Amordad Weekly Newspaper

تاریخ یهود (بخش )31

- نویسنده اردالن کوزهگر

تاریــخ یهود را بــا «کتــاب داوران» تا مرگ سامســون که داوری زورمند بود، پیگرفتیم. پــس از این زمان اگرچه بنیاســرای­یل کاهن بزرگی به نام «فینحاس» داشــتند، ولی رهبر سیاسیای نداشتند که همهی تیرهها را با هم یکدســت کرده و زیر یک پرچم درآورد. کتاب داوران با ذکر داســتانها­یی از بتپرســتیه­ا و زدوخوردهــ­ای خونین میان بنیاســرای­یل و همســایگان یا درگیریهــا­ی درونی خود یهودیــان به پایان میرســد، روزگاری که به گفتهی خود کتاب داوران «چون پادشاهی نبود هر کسی هر کاری دلش میخواست میکرد». در بخشبندی کتاب مقــدس، پس از کتاب داوران «کتــاب روت» جــای دارد، ولی در «تورات یهودی»، یا «َتَنخ»، در سومین بخش آن جای گرفته اســت. این کتاب بسیار کوتاه اســت و به گونهای تبارشناسی داوود، پادشاه آینده یهودی، است. روت نام زنی از «موآب» بود که با مردی از بنیاسراییل به نام «بوعز» پیمان زناشویی بست و این دو نیاکان داوودند. درونمایهی ایــن کتاب دربردارنده­ی تناقض نغزی میان نکوهش زناشویی مردان یهودی با زنان بیگانه است، چراکه میوهی یک چنین زناشوییای پادشاه بزرگی چون داوود بوده و چنانچه این تحریم پیونــد با بیگانگان انجام میپذیرفت هرگز داوودی پا نمیگرفت! دربارهی زمــان نگارش کتــاب روت، آنچه در آن گمان نمیتوان داشــت این اســت که زمانی نگاشته شده است که دورهی داوران به تاریخ پیوسته بوده است، و این را از جملههای بــه کار رفته در کتــاب میتــوان دریافت. نویسندهی این کتاب نیز ناشناس است، ولی از روی ادبیات به کار رفته در آن گمانهای نزد یهودشناسان هست که چهبسا نگارندهی آن یک زن بوده باشد! باری پس از روت به «کتابهای ســموئیل» میرسیم که خود به دو کتاب «یکم سموئیل» و «دوم سموئیل» بخش میشود. داستان کتاب یکم ســموئیل با زایش پسری به همین نام از تیرهی افرایم آغاز میشود. چون مادر سموئیل نذر کرده بود که خداوند به او پسری دهد، آنگاه که دعایش مستجاب شد، فرزند را که همان سموئیل باشد به «خیمهی عبادت» (جایی که صندوق عهد در آن جای داشت) سپردند تا نزد کاهن بزرگ و رهبر آن زمان بنیاســرای­یل - «عیلی» - آموزش بیند. چون پسران عیلی ناخلف بودند، کاهنی از خاندان ایشان برداشته و خداوند بر سموئیل آشکار شــد و دستورهایش را بدو میداد و مردمان نیز به زودی سموئیل را در جایگاه «نبی» پذیرفتند. از رخدادهــای ایــن زمان جنــگ میان بنیاسراییل و فلستینیها بود. بنیاسراییل صنــدوق عهد را کــه در همهی جنگها بدیشان پیروزی بخشیده بود با خود بردند، ولی به شــدت شکست خوردند و صندوق عهد نیز به دست فلســتینیه­ا افتاد. این رویداد ســبب اندوه بســیار ایشان شد و هنگامی که عیلی پیر این خبر را شــنید، در پی شــوک آن از صندلیاش به زمین افتاد، گردنش شکست و جان باخت. از آن سوی، فلستینی هفت ماه صندوق عهد را نگاه داشتند، ولی چون بیماری و بالهایی بر سرشــان آمد، آن را نشــانهی خشــم خدای بنیاســرای­یل پنداشتند و صندوق را با پیشــکشهای­ی برای بنیاسراییل پس فرســتادند. آنگاه با راهنمایی ســموئیل بنیاســرای­یل از پرســتش بتها دســت کشــیده و بــاز ســپاهی گردآوردند و به جنگ فلستینیها رفتند و این بار بر آنها پیروزی یافتند. هنگامی که ســموئیل پیر شد دو پسرش «ابیاه» و «یوئیل» را بــه داوری مردمان گماشــت، ولی چون این دو پســر مانند پدرشــان درســتکار نبودند مردم از ایشان روی گرداند، به نزد سموئیل رفتند، داستان را بدو بازگفتند و از وی خواستند تا پادشاهی را برای ایشان بگمارد.

یارینامه : کتاب مقدس (فارسی) ‪(QF\FORSHGLD -XGDLFD YRO‬

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran