Amordad Weekly Newspaper

پروازی بهیادماندن­ی در اوج

یادی از جهانگیر بهبودی، نخستین خلبان ایرانایر

-

خلبان‌شــدن‌نهایت‌آرزوی‌بسیاری‌از‌کودکان‌ است،‌ب ‌هویژه‌اگر‌الگوی‌انسان‌خلبانی‌نمونه‌و‌ میه ‌ندوست‌باشــد.‌در‌آرزوی‌خلبانی‌جهان‌با‌ دستان‌شما‌اداره‌م ‌یشود.‌ بــه‌گزارش‌ایرالین‌پرس،‌روا ‌نشــاد‌جهانگیر‌ بهبودی‌نخستین‌و‌پیشکسو ‌تترین‌خلبان‌هما‌ بود.‌او‌الگوی‌کســانی‌بود‌که‌میهن‌و‌خانواده‌ ارزشمندتری­ن‌داشــت ‌ههای‌او‌بودند.‌زندگی‌وی‌ داستان‌کســانی‌است‌که‌هم ‌هی‌توان‌و‌دانش‌ خود‌را‌برای‌سربلندی‌سرزمی ‌نشان‌هزینه‌کردند‌ و‌همواره‌به‌ایران‌و‌ایرانی‌بودن‌خود‌بالیدند.

زندگینامهی روانشاد جهانگیر بهبودی

جهانگیر‌پســر‌خدابنــده‌و‌گلبانــو‌بهبودی‌ در‌چهــارم‌دی‌مــاه‌3031‌در‌بمبئی‌دیده‌به‌ جهان‌گشــود.‌پدر‌او،‌خدابنده‌فرزند‌«بهرام‌ استا ‌دخدابخش»‌و‌نیای‌بزرگش‌موبد‌کاووس‌ نوروززاده،‌واپســین‌موبد‌موبدان‌اصفهان‌بود‌ که‌هم‌زمان‌با‌دســتور‌کشــتار‌زرتشتیان‌از‌ سوی‌شاه‌سلطان‌حســین‌صفوی‌به‌همراه‌ گروهی‌از‌هم‌کیشان‌به‌یزد‌کوچ‌کرد‌و‌پس‌ از‌چندی‌با‌خانواده‌به‌هند‌کوچید.‌ روا ‌نشــاد‌در‌۴1‌ســالگی‌پدرش‌را‌از‌دست‌ داد‌و‌چــون‌فرزند‌بزرگ‌خانواده‌بود‌از‌همان‌ نوجوانی‌سرپرســتی‌خانــواد ‌هی‌پدری‌اش‌را‌ بــردوش‌گرفت‌و‌این‌پشــتیبانی‌را‌تا‌پایان‌ زندگی‌ادامه‌داد.‌وی‌هر‌کار‌یا‌مســوولیتی‌را‌ به‌بهترین‌گونه‌انجام‌م ‌یداد.‌او‌بسیار‌وفادار‌و‌ خوش‌پیمان‌بود‌و‌تحت‌آموز ‌شهای‌خانواده‌ به‌شدت‌به‌دین‌زرتشــتی‌و‌آیی ‌نهای‌دینی‌ دل‌بســته‌شــد‌و‌تا‌پایان‌زندگی‌به‌زرتشتی‌ بودن‌خود‌م ‌یبالید.

دلبستگی به ایران و نفرت از دروغ

پرویــن‌بهبودی،‌فرزنــد‌روا ‌نشــاد،‌دربار‌هی‌ ویژگ ‌یهای‌پدرش‌م ‌یگویــد:‌پدرم‌در‌زندگی‌ از‌دو‌چیز‌تنفر‌داشــت؛‌نخســت‌دروغ‌و‌دوم‌ پیما ‌نشکنی.‌او‌پس‌از‌عشق‌به‌ همســر‌و‌خانواده،‌به‌پرواز،‌ایران‌ و‌شــادی‌و‌پایکوبی‌د ‌لبستگی‌‌ بســیار‌داشــت.‌وی‌از‌کودکی‌ عاشــق‌پرواز‌بود‌از‌همین‌رو‌در‌ همان‌سا ‌لهای‌نوجوانی‌در‌پایان‌ جنگ‌جهانی‌دوم‌پس‌از‌گذراندن‌ دوران‌آمــوزش‌خلبانی‌و‌نیروی‌ هوایی،‌برای‌یاری‌به‌ارتش‌ایران‌ خواهان‌شرکت‌در‌جنگ‌شد.‌او‌ عاشق‌ایران‌بود‌و‌چون‌زبردستی‌ کامل‌به‌زبان‌انگلیسی‌داشت‌در‌ بیست‌ســالگی‌از‌همان‌بمبئی‌ به‌استخدام‌شــرکت‌ملی‌نفت‌ ایران‌درآمد.

روزی که پا به ایران نهاد

جنــگ‌دوم‌جهانی‌کــه‌رو‌به‌ پایان‌بود‌در‌اندیش ‌هی‌بازگشت‌به‌میهن‌خود‌ ایران‌افتاد.‌در‌32‌ســالگی،‌در‌ســوم‌تیرماه‌ 6231‌خورشــیدی،‌در‌خرمشهر‌پا‌به‌خشکی‌ گذاشت‌و‌به‌گفت ‌هی‌خودش‌روی‌زانو‌افتاد‌و‌ خاک‌میهن‌را‌بوسید. پس‌از‌ورود‌به‌ایران‌اندک‌زمانی‌در‌شــرکت‌ نفت‌ایران‌و‌انگلیــس‌کار‌کرد‌و‌بعدها‌پس‌ از‌اعتصا ‌بهــای‌کارگری‌و‌جریا ‌نهای‌نفت‌ دوران‌مصــدق،‌ســر‌از‌تهــران‌درآورد‌و‌به‌ خلبانی‌روی‌آورد.

عشق به همسر و خانواده

زمانــی‌که‌وی‌همــراه‌با‌خانــواد‌ه‌به‌میهن‌ بازگشــت‌در‌شــرکت‌نفت‌آبادان‌سرگرم‌کار‌ شد.‌پس‌از‌چند‌ســال‌کار‌در‌شرکت‌نفت‌در‌ زمان‌مصدق‌زمانی‌که‌متوجه‌شد‌انگلیس ‌یها‌ از‌ایران‌و‌ایرانی‌سواســتفاد­ه‌م ‌یکنند‌با‌آ ‌نها‌ درافتــاد‌و‌برای‌این‌درگیری‌از‌شــرکت‌نفت‌ اخراج‌شــد.‌در‌ســفرهایی‌که‌از‌آبادان‌به‌یزد‌ داشــت‌با‌همسرش،‌پوران‌آشــنا‌شد‌و‌با‌وی‌ پیوند‌زناشویی‌بســت.‌میو‌هی‌این‌پیوند‌چهار‌ فرزند‌است‌به‌نا ‌مهای‌فرشید،‌پروین،‌فرزاد‌و‌ آناهیتا‌و‌پنج‌نوه‌به‌نا ‌مهای‌ســیاوش،‌ارشاد،‌ نایریکا،‌آرمیتا‌و‌وستا‌دارد.‌وی‌پس‌از‌زناشویی‌ به‌تهران‌آمد‌و‌پس‌از‌دو‌سال‌کارهای‌گوناگون‌ و‌پرواز‌در‌شــرک ‌تهای‌کوچک‌سمپاشی‌به‌ عنوان‌یکی‌از‌نخستین‌خلبا ‌نهای‌هواپیمایی‌ ملی‌ایران‌هما‌استخدام‌شد.‌او‌نخستین‌خلبان‌

زرتشــتی‌در‌ایران‌بود‌و‌بسیاری‌از‌پروازهای‌ ایرا ‌نایر‌از‌جمله‌نخستین‌پرواز‌مستقیم‌تهران‌ نیویورک‌را‌انجام‌داد.‌

خاطرهی فرزند از پرواز پدر

نخســتین‌باری‌کــه‌از‌تهران‌بــه‌نیویورک‌ پرواز‌م ‌یکــرد‌کاپیتان‌هواپیمــا‌پدرم‌بود‌و‌ من‌در‌کابین‌پشــت‌سر‌کم ‌کخلبان‌نشسته‌ بودم‌در‌درازای‌پرواز‌ســخنانی‌که‌میان‌او،‌ کم ‌کخلبان،‌مهندس‌پــرواز‌و‌برج‌مراقبت‌ انجام‌م ‌یشد‌بسیار‌برایم‌جالب‌بود‌و‌م ‌یدیدم‌ که‌به‌چه‌ریزه‌کاری‌هایی‌می‌بایســت‌توجه‌ کننــد.‌هنگامی‌کــه‌به‌فــرودگاه‌نیویورک‌ رسیدیم‌برای‌نخستین‌بار‌از‌نزدیک‌فرود‌یک‌ هواپیمای‌جمبوجت‌با‌بیش‌از‌005‌مسافر‌را‌ در‌شب‌روی‌باند‌فرودگاه‌دیدم‌و‌شگفت‌زده‌ از‌اینکــه‌چگونه‌پدرم‌این‌هواپیمای‌بزرگ‌را‌ بی‌آنکه‌من‌مسافر‌دمی‌برخورد‌آن‌را‌به‌زمین‌ حس‌کنم‌بر‌زمین‌نشاند.‌

شادی و پایکوبی را دوست داشت

رســتم‌کیخســروان­ی،‌بــرادرزن‌زند ‌هیاد،‌از‌ دلبســتگی‌او‌به‌شــادی‌و‌پایکوبی‌برایمان‌ گفت:‌شادی‌و‌پایکوبی‌بخشی‌جدانشدنی‌از‌ زندگی‌پربار‌وی‌بود.‌او‌همیشه‌جزو‌نخستین‌ کســانی‌بود‌که‌در‌شاد ‌یها‌پایکوبی‌م ‌یکرد‌ و‌تا‌پایان‌زندگی‌هم‌شــاد‌زیســت.‌پروین‌ بهبودی‌نیز‌از‌شــاد‌بودن‌پدرش‌گفت:‌پدرم‌ بسیار‌شاد‌بود‌و‌شادی‌افزای.‌او‌همیشه‌به‌ما‌ م ‌یگفت‌هنگامی‌که‌من‌درگذشتم‌م ‌یخواهم‌ یک‌جشــن‌بزرگ‌بر‌پا‌کنید‌و‌به‌پایکوبی‌و‌ شادی‌بپردازید‌که‌روان‌من‌از‌شادی‌شما‌شاد‌ شود‌و‌پایکوبان‌به‌آسمان‌برود. ‌اگر‌چکام ‌های‌بخواهم‌در‌وصف‌پدرم‌بخوانم‌ این‌شعر‌حافظ‌اســت:‌بیا‌تا‌گل‌برافشانیم‌و‌ می‌در‌ساغر‌اندازیم‌/‌فلک‌را‌سقف‌بشکافیم‌ و‌طرحی‌نو‌دراندازیم

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran