بهترین شوخیهای ادبیات را مردم ساختهاند نه ادبا
جواد مجابی در نشست درسگفتار عبید زاکانی:
شــوخیهای هخامنشــیان و ساسانیان خردورزانه است
عبید زاکانی یکی از گویندگان توانای ایران سدهی :( قرن) هشــتم و بزرگترین طنزنویس و منتقد اجتماعی- سیاسی در تاریخ ادب فارسی است. از تاریخ زادروز وی آگاهی درستی در دست نیست. عبید مقدمات علوم را در قزوین فراگرفت و سپس به شــیراز و بغداد رفت و در ســال 772 قمری (:مهی) درگذشــت. آفرینههای (:آثاری) به نظم و نثر نوشــت که دربرگیرندهی قصاید، غزلیات، ترکیببند، ترجیعبند، مثنوی، مقطعات و رباعیات اســت و آفرینههــای طنز او اخالقاالشــراف، رســالهی دلگشا، ریشنامه، رســالهی صد پند، رسالهی تعریفات، مکتوبات قلندران و ... است که تاثیر فراوانی بر طنز فارسی گذاشته است. جواد مجابی، نویسنده و طنزپرداز معاصر قزوینی، در نخستین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی عبید زاکانی که با نام «زمانه و زمینهی عبید زاکانی» در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد، گفت: بحث مفصلی دربارهی طنز ادبی ایران، در کتاب «تاریخ طنز ادبی ایران» دربارهی طنز نوشتهام. آنچه از شوخیها در دوره هخامنشی و سپس در دورهی ساسانی سراغ داریم، دو عنصر جالب دارد. یکی اینکه بیشــتر این شــوخیها خردورزانه است؛ همانگونه که چکامه (:شعر) و ادبیات مــا خردورزانه بوده و دوم اینکه معتدل و کمتر تخریبی است. به رایــن (:دلیل) اینکه طنز ما در یك امپراتوری شــکل گرفته بود، طبیعتا شــکل شهرنشینی و خــردورزی در آن بیشــتر بود امــا در تیرههای (:قبایل) تازی، طنز بیشــتر ریخت هجو داشت. هنگامی که تازیها به ایــران آمدند و فرهنگ مــا با فرهنگ تازیها در هــم آمیخت، این نوع شوخیها و هجویهها به ادبیات ما وارد شد و پس از دو سه سده، آمیختهای از طنز روزگار ساسانی و طنز قبیلهای تازیها شکل گرفت، که نخستین نشــانههای آن را در دیوان چکامهسرایانی چون رودکی میبینیم که در انوری به اوج میرســد. از سدهی سوم تا ششــم بیشتر هجو داریم. در این سده سنایی که پایهگذار غزل عاشقانه و عارفانه اســت و عرفان را از نثر به نظم میآورد هجو و هزلی که در آغاز به آن میپرداخته، رشد میدهد و به هزل آموزشــی میکشاند. بنابراین پایهگذار طنز، به آن معنایی که امروز میشناسیم و در آن موقع هزل آموزشی نامیده میشده، سنایی است. در واقع، سنایی در سدهی ششم گسترهای از طنز در «حدیقهالحقیقه» پدید میآورد، که کمابیش تا کنون هیچ هنرمند دیگر ایرانی، نتوانسته به این گستردگی به طنز نگاه کند. البته در دورههای بعد، افرادی چون عبید، دهخدا و دیگرانی، کوشــیدند بخشهایی از آن را ژرفنا ببخشــند، ولی اصال آن گســتردگیای که کار ســنایی دارد، در هیچ هنرمند دیگری دیده نشده است. عطار و مولوی در زمینهی طنز اجتماعی نیز فعالیت داشتند و آفرینههایی را به جای گذاشتند. رویدادی که پس از مولوی میافتد، این است که ســعدی، دوباره طنز را از چکامه به نثر میآورد و گلستان سعدی آفرینهی (:اثر) طنزآمیزی است که از آفرینههای درجهیك ما محسوب میشود؛ ولی به راین (:دلیل) شیوایی ادبی سعدی، این طنز آن طور که باید، میان مردم نرفته و در میان خواص محصور مانده اســت. به هر روی طنز از سدهی ششــم و با سعدی آغاز میشــود و عبید شاگرد سعدی است. خودش در جاهایی اعتراف میکند که از او بسیار آموختم. بنابراین اگر سعدی نبود که طنز را از چکامه به نثر بیاورد، پیدا شدن عبید کمی دشوار بود. اگرچه عبید افزون بر این که سراسر به ادبیات ایران آشنا است و یك نثرنویس فوقالعاده اســت که میتواند همتراز سعدی باشد. به راین (:دلیل) اینکه تبار او به تازیها میرسد، به ادبیات تازی هــم آگاه بوده اســت. بنابراین صراحت و سادگی نفوذ سخن را از آنها گرفته است. در واقع یکی از راینهای (:دالیل) موفقیت عبید این است که کوشــیدهاند در عین حالی که از میراث ادبی ایران بهره میگیرند، از گونهی بیان لطیفههای تازی هم بهره بگیرنــد، بنابراین میراث ایرانی و میراث تازی باعث رونق کار عبید شده است.
عبید نگین اصلی تفکر طنزآمیز ایران است
اگــر طنز ادبی ایران را چونان یك انگشــتری بینگاریم نگینش عبید زاکانی است. این سوی حلقه، نیمدایرهای اســت که پیش از عبید جای دارند و امســال کســانی چون سنایی، سوزنی، عطار، مولوی، ســعدی و حافظ هستند. سوی دیگر نیمدایرهای اســت که پــس از عبید قرار دارند و کسانی چون جامی، یغما، ایرج، دهخدا، هدایت ...و هســتند. بنابراین عبید نگین اصلی تفکر طنزآمیز ایران اســت. شوخی در ایران در درازای زمان سه شاخهی بنیادین دارد. طنز، نقد خردورزانه و تردیدبرانگیزی نســبت به جایگاه اجتماعی و انسانی بشر است. طنز جایگاه بشری را میســنجد، که این بنیادهای یك هازمان را متزلــزل و جابهجا میکنــد. طنزپرداز هم یك منتقد اجتماعی، ولی نه به گونهی جدی، بلکه با لحن شوخی است. طنزپرداز میکوشد مانند یك اندیشمند به حقیقت جهان برسد؛ ولی هیچچیز را حقیقت نمیپندارد. پس یك انقالب مداوم ذهنی، در اندیشهی یك طنزپرداز هســت. همانگونه که فرهنگ و زبان را مردم میســازند شوخی را هم مردم میسازند، مردم صاحب اصلی زبان، فرهنگ، شوخی، جدی و اندیشــهی یك روزگار هســتند. روشنفکران میتوانند آنها را متبلــور کنند و ریخت هنری، ادبــی یا عاریهای به آن بدهنــد. در واقع همهی شوخیهایی که کار سنایی، عطار، مولوی، عبید و دیگران هســت، پیشتر از سوی مردم ساخته شــده بود و در همهی هازمان صیقل خورده و به جایی رسید که نگاه هنرمند را جلب کرده است. پس، بهترین شوخیهای ادبیات فارسیای داریم، به دست مردم ساخته شدهاند نه ادبا.