همسنجی مینیاتورهای شاهنامه با نقشبرجستهها
گزارش باســتانی شاهنامه از داستان بهرام گور و آزاده، تاثیر در خوری بر موضوعشناســی هنر در روزگار پس از ساسانی گذاشته است. در هنر مینیاتور پس از باســتان این داســتان بارها به نمایش کشیده شده است. برای نمونه، در یکی از این موردها، ما دو پرســمان برجســته را در نقاشی میبینیم. یکی اینکه گزارشگر تصویری داســتان، به شــیوهی رایج در هنر ساسانی، از همزمانی بهره برده اســت. به این چم (:معنا) که او پلهپله رخدادهای یک داستان تاریخی را نه در چند پرده بلکــه در یک تصویر و یکجا به نمایش گذاشته اســت. نخست آزاده همراه شهریار سوار بر شتر است که در پس زنجیرهای از رخدادها به زیر شتر میرود. این شــیوه از نمایش یک داستان را به روشنی میتوان در نقشبرجســتههای ساسانی شاپور یکــم در نقــش رســتم و نیز شــاپور دوم در تنگ چوگان دید. آنجا که شــهریاران یادشده زنجیــرهی رخدادهــای نبردهــای پیاپی خود بــا رومیــان و رویدادهــای آن را یکجا و در چارچوب یک صحنه به شــیوهی همزمانی به تصویر کشیدهاند. این در حالی است که در روم شــیوهای وارون و به صورت نمایش جزبهجز و پلهپلهی رخدادها رواج داشت. اما پیرامون نکتــهی دوم؛ نقاش هنر مینیاتور، به هیچ روی نگاهی به واقعگرایی چهرهها نکرده اســت. به دیگر سخن، او چهرههای شهریار و دختر را به شیوهی چین-ترکی و با سیمای مغولی کشیده است. این در حالی است که میدانیم چهرهی بهرام گور هرگز مغولیسان نبوده اســت. به هر روی، این گونه از هنر نقاشــی، یعنی مینیاتور، چندان همراه با واقعگرایی از چهرهها نبود. چنانچه دیده شــد تاریخ روزگار ساســانی و رخدادهــای آن بهویــژه داســتانهای عاشــقانهاش، کــه در شــاهنامه بازتاب برجســتهای داشته اســت، تاثیر ژرفی بر موضوعشناســی هنر روزگار پس از باستان گذاشــت، آنچنان تاثیری که هیچیک از چهرهها و داســتانهای عاشقانه و همتای روزگار اســالمی نتوانست با آن رخدادهای باستانی هماوردی کند.