات است.

بنمایه: تورات فارسی 9ROV ‪(QF\FORSHGLD -XGDLFD‬

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran