Amordad Weekly Newspaper

تاریخ یهود (بخش )32

- نویسنده اردالن کوزهگر

تاریخ یهود را از روی کتاب یکم سموئیل تا آنجا پیگرفتیم که بنیاسراییل از سموئیل خواستند تا برای آنها پادشاهی برگمارد. سموئیل کوشید آنان را از این درخواست پشیمان سازد ولی چون پافشاری ایشان را دید، این خواهش مردمش را با خدا در میان گذاشت و خدا بدو گفت که فردا مردی از تیرهی بنیامین میآید و او کسی است که باید به پادشاهی بنیاسراییل برسد. از آن ســوی، در تیرهی بنامیــن مردی بود به نام «قیس». روزی قیــس خرانش را گم کرد، پس پســرش «شــائول» را برای یافتن خران فرســتاد. این شائول جوانی بلندباال بود و در آن زمان خوشاندامتر­ین مرد بنیاســرای­یل شمرده میشد. شائول در جستوجوی خرهای پدرش به نزدیک ســموئیل رسید و از او سراغ خرها را گرفت، ولی سموئیل او را با روغن زیتون تدهین کرد و پادشاه بنیاســرای­یل خواند بدو گفت که روان خدا بر او فرود خواهد آمد و نیروی پیامبری نیز خواهد یافت. در آغاز بنیاســرای­یل شــائول را پادشــاه توانایی نمیانگاشــ­تند، ولی اندکی پس از آنکه «ناحاش»، پادشاه «عمونی»، به شــهر «یابیش» (شهری در گیالد کــه در دورههای داوران و پادشــاهی از آن سخن گفته شده، باشــندگان آن با تیرهی بنیامین نزدیکی داشــتند. دربارهی جای دقیق آن اختالف نظر اســت) تاخت، اهالی یابیش از دیگر تیرههای بنیاسراییل یاری جستند. شائول بنیاسراییل را برای فرستادن نیرو تهدید کرد و اینگونه لشکر گرانی گرد آورد و توانست سپاه ناحاش را تارومار سازد. پس از آن پادشاهی او را همگان پذیرفتند. شائول در زمانی که به پادشاهی برگزیده شد سی سال داشت و چهل و دو سال پادشاه بنیاسراییل ماند. ولی به زودی اختالفاتی میان شائول و سموئیل پدید آمد که در پی آن سموئیل به شائول گفت که پادشاهی در خاندانش پابرجا نمیماند. شائول در گام پسین به نبرد با فلستینیها رفت، ولی سپاه او بسیار اندک بود و جنگافزار فلزی نیز نداشتند. با این همه، با توجه به دالوری «یوناتان»، پسر شــائول، پدید آمدن یک زمینلرزهی نابهنگام و پشــت کردن عبرانیهای سپاه فلستین به همرزمان خود، شائول توانست باز پیروز شود. پس از این پیروزی شائول در نبردهایی دیگر موأبیها، عمونیها، ادومیها، پادشــاهی صوبه، فلستینیها و عمالیقی را پیوسته شکست داد. بیشترین درگیری او با فلستینیهاب­ود. یکــی از نبردهــای او بــا عمالیقیها بود. چون در هنگام بیرون شدن بنیاسراییل از مصر عمالیقیها بدیشــان پروانهی گذر از سرزمینشان را نداده بودند، خداوند از ایشان کینه بر دل داشت. پس سموئیل از سوی خدا به شائول دستور داد تا به جنگ عمالیقیها برود و خرد و کالن و حتا کودکان شیرخوار و دامهای آنان را از دم تیغ بگذراند. شائول به جنگ ایشــان رفت و آنان را شکســت داد و همگی ایشــان را کشت، ولی وارون (:برخالف) دستور خدا پادشاه آنان «اجاج» و دامهای فربه آنان را نکشت و با خود برد. خداوند از این نافرمانی خشمگین شد و این خشم را از سوی سموئیل به آگاهی شائول رساند. با اینکه شائول دامها را برای خداوند قربانی کرد و اجاج پادشــاه را نیز با شمشیر تکهتکه نمود، باز از خشم خدا کاسته نشد و او را از پادشاهی برکنار نمود و سموئیل نیز از او رویگردان شد. آنگاه به راهنمایی خداوند یکی از پســران «یسی بیتلحمی» به نام داوود را به عنوان پادشاه برگزیدهی خداوند با روغن زیتون تدهین نمود، ولی شائول از این رویداد آگاهی نیافت. اندکی پس از آن شائول داوود را در جایگاه نوازنده به خدمت گرفت و چون مهر داوود بر دلش افتاد وی را در شمار نگاهبانان ویژهی خویش جای داد.

یارینامه: کتاب مقدس (فارسی)، «اول سموئیل» ‪(QF\FORSHGLD -XGDLFD YRO‬

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran