Amordad Weekly Newspaper

«آرش» آمیختهای از سرودهی کسرایی و نمایشنامهی بیضایی

منظومهی «آرش کمانگیر» نخســتین نمونهی سرودهی نو پهلوانی است و وارون بسیاری از سرودههای گویندگان دیگر همروزگار (:معاصر)، همچون اخوان ثالث در چکامهی «زمستان» که مرگ و ناامیدی بر آنها فرمانروا است، ولی در این منظومه شور و شوق، تکاپوی زندگی و کوشش برای سرافرا

- نویسنده آناهید خزیر

آرش، پهلوان حماسهای ایران است گزارش نمایش آرش به کارگردانی آرش اشاداد

منم آرش، آزاده، چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن - منم آرش، سپاهی، مردی به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را اینک آماده مجوییدم نسب، فرزند رنج و کار؛ گریزان چون شهاب از شب، چو صبح آمادهی دیدار مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش؛ گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش ... نمایش آرش بــه کارگردانــ­ی و نمایشپرداز­ی (:دراماتــور­ژی) آرش اشــاداد در تــاالر اصلــی مجموعهی تیاتر دیوار چهارم روی صحنه رفت. این نمایش آمیزهای از منظومهی سیاوش کسرایی و نمایشنامهی «آرش» بهرام بیضایی است. آرش اشــاداد، کارگردان نمایش آرش میگوید: پس از اجرای نمایشنامهی «بندار بیدخش» بر آن شدم که این نمایش را اجرا کنم و پس از آرش نیز آرمانم اجرای نمایشنامهی اژدهاک است تا این سهگانه تکمیل شود. رخدادهای داستان-نمایش آرش متناســب با حال و هوای هازمان (:جامعه) است. در منظومهی سیاوش کسرایی آرش سردار سپاه است و در آفرینهی (:اثر) بیضایی این چهراد (:شخصیت) ضدقهرمان است و دلبسته به جنگ نیســت. با آمیختن این دو آفرینــه آن را مدرن کردم هرچند وفادار به دیالوگهای بهرام بیضایی هســتم، اما چند صحنه به آن افزودم تا آرش به کاراکتری ناهمسان (:متفاوت) دگرگون شود. وی میافزایــد: کوه دماوند را بــا بهرهگیری از سازهی شیبدار معرفی کردم و با چند میزانسن کوشــیدم تا کوه را نمایش دهم. در این آفرینه دو گونه شــکنجه وجود دارد کــه یکی نوآوری (:ابداع) خودم اســت و دیگری شکنجهای است که در جهان مدرن از آن بهرهگیری میشــود. شکنجهای که طرح خود من است کمی سخت و شــکنجهی دیگر با فاصلهی دو متر از سطح زمین همان برعکس کردن و شالق زدن است. به منظور آمادهسازی و طراحیهای این آفرینهی نمایشی هزینه بسیاری را متحمل شدهام تا در گام نخست آفرینه نمایشی شریف باشد و در گامهی (:مرحلــه) دوم اندریافت (:مفهوم) متن را در این دوره از هازمان به تصویر بکشم. همهی بازیگران و گروه خنیاگری (:موسیقی) هنرمندانی هستند که در جشنوارهی بهرام بیضایی جایگاه نخست را گرفتهاند. نمایش خنیاگرایان­ه و پهلوانی اســت و در بخشهایی به گونهی زنده و در بخشهایی پلیبک پخش میشود.

در درازنــای تاریخ ایران زمین یالن شــیردل و گوان فرهمند بسیاری هســتند که برای راندن اهریمنصفتا­ن تاریــک دل از این کهنبوموبر، از سر جان خود برخاســتها­ند و زیباترین رزمها را آفریدهانــ­د؛ اما کمیاباند پهلوانانی که همانند «آرش» نام و جان و تیرشــان با نام و خاک این سرزمین درآمیخته، یاد آنها در خاطرهی ایرانیان برجای مانده باشد. البته حکایت این یل ماندگار ایران در شاهنامهی فردوســی نیامده است، اما وجــود بازگفتهای (:روایات) اوســتایی، خبر از دیرینگی و پهلوانی بودن آن دارد. آرش، پهلوان رزمی است که با پرتاب تیری، به جنگی فرسایشــی و کمابیش طوالنی در برابر دشــمنان پایان میدهد و جان خود را در این راه میدهد. به دیگر سخن، تا زمانی که تیر و کمان او به کار نیفتاد، جنگوگریز بیفرجام دوازده سالهی ایران و توران به فرماندهی منوچهر و افراسیاب به سرانجام نمیرسید. چون زمان رویداد استورهی آرش روزگار باستان است، بیشتر آگاهیهای ما از بازگفتهای پهلوانــی در آن دوران، تنها «به توصیفهای کوتاه اوستا، در برخی از یشتهای این کتاب خالصه میشــود.» داستان آرش نیز برای نخستین بار در یشت هشتم و در تشبیهی به آن اشاره است و آن «قدیمیترین منبعی است که در آن، نام این قهرمان آمده است» در ادبیات پهلوانی نیز دادههای (:اطالعات) اندکی دربارهی آرش به چشــم میخــورد؛ از جمله در «مینوی خرد» بی نام بردن از آرش به این رخداد اشــاره شده است. منظومهی «آرش کمانگیر» نخســتین نمونهی سرودهی نو پهلوانی اســت و وارون بسیاری از سرودههای گویندگان دیگر همروزگار (:معاصر)، همچون اخوان ثالث در چکامهی «زمســتان» که مرگ و ناامیدی بر آنها فرمانروا است، ولی در این منظومه شــور و شوق، تکاپوی زندگی و کوشش برای ســرافرازی به چشم میخورد. به کاربردن واژههای اســتوار و بالندگی (:اعتالی) آنها زبان پهلوانی ویژهای را به سروده بخشیده است. با وجود این که داستان آرش در استورههای کهن نیز بازگفت شــده اســت، ولی کســرایی به گونهای دیگــر آن را بازگو میکند و گیرایی (:جذابیت) ویژهای به آن بخشیده است. هرچند به باور برخی خردهگیران :( منتقدان) «فقدان لحن شــاهنامه و بیتوجهی به غرور حماسه» در این منظومه به چشــم میخورد، ولی در عین حال، اثرهای پرتوان و تاثیرگذار در چکامهی همروزگار بوده که به یک نماد کامل هازمانی (:اجتماعی) و سیاســی دگرگون شده است. سرایندهی داستان آرش را از زبان «عمو نوروز» بازگفت میکند که پیرمرد داستانگوی «نمادی از سنتها و تجسم اسطورهای تاریخ» است. کسرایی همانند اخوان ثالث عنصر «زمســتان» و سردی آن را نمادی برای پژمردگی، تاریکی و خفقان هازمانی مینهد که سراینده در آن زمستان اندیشه و پویندگی را بر آن افکنده است. این فضای سرد از همان آغاز منظومه با بسامد (:تکرار) عبارت «برف میبارد» آغاز میشــود و سپس ســردی چنین فضایی افزایش مییابد، اما این ناامیدی فزاینده ناگهان به امید دگرگون میشود و نشانههای آن هویدا میشــود؛ آرش آن «فرزند رنج و کار» که برای رهایی مردم مســتمند و اندوهگین ظهور کرده اســت، میآید تا دوباره آفتاب امیــد را بر مردم سرزمینش بتاباند؛ او «پیک امید» ایرانیان است.

چرا سیاوش کسرایی «شاعر ملی» نام گرفت

سیاوش کسرایی، یکی از شاگردان مکتب نیمایی، با سرودن داســتان «آرش کمانگیر» و بازآفرینی دوبارهی آن در ریخت یک منظومهی بلند، روان این اســتورهی میهنــی را در دورهی همروزگار زنده کرد و ملقب به «شــاعر ملی» شد. البته این منظومه، کمابیش رنگی سیاســی-هازمانی دارد؛ چراکه چکامهی همروزگار از بســیاری جهات، با مسائل سیاســی درآمیخت و استورهها نیز چون با ملیت و سیاســت کارکرد دو سویهای دارند، در ادبیــات همروزگار ابزارهای مناســبی برای بیان نمادهای سیاســی و اجتماعی به شمار میروند. البتــه همهی ســرایندگا­ن به یکســانی از این عناصر میهنی بهــره نگرفتند؛ بلکه در میان آنان سرایندگانی همچون اخوان ثالث، سیاوش کسرایی و شفیعی کدکنی، بیش از دیگران به استورههای میهنی پرداختند و بیشــتر نمادهای خود را از این استورههای ایرانی ساختند. چهراد آرش از جملهی این اســتورهها است که به عنوان پهلوان رزمی و میهنی، مورد توجه برخی ســرایندگا­ن همروزگار جای گرفته اســت. زیباترین نمــود پهلوانی این اســتوره را باید در منظومهی بلند آرش کمانگیر سرودهی سیاوش کســرایی، یافت. چهراد ادبی کسرایی و این منظومهی ماندگار وی چندان مورد توجه پژوهشگران همروزگار جای نگرفته است. ســیاوش کســرایی را میتوان شــاخصترین نمایندگان چکامهی نو آرمانگرا در دهههای سی، چهل و پنجاه به شمار آورد. شاهکار آرش کمانگیر وی که با مهرازیهای :( معماری) نیمایی بنا شد، شکوه و زیبایی رزمهای کهن را در جامهای نو به ما بازگرداند و داستان آرش را به استورهی امید و انتظار دگرگون کرد. روانی که در قالب این منظومه دمیده شــده روان نسلی است که قدرت کوشش و ستیز را از دســت داده و چشمبهراه رهانندهای اســت تا این نسل را به سرزمین روشنایی و امید راهنمایی کند. سراینده همهی هستی و مردمان را چشمبهراه ظهور آرش و تیر او به تصویر میکشد که به گونهای برداشــتی از موضوع برخاســتن منجی اســت. آهنگ پهلوانــی، زبان متمایل به کهن و باستانگرای­ی و بهرهگیری از فن تشخیص برای بخشیدن فضایی زنده و متحرک به داستان از برجســتهتر­ین ویژگیهای منظومهی «آرش کمانگیر» است. سبک بهکاررفته در این منظومه همانندی فراوانی با ســبک خراســانی و بهویژه سبک پهلوانی فردوسی و شاهنامه دارد. کاربرد باستانگرای­انه با آرکائیک زبان به عنوان یکی از ویژگیهای ارزندهی منظومهی «آرش کمانگیر» تا حدود بســیاری رهآورد انس و الفت کســرایی با نوشتارهای کهن، و پرورش ذوق و استعداد سرایندگی وی، تحت تاثیر نوشتار کهن و ویژگیهای سبک خراسانی است. باستانگرای­یای که «ادامهی حیات زبان گذشته در خالل زبان اکنون» است، به عنوان یکی از اثربخشترین راههای برجسته کردن ریخت زبانی، بهویژه در یک گفتار پهلوانی به شمار میرود. این گونه از ساختار زبانی به دو گونهی باستانگرای­ی «واژگانی» و باســتانگر­ایی «نحوی» بخشبندی میشــود. در منظومهی آرش کمانگیر با برخی از نشانههایی باســتانگر­ایی سراینده در سطح زبانی برخورد میکنیم. کسرایی در بازگفتن داستان آرش کوشیده تا فضایی رزمی و باشکوه، همسو با داستان بیافریند؛ از این رو، واژگان و تعابیری به کار میبرد که طنین خروش و رزم آهنگ شــاهنامها­ی دارند. کاربرد واج (:حرف) «خ»، که بازگویندهی هیجان و خروش است، بسامد باالیی در این منظومه دارد؛ از جمله در واژگانی همچون خار و خاراسنگ، خشم، خاموش، خروشان، خون، خونبار و ...

سیاوش کســرایی نمایندهی چکامهی نو آرمانگرا است اگر آرش شکســت بخورد، ایران شکست خواهد خورد

در منظومهی آرش جنگ ایران و توران نخستین رخداد اســت که روی میدهد اما به شوند (:دلیل) آگاهی مخاطب از استوره بازتابی در منظومه ندارد. شکســت ایرانیان نیز رخدادی است که باز هم در داســتان به جز یادآوری اندک توصیف یا تصویر نمیشود تنها بحرانی که محصول شکست است در میان ایرانیان بازتاب دارد و هم این در منظومه نشان داده شده است. نقطهی اوج آفرینه رشتهای از بحرانها، انتظارها و رخدادهای داســتان است. بحران نخست، اختالف میان ایران و توران است که به رخداد نخست که جنگ است میانجامد. در این بخش نقطهی اوج که میتواند بزنگاه شکست باشد، ترسیم نشده اســت. بحران دوم محصول شکســت از تورانیان است که به رخداد دوم یعنی پرتاب تیر از ســوی آرش ختم میشــود که این خود نقطهی اوج دیگری در داستان است و انتظار که با بحران آغاز شــده است، با این نقطهی اوج به پایان میرســد و پس از آن به برآیند (:نتیجه) میرسد. سراینده همه تمهیدات را به کار میبندد تا هنرمندانه مخاطب را به نقطهی اوج برساند. او نگرانی مردم را به خوبی نشان میدهد. تصاویری که از دختران و پسران و مردان و زنان ارایه میدهد شاهد نگرانی ایشان اســت. رجزها و نیایشهای آرش با دلهرهها و نگرانیهای مردم همراه میشود. با نشان دادن مکر دشــمن نفرت در دل ایرانیان زبانه میکشد. سراینده چنین مینماید که اگر آرش شکست بخورد، ایران شکست خواهد خورد. میالد محمدیپور، نغمه طوســی، محمد صادقی، رعنا حسیندخت، عباس بابایی، زینب فرحزادی، امیر شــریعت و امین جوادی بازیگران تیاتر آرش بودند. دیگر دستاندرکار­ان این آفرینهی نمایشی چنین اند: تهیهکننده: گروه بندار؛ همســرایان: ثنا عباسپور، الهه غفوری، نگین شیری، بهار صبوریان، مهرانا عیسی پور، پارمیدا زارعی، نگین صدر و محدثه نویانی؛ سراینده: سیاوش کسرایی؛ دستیار کارگردان: علی جهانجونیا و محدثه نویانی؛ طراح لباس: آرش اشاداد؛ طراح دکور: آرش اشاداد؛ طراح پوستر: فاطمه ولیپور؛ طراح نور: آرش اشاداد؛ روابطعمومی: گروه پژواک؛ عکاس: علیرضا یوســفی؛ طراح حرکت: محمدامین پازوکی؛ ساخت دکور: قاسم غضنفری؛ دوخت لباس: مهناز معینی؛ منشــی صحنه: ملیکا هاشمخانی و طراح گریم: آزاده اسانلو.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran