Amordad Weekly Newspaper

شادی‌از‌چشم ‌هی‌دادگری‌م‌یجوشد

ارزشمندی شادی در میان مردمان (بخش سوم)

- نویسنده دکترمحمدعل­یدادخواه

قانون طبیعی یعنــی گرایشهای طبیعی که انســانها را به سوی رفتارهای ویژه میکشاند. سرشت آدمی به گونهای است که گرایشهای ویژهای را در خمیرمایهی خــود دارد و بیتوجه به هر قانونی آنها را میجوید. برای نمونه سرشــت انسانی همواره کوشــا اســت از ایــن رو، با هر چیز کــه زندگی او را تهدیــد میکند به رویارویی برمیخیزد. این بنیادها همانند قطبنمایی هســتند که راه درست را به قانونگــذا­ران میآموزنــد و از آن رو که ما توان شکســتن قانون جاذبه را نداریم هیــچ راه گریزی برای ســرپیچی از این قانونهــای طبیعــی نخواهیم داشــت؛ بنابراین ســازمانها­ی وابسته به هازمان (:اجتمــاع) باید برای پاســخ به نیازها به طبیعــت آدمی و خمیرمایهی هســتی او چشم بدوزد. هــارت )+RUW( پنــج نمونــه از ایــن قانونهای طبیعی را یادآور میشود: -1 آسیبپذیری آدمی؛ -2 برابری نسبی آدمیان؛ -3 محدودیت منابع؛ -4 محدودیت قوهی فهم و قدرت اراده؛ -5 میل به بقا. آشفتگی امروز ما از نشــناختن و به کار نگرفتــن قانونهای طبیعی سرچشــمه میگیرید که سرشت ما بر آن نهاده شده است. بازشناسی خود و ریشههای هستی ما میتواند تعادل روانی هازمان را استوار کند. پیــامآورا­ن گفتهانــد پیکــرهی زمین و آسمان بر داد اســتوار است و دادگری را سنگ نخست ســاختن و پرداختن گیتی دانســتهان­د. در گاتاها، زبــور و قرآن هر کدام به گونهای این راز بازگو شده است. اکنون به سخن وارثان سرشت و طبیعت آدمی بنگرید و پیوند هماهنگ آن قانون بیرونــی و طبیعــی را با این ســامانهی درونــی انســان به بررســی بنشــینید، بیگمان شگفتزده خواهید شد. ســقراط میگوید: «چشــمهی شــادی جهانیــان ملک عادل اســت و چشــمه اندوهشان ملک ســتمکار». گفتنی است اهل حق بر این باورند که رهرو (:سالک) برای آنکه از کالبد بگذرد و به جان برسد آموزهای روشنگرانه را باید همواره پیش چشــم داشــته باشــد؛ پس از پیروی از شــریعت و گردن نهادن به طریقت پرتو یزدانی تو را به وادی حقیقت میرســاند. نردبان این راه آســمانی شاد کردن دل مردم است. گو خواه زمانه آب و آتش باش تو شاد بزی در میانه خوش باش صوفیــان در زمزمهی ســماع یــادآور میشــوند نیایش (:عبادت) هیچ بندهای مانند کسی که در شاد کردن بندگان خدا میکوشد پذیرفته نمیشود. اندیشــمند­ان تصــوف میگویند که هر انســانی را از حق شادمانی بیبهره کنیم مانند آن اســت که جلوی چشمان بینایی را ببندیم. اکنون که سخن سقراط فرزانه را دانستید که داد و شــادی پیوند ناگسستنی با هم دارند به ســرودهی حکیم فردوســی دل سپارید که داد و شــادی را از آسمان به خانهی دل شما فرامیخواند: کسی باشد از بخت پیروز شاد که باشد همیشه دلش پر ز داد و پردازشــگر این نکته است که سرشت آدمی به دادگری اســت و زندگی مردمی در سایهی دادبانی بالنده میشود. کنون شاد باشی به خرم بهشت که یزدانت از داد و مردی سرشت میل به شــادی و پــرواز به ســرزمین خرســندی کــه در خمیرمایــه­ی آدمی است قانون هســتی را برمیشمرد و هر دولتی که آن را نادیده انگارد با سرشــت و طبیعت انسانی به ستیز برخاسته است. شادی در شمار قوانین طبیعی است و این ویژگی یکسان انســانها است. چون پی و پایهی هستی بر همین ستونها استوار است برنامهریــ­زان زمینی بایــد از این قانونهای همیشگی پیروی کنند. برخی اندیشــمند­ان بر این باورند که حقوق طبیعــی از دو بخش ثابت یــا دگرگونناپذ­یر چــه از دید پایههای حقــوق طبیعی و چه از دید آرمانهای طبیعی پدید آمده است. دیگر بخشهای حقوق طبیعــی در زمان و مکان دگرگون میشــوند زیرا همــهی پدیدههای حقوقی از پدیدهای یکتا بــه نام عنصر ثابت و همهی قانونهــا و اصول حقوق طبیعی از یک اصل به نام اصل عدم محرومیت تشکیل میشود (لنگرودی؛ ترمینولوژی). بر این پایه باید به سرشــت، آفرینش و طبیعت انســانی برگردیــم تا از فرآیندهایی که دوروبر ما را پر کرده است رها شویم. ارزشــمندت­رین کار دولتها کوشــش برای بالندگی (:رشــد) خرد و اخالق هازمان است و ایــن ارزش تنهــا هنگامی کارا اســت که پیشزمینهی شادی و خرسندی مردم فراهم شود. بیگمان نیروبخشــی ساختار اقتصادی و سیاســی ارزش ویژهای دارد ولی بالندگی خــردورزی و فرزانگی مردم گوهر بیمانندی است که ما را در برابر همه آسیبها نگاهبانی میکند. هازمان شــاد همراهــی و همدلی ملی را پی میریزد کــه بزرگی، توانمنــدی، آرامش و آســودگی درونی را در پی خواهد داشت. در چنیــن محیطی قانون دادگرانه پدید میآید و هازمان از ســنگدلی، ویرانگری و ناسپاسی دور میشود. دولتمردان باید در پی رهیافت شــادی هازمان پیگیرانه باشند تا فرآیندهای آن آسیبهای هازمان را بزداید.

شادی‌بسان‌آب‌و‌نان

قانونهــای عرفی و اعتبــاری هنگامی موثر و سودمند اســت که زیرمجموعه قانونهای فطــری و طبیعی باشــد. گریز از ایــن باید ســامانهی هســتی، رهاوردهــا­ی تلخی را به همراه داشــته است. شــادی یکی از آن بایدهای روشــن زندگی انســانی اســت که شــالودهی اندیشهها و نوید مکتبها و فرآیند مصلحان به آن پیوند میخورد. ارستو شادی را باالترین خوبیها دانسته است. پاســکال میگویــد همــهی انســانها میکوشــند تا به شادی برســند. در زندگی روزمره میبینیم به دســت آوردن دارایی و دســتیابی به جایگاه برتــر هازمانی همگی برای بهرهمندی از شــادی است. در درازای تاریــخ فرهنــگ و شــهریگری (:تمدن) انسانی؛ فرزانگان، پیامبران، رهبران سیاسی حتا نویســندگا­ن این نگرانی را داشــتهاند تا راهی به ما نشــان دهند که به خوشــبختی برسیم. اما هنگامی که درونمایهی سخنان آنــان را واکاوی کنیــم میبینیــم که نوید پایانی شــادی و خرسندی انسان است. البته برخی دینها این شــادی و خرسندی را در جهانی دیگر میدانند. انگیــزهی اینگونه نوشــتهها بــرای رهایی دشواریهای پیشرو است که هر روز بر جان و تن مردمان ســرزمین ما تنیده میشود. اگر بنیاد شــادی آنگونه که پیکرهی هســتی بر آن بنیاد شــده است پاسداری شود باز درفش (:پرچم) خود را در دلوجــان ما برمیافرازد و اهریمن اندوه و ناشــادی از هازمان رخت برمیبندد و دوباره مشــعل امید و کوشــش روشن میشود. همانگونه که در فرهنگ نیاکان ما شــادی بســان آب و نان به شــمار میآمده اســت، دوباره جایگاه خود را بازیابد. بدانگونه که در سنگنبشتهی نقش رســتم از زبان داریوش میخوانیــم «خدای بزرگ اســت، اهورمزدا که این زمین را آفزید، آن آســمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شــادی را برای مردم آفرید.» و باشــکوهتر­ین ســاختمان را برای شــکوهمندت­رین جشن ســاالنه بر پا ساخت. تختجمشــید را بدان انگیزه ســاختند تا هر ســال نمایندگان مردم در آن نوروز را جشن گیرند و شادی را پیامگر شوند و به شهرهای خود بازگردند.

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran