Amordad Weekly Newspaper

خونهی ایرانی

- نویسنده مهدی توكلی تبريزی

جنگ به پشت در خانهها رسیده بود. روزی که بلشویكها درون شهر شدند همه را به خط کردند و ســوار بر کامیونهای ارتشی به سوی قطارهایی میبردند که مقصدشان جهنم سرد سیبری بود. بنیاد جنگ همین است یا مرگ یا دربندی (:اسارت). ماتیلدا همــهی دنیــای دخترانــها­ش را، همهی خاطرات کودکیاش، همه و همه را یكجا در یــك چمدان ریخت و بــه همراه مادر بیمارش راهی سیبری شد. مدتها بود که از پدرش هم خبری نبود. او از گمشــدگان نبرد با آلمانها بود. ســرمای سیبری مادر بیمارش را از پای در آورد. پس از سالی در پی تاخت و تاز ناگهانی آلمان به شــوروی در ســال ١49١ میــالدی معادالت جنگ جهانــی دوم هم دگرگون شــد. روسها همهی دربندهای لهســتانی را آزاد کردند. اکنــون دربندان راهی جز گــذر از دریای مازندران و رساندن خود به سرزمین ایران نداشتند. کشــتیها در بندر کراسنووسك پهلو گرفته بودند تــا دربندان را به مقصد بندر انزلی سوار کنند. ماتیلدا زمانی که به همراه دیگر پناهجویان لهستانی پایش به ساحل بندر انزلی رســید ناخودآگاه سجده کرد و خــاک آن را بوســید. شــاید این وابستگی به این سرزمین تازهرسیده ناشی از افســانهها­ی کهنی بود که در ناخودآگاه لهستانیها برای سدهها رخنه کرده بود که میگفتند کشور لهســتان خاستگاهش را مدیون سرمتیها است؛ تیرهای ایرانیزبان که نزدیك به دو هزار ســال پیش به این ســرزمین کوچیده بودند. در قرون وسطی گفته میشــد که بلندنگری (:بلندنظری) لهستانی از آن سرمتیها سرچشمه گرفته و آغاز کردند به پوشیدن جامههایی با مدل ایرانی و کوشیدند آنچه از سلوک سرمتیها میدانستند پیروی کنند. هنگامی که خبر ورود پناهندگان لهستانی در شهر بندر انزلی پیچید مردم دستهدسته

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran