شیخ خزعل در ترازوی تاریخ
شیخ خزعل و انگلستان به بهانه ۴۲ خورداد سالمرگ شیخ خزعل
خزعل که بود و چگونه به قدرت رسید؟
خزعل پســر جابر از تیرهی آلمحیسن از اعراب بنیکعب بود، کعبیان در ســدهی ششــم مهی (:قمری) از عربســتان به عراق کنونی کوچیدند، سپس در سدهی ۱۱ مهی یعنی سالهای میانی فرمانروایی شاهعباس صفوی، به خوزستان آمدند در گسترهای از قبان تا هویزه جای گرفتند. به هنگام پادشاهی ناصرالدینشــاه قاجار جابر پور آلبوکاسب ۰۵ سال بر خرمشهر فرمان راند، پس از او پسرش مزعل نیز 6۱ سال چنین کرد، ولی ۰۱ ســال پیش از مشروطیت خزعل، پسر کوچکتر جابر، با کشــتار و خونریزی به جای برادرش نشست. او درســال ۴۱۳۱ مهی به یاری برخی از سران تیرهی آلمحیسن چند تن را برانگیخت و شیخ مزعل را هنگامی که از پلههای کوشک فیلیهی خرمشهر پایین میآمد از پای در آوردند. خزعل که اکنون به جای برادرش به فرنشــینی (:ریاست) تیرهی آلمحیسن رسیده بود بیدرنگ دو تــن از برادرزادگانش را کــور کرد و برخی از خویشــانش را از میان برداشت. به گفتهی میرزا غالمحسینخان شیرزای در کتاب افضلالتواریخ مظفرالدینشاه همهی فرنامهای (:القاب) جابر و مزعل مانند نصرتالملک، معزالســلطنه، سردار ارفــع، و امیر تومان را بــه همراهی فرمانروایی خرمشهر و شادگان به شیخ خزعل داد.
اگرچه شــیخ خزعل خــود را فرمانبردار دولت مرکزی نشان میداد، ولی در کردار هماهنگ با خواســت و اراده انگلستان بود. از این رو، درسال 6۱۳۱ مهــی از کلنل «مید»، نماینده سیاســی انگلســتان در خلیجفارس پشــتیبانی خواست. درســال ۹2۳۱ مهی پیماننامهای میان شرکت نفت انگلســتان و خزعل بسته شد که بر پایهی آن پاســداری از لولههای نفت به او واگذار شــد و پولهــای پرداختــی به وی نیز بخشــی از «حقاالمتیاز ایران» به شمار میآمد. همچنین در پایان پیماننامه همهی اموال غیرمنقول شرکت ازآن شیخ میشد. این رفتارها نشــان از خودسری خزعل داشته و نمونهای آشکار از نادیده گرفتن «حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور» بود. در همهی این سالها سران لندن به شیخ خزعل سخت باور داشتند و او را مایهی پشتگرمی خود میدانستند. از این رو، ایشان در ســال ۱۳۳۱ مهی به او نوید دادند که دو درصد از درآمد شــرکتهای نفتی وابسته به انگلستان که در جنوب خوزستان کار میکنند را به او بپردازند. با آغاز جنگ جهانی یکم شــیخ خزعل در کنار ارتش بریتانیا در نزدیکی رود دجله با عثمانی که از همراهان آلمان بود جنگید. جاسوسهای شیخ به یاری انگلستان شتافتند و توانستند بخشهای جنوب ایران و عراق کنونی را در دســت گیرند. هنگامی که عشایر خوزستان بر پایهی «فتوای جهاد» علمای نجف با انگلستان رویارویی کردند، شیخ خزعل از سربازان بریتانیایی پشتیبانی نمود. همچنین او ونکهاوس، نمایندهی بازرگانی آلمان، را در خوزستان دستگیر کرد و به انگلیسیها سپرد. از این رو، دولتمردان آنگلوساکســون به پاس همکاری شــیخ خزعل باالترین نشان ویژهی شــوالیهی بریتانیا ».*,(« را درسال ۳۳۳۱ مهی به او بخشــیدند. از «پرســی کاکس» نیز خواسته شد که به نمایندگی از انگلستان بر پایهی پیماننامهای رهبری خزعل را برخوزستان بپذیرد و همیشه از او پشتیبانی نماید. به گفتهی سرپرسی لورین، وزیر مختار انگلستان: «به هر نحوی راهحل رضایتبخشی در صورت هرگونه تجاوز حکومت ایــران به قلمرو وی را فراهم ســازد». همچنین از ایــن پس همهی کشــتیهای بازرگانی و جنگی انگلیس و هند هنگام گذر از خرمشهر جلوی کاخ شیخ خزعل به او درود نظامی میفرستاند. بــا ایــن پیماننامــه شــیخ خزعل آشــکارا «تحتالحمایگی» انگلیسیها را پذیرفت. از این رو وی خودسرانه در سال ۷۳۳۱مهی یک مایل از زمینهای آبادان را برای ساخت پاالیشگاه به شرکت نفت انگلســتان فروخت و با بیپروایی از پرداخت مالیات به دولت همچون ســالهای گذشته نیز خودداری کرد. در همین سال انگلیسیها یک کشتی بازرگانی، ۰۰۰۰۱ قبضه تفنگ و عرادهی توپ به شــیخ خزعل دادند. از احمدشــاه قاجار نیز خواستند به شیخ خزعل فرنام سردار اقدس بدهد و درجهی او را از امیر تومانی به امیر نویانی بیافزاید. نمایندهی انگلستان نیز حسن وثوق، نخستوزیر آن هنگام ایران، را وادار کرد از مالیاتهای گذشــته شیخ چشــم بپوشد و شش سال آینده نیز پرداخت آن را بر او ببخشند. تا پیش از پیماننامهی ۹۱۹۱ میالدی انگلستان میخواست شیخ را پادشاه عراق کند و خوزستان و بندر بوشــهر را نیز به قلمرو او بیفزاید، ولی با ناکامی در این پیماننامه انگلستان بر آن شد در پی سود خود هر گاه نیاز باشد، برای فشار به ایران با همراهی خزعل خوزستان را جدا سازد زیرا آنها گمان میکردند با آمدن بلشویکها به بندر انزلی شــمال ایران از دســت رفته است و باید جنوب را برای خود نگــه دارند. به گفتهی جرج کرزن: «انگلیس نمیتوانست از خزعل دست شوید، زیرا در برابر او پایبند بود» و بسیاری از کنسولهای آنان در جنوب و «پرسی کاکس»، کمیسر عالی میانرودان، سخت هوادار شیخ بودند.
شیخ خزعل از همان نخستین سال فرمانرواییاش با دادن رشــوه و پیشکش به چهرادهای سیاسی مانند میرزا علیاصغرخان اتابک (نخستوزیر چند دورهی ایران) و میرزا نصراهللخان مشــیرالدوله و بســتن پیوندهای زناشویی با دختر حسینقلی نظامالســلطنه و همچنین دختر برادر شاهزاده عبدالمجیــد عینالدوله خاندان قاجــار را با خود همراه ساخت و هر جا گرفتار میشد از این کسان یاری میگرفت. آشــفتگیهای برآمــده از رویدادهایــی چون کشــمکشهای درونی مشــروطهخواهان، به توپ بستن مجلس، گشایش تهران، پادشاهی جوانی به نام احمدشــاه و جنــگ جهانی یکم پیوند سســتبنیاد شیخ خزعل با دولت مرکزی را سستتر کرد و شیوهای از ملوکالطوایفی را در خوزســتان پدید آورد. با آنکه ایران در جنگ جهانی یکم از هیچ کشوری هواداری نکرد، ولی شیخ خزعل بیهیچ ترسی فرمان دولت را نادیده گرفت و با انگلستان در پیکار با سربازان «دول متحد» به میدان رفت. به گفتهی آرتور میلسپو: «شــیخ خزعل با آنکه خراجگزار ایران بود، ولی تا ســال 2۴۳۱ مهی یعنی آغاز نخستوزیری رضاخــان از دادن مالیات ســرباز زد» که این نافرمانی یکی از زمینههای رویارویی آنان بود. شیخ خزعل از ناتوانی دولت بهرهی فراوان برد و خود را «امیر عربستان» نامید، با پادشاهان کویت، عربستان و شمال آفریقا بیهماهنگی با دولت آمد و شد کرد، همچنان که با انگلستان نیز پیمانهای بسیاری بست.
از آن روزی که رضاخان به رییسالوزرایی رسید کشمکش میان او و شــیخ آغاز شد، زیرا سردار ســپه به مرکزگرایی باور داشــت و بر پیروی بیچونوچــرای خزعل از دولــت، بازپسدهی مالیاتهــای بهجا مانده و واگــذاری زمینهای خالصه به دولت پافشاری میکرد. شــیخ خزعل که نمیخواست به این خواستهها تن دهد و «میدانست که دولت با آن نیرومندی روزافزون او را به حــال خود رها نخواهد کرد و همیشه از کیفر کارهای خود بیمناک بود» دست به فریبکاری زد و با همدســتی چند تن دیگر دســتهای به نام «کمیتهی قیام ســعادت» را با انگیزهی پاسداری از قانون اساسی و هواخواهی پادشــاهی احمدشــاه بر پا نمــود. همچنین در تلگرافی به مجلس، سران ایالت، علمای نجف و سفارتخانهها پادشاهی را شایستهی احمدشاه و رییسالوزرایی رضاخان را غیرقانونی دانست. صولتالدوله (بزرگ ایل قشقایی)، سردار اسعد و سردار ظفر بختیاری همکاری با شیخ را نپذیرفتند. مجلســیان نیز به شیخ پاسخ دادند که «به آقای رییسالوزرا هر گونه اعتماد دارند همانا دشمنی با
شیخ خزعل و تیرههای عرب
شــیخ خزعل با تیرههای عــرب و دیگر مردم خوزستان همواره رفتاری خشــن و ستمکارانه داشت. نویســنده کتاب افضلالتاریخ در این باره میگوید: «خزعل از عزت و شــکوهی که دولت به او بخشید سواستفاده کرد، مال و مکنت فراوان جمعآوری نموده، به کشتن بیگناهان روی آورد» چنانکه درســال۰2۳۱ مهی، بزرگان تیرههای نصار، ادریس و مجدم که خود از اعراب بنیکعب بودند در پی سختگیریهای شیخ شوریدند. چهار سال پس از آن نیز شیخ خزعل بسیاری از بزرگان تیرههای آلخمیس، شیخ هویزه، آلکثیر و بنیطــرف را به بهانهی مالیاتگیری به زندان انداخت و کسانی از خود را به جای آنها گماشت و مردمان آنان را نیز از دم تیغ گذراند. به گفتهی احمد کسروی: «دست ستم بر اعراب دراز کرده، جاسوســان او در همه جا پراکنده بودند و به هر کس بدگمان میشدند، او را از میان برمیداشتند. بدینسان، دلها از ترس او پر بود» همچنین «با دستدرازی به زمینهای مردم عقیلی، شوشتر و رامهرمز آنها را تصاحب کرد» در پی خشونتهای فراوان شیخ خزعل برخی از تیرههای اعراب مانند بنیطرف و باوی به هنگام جنــگ جهانی یکم از پیروی او ســرباز زدند بر پایهی فرمان جهاد روحانیان ایرانی در عراق به جنگ با سربازان انگلیس و شیخ خزعل شتافتند، تا جایی که «کاکس در یازدهم ربیعاالول سال ۳۳۳۱ در این باره ابراز نگرانی کرده، خواســتار سربازان کمکی شد.» اعراب خوزســتان که ســالهای دراز ستم شیخ را کشــیده و آن همه گزند دیده بودنــد در روزهای پایانی فرمانروایی او به کینهجویی برخاستند و اعراب بنیطرف کاخ خزعل را در حمیدیه آتش زدند.
شیخ خزعل و دولت مرکزی شیخ خزعل، رضاشاه و کمیتهی سعادت سرانجام شیخ خزعل
پس از فرازوفرودهای بســیار در جمادیاالولی ســال 2۴۳۱ مهی شیخ خزعل در اهواز به دیدار رضا شاه رفت و پشیمانی و شرمساری خود را با خواندن این چکامه بازگفت: من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق من میان و تو چیست بگو ســرانجام در ماه شوال همان ســال خزعل و پسرش هنگام گریز به بصره دستگیر و به تهران فرستاده شدند. سردار اکرم نخستین کسی بود که دربارهی شیخ خزعل به تهران هشدار داده بود که «اگر وضع به این منوال ادامه یابد، وضعیتی مانند بحرین در منطقه بروز خواهد کرد و باالخره او سر از اطاعت حکومت خواهد پیچید باید نگران آن باشیم که خوزستان مانند کویت و عماره به دست انگلستان خواهد افتاد». اگرچه پیشبینی ســردار اکرم درست بود و شیخ خزعل توانست نزدیک به ۰۳ سال در خوزستان یکهتازی کند ولی سرگذشت او به خوبی نشان داد که گردنکشی و جداخواهی هیچگاه سرانجامی نخواهد داشت.
*دانشجوی دکترای تاریخ یاری نامه: ۱ - تاریخ پانصد ساله خوزستان، احمد کسروی 2 - تاریخ خوزستان، سید محمدعلی امام ۳ - تاریخ خوزستان، جان گوردون لوریمر ۴ - تاریخ خوزســتان، (دوره خاندان کعب و شیخ خزعل). مصطفی انصاری ۵ - تاریخ بنیکعب و جنگ آلبوناصر، حمید طرفی 6 - رضاشاه از تولد تا سلطنت، دکتررضا نیازمند ۷ - پهلوی اول از کودتا تا سلطنت، رضا مختاری اصفهانی 8 - از قاجاریه به پهلوی، دکتر محمدقلی مجد. ۹ - جنگ جهانی اول تا کودتا، دکتر حسین آبادیان. ۰۱ - شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، سرپرسی لورن