Amordad Weekly Newspaper

ستیزی خردمندانه با جهانگریزی مزدک

ریشههای ناایرانی و گنوسیستی اندیشههای مزدکی (بخش سوم)

- نویسنده علیرضا کلباسی

در ســدهی ســوم میالدی دین زرتشــتی در بیشــتر فرمانروایی ساسانی دست به واکنشی جدی و ســخت در برابر گسترش اندیشههای گنوسیســتی و جهانگریزان­ه میزند. بیگمان موبدان زرتشــتی دریافته بودنــد که رخنهی اندیشــهها­ی گنوسیســتی و دینهایــی که درونمایــه­ی جهانگریزان­ــه و پارســایان­ه (:زاهدانه) دارند سم کشندهای برای اندیشه و رفتار انسانهایی هستند که آبادانی و گسترش نمادهای شــهریگری (:تمدن) و فرمانروایی را در ســر داشتند و این آغازی برای فروپاشی سامانهی سیاسی و هازمانی (:اجتماعی) ایران به شــمار میرفت. بیهوده نبــود که کرتیر در سنگنبشتهی خود در کعبهی زرتشت از ستیز با فرقههای گوناگون دینی در ســرزمین ایران یاد میکنــد (ن.ک به: بیلــی ،1389 رویهی .)339 از نــگاه او آنچه درونمایهی راســتین دین زرتشتی و مزدیسنا را از میان میبرد تبلیغ آموزههایی بود که رســتگاری را تنها در خوار و پســت پنداشــتن تن آدمی و جهان مادی و رهایی از مســوولیته­ای اجتماعی و گاهی در پس باوری سرنوشــتگر­ایانه (:تقدیرگرایا­نه) میدانســتن­د؛ چیــزی که از پایه بــا باورهای زیســتن در ایرانزمین همخوانی نداشــت. به ویژه که کرتیر نمــاد روحانیت ملیگرایی بود که یادآوری بزرگی هخامنشــیا­ن و زندهسازی گذشــتهی باشــکوه ایران انگیزهای دوچندان برای کارهای وی فراهم میساخت. از این رو، نیاز داشت تا باورمندی هازمانی را بسترسازی کند کــه پاکی و نگاه ویژه بــه زندگی مادی پشتوانهای استوار و پیشبرنده در توانمندی و شکوه ایران داشــته باشد. با پیدایش دوبارهی ملیگرایی دینی در روزگار ساسانیان بایستگی (:لزوم) بازآفرینی اندیشههای کهن و بنیادهای شکلگیری آنها احســاس شد. در این میان تاکید بیچــون و چرایی بود که فرمانروایا­ن و روحانیان ساســانی برای زندهسازی دوبارهی طبقههــای هازمانی داشــتند. چیــزی که از دید ایشــان پــس از تازش ویرانگر اســکندر دچار آشــفتگی شــده بود و نیاز بود تا همانند پیش از آن ســامانمند شــود. ایــن بازآفرینی درونمایهها­ی کهن بــه آیینی رخ نمود که با آرمانهای بنیادگذارا­ن ایــن فرمانروایی گره خورده بود، ولی در آن بخشهایی اندیشــیده شده بود تا بتوانند از استعدادهای گوناگون در زمینههایی که در پیوند بــا طبقهی آنان نبود بهره ببرند. در نامهی تنسر آمده است: «و آدمــی را بر این چهار عضــو در روزگار ما صالح باشد مادام، البته با یکی نقل نکنند، مگر آنکه در جبلیت یکی از ما اهلیتی شــایع یابد، آن را بر شهنشــاه عرض کنند، سپس تجربت موبــدان و هرابده و طول مشــاهدهها، تا اگر مســتحق دانند، به غیر طایفه الحاق فرمایند» (مینوی ،1354 رویهی )57 نوشــتهی پهلوی «خســرو قبادان و ریدگی» تاییــدی بر این گفته اســت (متــون پهلوی، رسالهی خسرو قبادان و ریدگی1731: .)72 به گمان بسیار آنچه برای فرزانگان ایران باستان ارزشمند بود از میان نرفتن کارکرد این ساختار طبقاتی بود که میتوان در بیتی از شــاهنامه این را دریافت. فردوسی میگوید: از ایران و وز ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخنها به کردار بازی بود (فردوسی4731، رویهی )540 بیگمان واژهی «ســخن» در این جا فرهنگ فرمانروا بر پیوندهای رفتاری و هازمانی است که در هر طبقه دیده میشــد. اصطالحی که میتوانــد چم (:معنای) آن را روشــن ســازد «ادب» اســت، زیرا هر طبقــهای، فرهنگ و ادبیات ویژهی خود را داشــت. آمدن کســانی از طبقــهای به طبقه دیگر پیوندهای فرهنگی آن را بر هم میزد و آشــفتگی ســامانهها­ی ویــژهی آن را در پی داشــت. از این رو، اگر کسی میخواســت به طبقهی دیگر برود، باید بایستگی مادی و مینوی آن را دارا باشد. نوشــتهای از دینکرد اثبــات میکند فرزانش (:فلســفهی) ارســتویی و نوافالتونـ­ـی و رویهمرفته اندیشــهها­ی یونانــی وارد ایران شــده بودند و برخــی از روحانیــان آنها را پذیرفتــه و جــزو باورهای خود کــرده بودند و اینگونــه روحانیان زرتشــتی کــه بر طبل اندیشــهی راستکیشانه میکوبیدند، بیگمان نوآورانی راســتین و معماران ســنتی التقاطی بودند (دریایی0931، رویهی )79 ولی از سویی دیگر، تاثیر باورها و آیینهای یونانی و هندی کرانههــای نوینی را میگشــود و گمانها و نوآوریهایی پدید میآورد. ســادگی و روشنی شــگفتانگی­زی که در باورهای کهن بود در زیر بار اندیشــهها­ی نوین در هم میشکست و توجه بــه بازگردانید­ن باورها و دلبســتگی به بازگردانید­ن اســتورهها فزونــی مییافت (زرینکوب ،1390 رویهی .)257 از این رو در میان روحانیان زرتشتی گونهای شکاف باوری پیدا شــد؛ به این چم که گروهی از آنان تحت تاثیر دینهــا و مکتبهای فرزانشــی بیگانه به گزارشی از نوشــتههای دینی روی آوردند که با خوانش رســمی ناهمگون بود. میتوان شــاخصههای باوری بنیادین این دو رویکرد گوناگون را در روحانیت زرتشتی دریافت. بنیادهای خوانش رســمی را میتوان اینگونه برشمرد: .1 پیونــد و پیوســتگی میــان روان و تن و ارجمندی گیتی؛ .2 ســپندینگی (:قداست) کار و کوشش برای ساختن جهانی بهتر برای زندگی؛ .3 باورمندی به گزینشمندی (:اختیار) انسان؛ .4 باور به «داد» یا قانون نگاهبانی از مرزهای طبقههای گوناگون در هازمان؛ .5 پیوند ناگسســتنی با سیاســت و قدرت به عنوان نگاهبان آرامــش و امنیت ملی و دین زرتشتی.

و در خوانش التقاطی میتــوان بینادهای زیر را آورد: .1 گونــهای جدایی و ناهمخوانی میان روان و تن و ارزشمند نبودن تن و گیتی؛ .2 سفارش به پارســایی (:زهد)، گوشهنشینی (:ریاضت)، پاکی (:تهذیــب) نفس و دوری از نشانههای جهان مادی؛ .3 بــاور بــه سرنوشــت (:تقدیر بــاوری) و جبرانگاری در رویدادهای تاریخی؛ .4 باور به برابری و نبود مرزبندیهای طبقاتی میان مردمان؛ .5 فشــار تبلیغاتی در برابر دستگاه فرمانروا و آشکار کردن هازمانی آرمانی در میان تودهها اگرچه این بخشبندی پنداری اســت، ولی از برخی نوشتههای پهلوی میتوان این رویکردها را برداشــت کرد. این پنداره جدایی رســمی و شکاف بســیار روشن و برجســتهی میان دو طیف از روحانیان زرتشــتی را نمیرساند، ولی این برداشــتها میتوانســت در سوگیریها و رویکردهای آنها بیاثر نباشد. بیگمان روشن بود که با گفتمان گنوسیســتی­ای که در میان اندیشمندان سدهی دوم و سوم میالدی گسترده شده بود و دینهای نیرومندی مانند مسیحیت و مانویــت را با خود همراه ســاخته بود برخی از روحانیان زرتشــتی نیز تحــت تاثیر آن بوده باشــند ولی آنچه به باور نگارنده میتوانســت ســوگیریها­ی گروه نخســت را نزدیکتر به آموزههای خود زرتشــت بنمایانــد، در دریافت درست نوشــتههای اوســتایی و داستانهای گاهانی نبود، بلکه در آموزههایی بود که در پیوند با رفتار و کنش انســانی در این جهان چم پیدا میکرد. روحانیان راستکیش زرتشتی هنوز به یاد داشــتند که آموزههای پیامبرشان هیچگونه همخوانیای بــا رویکردهــا­ی جهانگریزان­ه و پارســایان­ه نداشته اســت و این را آشکارا از ســرودهای گاهان میتوان دریافت، زیرا آنچه ابزار فراموش نشــدن آن شــده بود زندگی هر روزه با این دســتورهای دینی بــود. از این رو، میتوانســت­ند گروههای دیگری را که برداشتی غیرمتعارف از نوشــتههای دینی داشتند و رنگ و بوی گنوسیســتی داشت را متهم به خروج از دین زرتشــتی نمایند. این گروه که پیوندهای نزدیکی با دربار و دســتگاه فرمانروایی داشتند و ارزشــمندی زندگی مادی و جایگاه ارزشمند خواســت (:ارادهی) انسانی را در دگرگونیهای تاریخی تبلیغ مینمودند، خواستار برخورد جدی با گروههایی بودند که آموزههایشا­ن کیان و بنیاد هازمان و فرمانروایی را در ایران تهدید مینمود. این گروه بیبهره از ابزار منطق و فرزانش یونانی و چیرگی کامل بر اندیشــهها­ی فرزانشــی در ستیزهای گفتاری خود دچار مشکل میشدند. از این رو، جنبهی حقیقتمحور آموزههایشـ­ـان هر روز نزد دیگران کمرنگتر میشد و پیروان خود را از دســت میدادند. بالندگی (:رشد) هر روزهی دینهایی مانند مســیحیت در ایران به واســطهی علم کالم تاثیرگزاری داشــت که از اســتدالله­ای عقلــی و برهانهای منطقی فرزانگان یونان بیبهره نبود؛ از این رو، توانست کشش بیشتری برای خواستاران خود پدید آورد. روحانیتی که باورمندی به استورهها و باورهای کهن رفتهرفته در آنها سست شده بود متاثر از این آموزهها، برداشتها و گزارشهای دیگری از نوشــتههای دینی ارایه میکرد و به سخنی دیگر در پــی توجیهی دینی بــرای اثبات این اندیشهها بودند؛ از این رو، ناگزیر شدند از روی نیاز و رویارویی با بزرگان دینهای نو نوشتههای دینی را بازنویســی کنند. این بازنویسیها که دربرگیرنــ­دهی نیازمندیها­ی عقلی بود، گاه از ظاهــر عبارتهای کتابهــای دینی منحرف میشد (زرین کوب0931، رویهی .)275 از ایــن رو، راستکیشــا­ن زرتشــتی ناگزیر بودنــد هر از چنــد گاهی یک بار دســت به پاکســازی دستگاه دینی خود بزند. از این رو، در زمان شــاپور دوم 310-379( میالدی)، به رهبری روحانی صاحب نفــوذی به نام آذرباد مهرســپندا­ن، مقابلهای با نوآوران آغاز شــد. وی که در میــان گفتوگوهای گوناگون خود را به آزمایشــی ســخت از فلز گداخته سپرد، بــر بزرگترین نــوآوران، که در میانشــان گروهــی نامور بــه جبریون نیــز بودند، چیره شــد (زنــر9831، رویــهی .)318 بیگمان جبرگرایــی نیز گونهای از زرتشــتیگر­ی نبود که با آموزههای راســتین زرتشــت یکسان باشــد و میبایست سرچشمهای بیرونی داشته باشــد. این چهرههای گوناگــون التقاطگرای­ی که در دین زرتشتی پیدا شده بود سرچشمهی بازنویســی­ها در ایــن روزگار بودند. بیگمان بازنویسی نوشــتههای گوناگون زرتشتی پیش از جنبــش (:قیام) مزدک آغاز شــده بود، ولی زمینهی پیدایش آن تحقق پیدا نمیکرد. زیرا فرمانروایا­ن ساســانی با ساماندهی پیوندهای سیاســی، اقتصادی و هازمانی راه را برای حاد شدن شرایط و بروز اندیشههای آرمانگرایا­نه میبستند. به راستی این کارها انگیزهی مردم را برای پیوســتن به این فرقهها و جنبشهای فعاالنه و ساختارشــک­نانه میکاهید. از سویی دیگر نیز این بازنویســی­ها در بستر روشها و دســتورهای هازمان آن روز ایران شدنی نبود و تنها بحرانی کــه موجب ناتوانی فرمانروایی میشــد، میتوانســت زمینهی بــروز بحران هازمانی آنها را فراهم سازد.

یارینامهها: 1 - زنر، آرسی، طلوع و غروب زرتشتی گری، برگردان از دکتر تیمور قادری، تهران: انتشــارات فکر روز، چاپ سوم 1389 2 - .... ، تاریخ مردم ایران (2جلد)، تهران: نشر امیر کبیر، چاپ سیزدهم 1390 3 - دریایی، تورج، شاهنشــاهی ساســانی، برگردان از مرتضی ثاقب فر، تهران: انتشــارات ققنوس، چاپ پنجم 1390 4 - مجتبی مینوی، نامه تنســر به گسنسپ، گردآورنده تعلیقات، مجتبــی مینوی و محمد اســماعیل رضوانی، تهران: نشر خوارزمی، چاپ دوم 1356 5 - بیلی، سرهارولد، یادداشــتی درباره فرقههای دینی که کرتیر از آنها یاد کرده اســت، مندرج در کتاب تاریخ ایران کمبریج، جلد سوم، بخش دوم، گردآورنده: احسان یارشاطر، برگردان از حسن انوشه، تهران: نشر امیر کبیر، چاپ پنجم 1389

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran