Amordad Weekly Newspaper

برج ساعت یزد از فردوسی تا مارکار

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

- خبرنگار امرداد فیروزه فرودی

«بهترين‌خوشــبختي‌و‌خوشــی‌به‌آموزگار‌ دانايی‌خواهد‌رســید‌که‌پیام‌آيین‌راســتی‌ را‌بیاموزد.‌پیامی‌که‌انســا ‌نها‌را‌به‌ســوی‌ رسايی‌و‌جاودانگی‌رهنمون‌م ‌یسازد‌و‌آن‌گاه‌ آموخته‌هايش‌را‌به‌ديگــران‌بیاموزد.‌پاداش‌ چنیــن‌آموزگاری‌شــهرياری‌مینوی‌در‌پرتو‌ منش‌نیــک‌خواهد‌بــود.»‌(گاتها،‌هات‌۱٣‌ بند‌٦)‌زرتشــتیان‌بر‌پاي‌هي‌آموز ‌شهاي‌اشو‌ زرتشــت،‌همواره‌در‌راستاي‌گسترش‌دانش‌ کوشیده‌اند‌که‌براي‌نمونه‌مي‌توان‌از‌کوشش‌ آ ‌نها‌در‌بنیا‌دگذاري‌آموزشــگاه‌به‌شــیو‌هي‌ نوين،‌در‌ســد ‌هي‌گذشــت ‌هي‌تاريخ‌ايران‌ياد‌ کرد. شــماری‌از‌زرتشــتیان‌ايران‌به‌نام‌پارسیان‌ نزديــک‌بــه‌۰۰٣‌ســال‌پس‌از‌شکســت‌ امپراتوری‌ساســانی‌به‌هنــد‌کوچیدند‌و‌در‌ درازای‌زمــان‌شايســتگ ‌یها‌و‌تواناي ‌یهای‌ خود‌را‌در‌زمین ‌ههای‌صنعت،‌دانش،‌فرهنگ‌ و‌سیاست‌نشــان‌دادند‌و‌جايگاه‌ارزند ‌های‌در‌ میان‌مردمان‌هند‌يافتند.‌ پارســیان‌همواره‌به‌سرزمین‌مادری‌خود‌نیز‌ نگاه‌ ويژ ‌های‌ داشته‌اند.‌ ســاخت‌ آموزشگا ‌هها‌ در‌شــهرهای‌گوناگــون‌برای‌زرتشــتیان‌و‌ غیرزرتشتیا­ن،‌ساخت‌آ ‌بانبارها،‌آتشکد‌هها‌و‌ دهشمندی‌به‌نیازمندان‌از‌کارهايی‌است‌که‌ پارسیان‌در‌ايران‌انجام‌داده‌اند. روا ‌نشــاد‌پشوتن‌مارکار‌يکی‌از‌اين‌پارسیان‌ نیک‌انديش‌است‌که‌از‌سال‌۱۰٣۱‌خورشیدی‌ کارهــای‌نیک‌خــود‌را‌در‌يزد‌با‌گشــايش‌ پرورشــگاه‌مارکار‌آغاز‌کرد‌و‌بــه‌دنبال‌آن‌ دبستان‌و‌دبیرستان‌پسرانه‌و‌دخترانه‌ساخت. اســفنديار‌مراديــان‌کــه‌ســا ‌لها‌مديريت‌ آموزشــگاه‌مارکار‌را‌بر‌دوش‌داشــته‌است‌ دربار‌هی‌ســفرهای‌اين‌مرد‌نیکوکار‌پارسی‌ به‌ايران‌و‌کارهايی‌کــه‌در‌درازای‌ماندنش‌ در‌ســرزمین‌مان‌برای‌ايرانیان‌انجام‌داده‌در‌ گف ‌توگو‌با‌امرداد‌چنین‌م ‌یگويد:

گشایش همزمان آموزشگاهها­ی مارکار و آرامگاه فردوسی

تا‌سال‌۲۱٣۱‌خورشــیدی‌بنیادهای‌وی‌در‌ ساختمانی‌اجار ‌های‌برپا‌بود‌از‌آن‌تاريخ‌برای‌ اينکه‌آموزشگا ‌ههای‌وی‌در‌ساختمانی‌درخور‌ برپا‌و‌اداره‌شود‌از‌هند‌به‌نمايند ‌هی‌خود‌در‌يزد‌ روا ‌نشاد‌میرز‌اسروش‌لهراسب‌دستور‌خريد‌و‌ ســاختمان‌آموزشگاه‌را‌بر‌پاي ‌هی‌نقش ‌های‌که‌ از‌هند‌به‌دســت‌مهندس‌برزو‌آقا‌از‌پارسیان‌ هند‌کشــیده‌شــده‌بود،‌فرســتاد‌تا‌زمین‌را‌ خريداری‌و‌ســاختمان‌پرورشــگاه‌و‌دبستان‌ و‌دبیرســتان‌مارکار‌را‌آغاز‌کند.‌چون‌همان‌ زمان‌آرامگاه‌فردوســی‌در‌توس‌به‌کوشش‌ ارباب‌کیخسرو‌شاهرخ‌و‌کمک‌پارسیان‌هند‌ در‌حال‌ساختمان‌بود‌و‌تاريخ‌پايان‌و‌گشايش‌ آن‌در‌آبــان‌٣۱٣۱خ‌پی ‌شبینی‌شــده‌بود‌و‌ شــماری‌از‌پارسیان‌در‌جشــن‌بازگشايی‌آن‌ شرکت‌داشتند،‌روا ‌نشاد‌مارکار‌به‌نمايند‌هی‌ خود‌دستور‌داد‌تا‌زود‌ســاختمان‌را‌بسازد‌تا‌ به‌همراه‌آرامگاه‌فردوســی‌بازگشايی‌شود‌از‌ اين‌‌رو‌با‌دشــوار ‌یهای‌کار‌در‌آن‌سا ‌لها‌با‌ کوشــش‌و‌فداکاری‌روا ‌نشــاد‌میرزاسروش‌ لهراسب‌ســاختمان‌در‌سال‌٣۱٣۱يعنی‌پس‌ از‌يک‌سال‌آماده‌ی‌گشايش‌شد.

برج ساعت فردوسی یا مارکار

اسفنديار‌مراديان‌دربار‌هی‌برج‌ساعت‌مارکار‌ م ‌یگويد:‌به‌روا ‌نشاد‌مارکار‌در‌دومین‌سفرش‌ به‌يزد‌پیشنهاد‌ساخت‌يادبودی‌به‌نام‌خودش‌ شــد.‌وی‌پذيرفت‌که‌به‌خجستگی‌گشايش‌ آرامگاه‌فردوســی‌در‌توس،‌برجی‌ســاعتی‌ به‌نام‌گاهنمای‌فردوســی‌نیز‌در‌يزد‌ساخته‌ و‌با‌شــرايطی‌به‌شــهرداری‌يزد‌داده‌شــود‌ که‌فرماندار‌و‌شــهردار‌وقت‌يــزد‌نیز‌آن‌را‌ پذيرفتند.‌جای‌ساخت‌برج‌نیز‌میدان‌پهلوی‌ سابق‌«مجاهدين‌کنونی»‌برگزيده‌شد‌که‌از‌ همان‌تاريخ‌کلنگ‌ســاز ‌هی‌بــرج‌در‌آنجا‌به‌ دســت‌فرماندار‌آن‌زمان‌زده‌شــد.‌در‌همان‌ زمان‌قرار‌شــد‌خیابانی‌کــه‌از‌میدان‌پهلوی‌ به‌ســوی‌کرمان‌بود‌به‌نام‌خیابان‌«پشوتن»‌ نام‌گذاری‌شــود‌و‌کاشــی‌هايی‌نیــز‌بدين‌ منظور‌فراهم‌شــد‌که‌هنوز‌چندتايی‌از‌آن‌در‌ ديرينکد ‌هی‌(:موز ‌هی)‌مارکار‌يزد‌هست‌که‌به‌ فراموشی‌سپرده‌شد‌و‌اجرا‌نگرديد.

مخالفت فرماندار با سازندهی زرتشتی

نزديک‌به‌٣‌متر‌از‌برج‌ســاخته‌شده‌بود‌که‌ فرماندار‌عوض‌شــد‌و‌برخی‌نسبت‌به‌محل‌ ســاختمان‌برج‌در‌میان ‌هی‌شهر‌و‌ساخت‌آن‌ به‌دست‌يک‌نفر‌زرتشتی‌پادورزی‌(:مخالفت)‌ کردند،‌مانع‌ساخت‌شدند‌و‌آن‌را‌ويران‌کردند. ســاعت‌و‌ديگر‌ابزارهای‌آن‌از‌لندن‌خريده‌و‌به‌ يزد‌فرستاده‌شده‌بود،‌ولی‌چون‌مانع‌ساخت‌برج‌ شــده‌بودند‌بناچار‌با‌نام ‌هنگاری‌روا ‌نشاد‌مارکار،‌ ياری‌و‌همراهی‌ارباب‌کیخسرو‌شاهرخ‌نمايند‌هی‌ زرتشتیان‌‌در‌مجلس‌شورای‌ملی،‌فرماندار‌جديد‌ پذيرفت‌که‌روبروی‌آموزشــگاه‌مارکار‌میدانی‌ ايجاد‌و‌برج‌ساعت‌در‌آن‌ساخته‌شود‌که‌دوباره‌ در‌همان‌جا‌کلنگ‌ســاختمان‌زده‌و‌ساخت‌آن‌ آغاز‌شــد.‌برای‌يادگاری‌و‌يادبود،‌شــماری‌از‌ روزنام ‌هه‌ای‌چــاپ‌همان‌تاريخ،‌ســکه،‌پول،‌ تمبرهای‌رايج‌آن‌ســال‌و‌‌تاريخچ ‌هی‌ساخت‌ برج‌در‌آن‌نوشته‌شده‌بود‌در‌جعب ‌های‌شیش ‌های‌ زير‌ســنگ‌بنای‌برج‌گذاشتند.‌ساختمان‌برج‌در‌ سال‌۱۲٣۱خورشید­ی‌پايان‌يافت‌و‌از‌آن‌تاريخ‌ تاکنون‌ساعتش‌پیوسته‌کار‌م ‌یکند‌و‌زمان‌دقیق‌ را‌به‌همشهريان‌خود‌نشان‌م ‌یدهد‌و‌با‌زنگ‌خود‌ که‌هر‌ساعت‌به‌صدا‌د‌رم ‌یآيد‌به‌ايشان‌هشدار‌ م ‌یدهد‌که‌هوشیار‌و‌بیدار‌باشند‌و‌برای‌سرافرازی‌ و‌پیشرفت‌میهن‌خود‌کوشش‌و‌فداکاری‌نمايند.

برج ساعت مارکار، نامی ماندگار

اســفنديار‌ مراديان‌ کــه‌ خود‌ دانشــنام ‌های‌ ارزشمند‌از‌تاريخ‌زرتشتیان‌است‌سخنان‌خود‌ را‌با‌يادگوي ‌های‌(:خاطر ‌های)‌از‌فلک ‌هی‌مارکار‌ به‌پايان‌برد:‌در‌بار ‌هی‌ســاخت‌برج‌ســاعت‌ ديگری‌روبروی‌مسجد‌جامع‌يزد‌يادگوي ‌های‌ دارم.‌چند‌سال‌پیش‌برای‌رفتن‌به‌مدرس ‌هی‌ مارکار‌که‌مديريت‌آن‌را‌بر‌دوش‌داشــتم‌از‌ محل ‌هی‌نرسی‌آباد‌برای‌سوار‌شدن‌به‌تاکسی‌ به‌خیابان‌آمدم‌يک‌تاکســی‌ايستاد‌که‌گفتم‌ «میدان‌ساعت»‌گفت‌«کدام‌ساعت؟»‌پاسخ‌ دادم‌«ساعت‌مارکار»‌راننده‌مرا‌سوار‌کرد‌در‌ عقب‌تاکســی‌يک‌روحانی‌نشسته‌بود‌که‌با‌ شــنیدن‌سخنان‌ما‌زير‌لب‌سور ‌های‌را‌زمزمه‌ کرد.‌راننده‌پرســید‌چه‌شد‌که‌با‌سوار‌شدن‌ آقا‌شروع‌به‌قرآن‌خواندن‌کرديد؟‌وی‌گفت:‌ برای‌ايشــان‌نبود،‌برای‌نیکوکاری‌مارکار‌و‌ برجای‌ماندن‌نام‌نیک‌انديشــان‌اســت.‌چند‌ ســالی‌پیش‌برخی‌به‌هیات‌امنای‌مســجد‌ جامع‌رفتنــد‌و‌گفتند‌که‌در‌يــزد‌يکی‌برج‌ ساعت‌اســت‌و‌آن‌هم‌يک‌زرتشتی‌ساخته‌ است.‌خوب‌است‌برجی‌در‌اينجا‌ساخته‌شود‌ تا‌برج‌مــارکار‌از‌رونق‌بیفتــد‌و‌نامی‌از‌آن‌ نبرند.‌از‌اين‌‌رو‌برجی‌روبروی‌مســجد‌جامع‌ ساخته‌شد.‌‌اکنون‌م ‌یبینیم‌که‌برعکس‌شده‌ و‌نام‌و‌نشــان‌برج‌ساعت‌مارکار‌بیشتر‌شده‌ است‌با‌آنکه‌پی ‌شتر‌اگر‌ايشان‌م ‌یگفت‌برج‌ ساعت،‌شــما‌ايشــان‌را‌م ‌یبرديد‌ولی‌حاال‌ مجبور‌شد‌بگويد‌«ســاعت‌مارکار»‌يا‌فان‌ فروشنده‌برای‌دادن‌نشانی‌م ‌یگويد:‌«نزديک‌ ساعت‌مارکار»‌يا‌«نرسیده‌به‌ساعت‌مارکار»‌ يا‌«جنب‌ساعت‌مارکار»‌و‌شعر‌زير‌را‌خواند. سعديا‌مرد‌نکونام‌نمیرد‌هرگز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌مرده‌آنست‌که‌نامش‌به‌نکويی‌نبرند

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran