Iran Newspaper

مردمداِر مردم شناس

-

حدوداً41-31 ســاله بودم که فیلم «گاو» را در ســینما کاپری میدان 24 اســفند (انقــالب امروز) دیدم. از ســینما که بیرون آمدم نزدیک غروب بود و با وجود اینکه باید قبل از رســیدن پدر به خانه خودم را میرساندم، دوباره به سینما برگشتم و بدون ترس و دلهره بار دیگر به تماشای فیلم نشستم. هنگام بازگشت، مسیر خانه را تا سه راه امین حضور پیاده آمدم و در طول مســیر همه فکر و ذهنم درگیر رابطه عجیب مش حســن و گاوش بود. طبیعتاً در آن ســن و سال تحلیل و تفســیری از چگونگی استحاله یک آدم به گاو نداشتم. آن شب خوابــم نبــرد و تا چندین روز هم همچنان ذهنم درگیر رابطه مش حســن و گاوش بود. آنقــدر ایــن رابطه و درآمیختگی را باور کرده بودم که از مادرم پرســیدم اگر روزی ملوس (گربه خواهر کوچکم) بمیرد نجی (مخفف نجمه) دور اتاق چهار دست و پا میرود و میو میو میکند؟ مادرم با دهانی باز و چشمانی بیرون زده از حدقه از سر تعجب نگاهم کرد و گفت «باز هم کتابهای دری وری خواندهای؟» آن روزها کتابهایمان را از بقالی ســر کوچه کرایه میکردیم و مادرم تصور میکرد که از کتاب های بقالی است که دچار چنین توهمی شدهام. در حالی که فارغ از متن بینقص و شاهکاِر ماندگار غالمحسین ساعدی و کارگردانی مثال زدنی مهرجویی و جمع یاران تئاتری استاد انتظامی، این مش حسن بــود کــه مرکز ثقــل این جمع کاربلد بــود و بر ذهن و جان تماشــاگر چنین تأثیر عمیقی میگذاشــت. بعدها با ورودم به ســینما بیشــتر درک کردم که «مش حسن» چه نقش حساســی در قصه دارد و اگر درســت درنیاید کل قصه دود شــده و به هوا میرود. فراتر از آن مرز کمدی و تراژدی در یک پرسوناژ بود و اکت تراژیک و جانکاهی که بسادگی میشد تبدیل به کمدی و اســباب خنده مخاطب شــود و چقدر عزت انتظامی استادانه از پس آن برآمده است. آن روزها تصورش را هم نمیکردم که 20 سال بعد در نخستین فیلم مستقلیکهفی­لمبرداریمی­کنمعزتانتظ­امیویاردیر­ینهوهمچنان­اسطورهاشعل­ی نصیریان جلوی دوربین من بازی کنند و بیش از این همکاری شرایط محل فیلمبرداری فرصتمصاحبت­وهمنشینیبی­شتربااینبز­رگانراایجا­دکند.محلفیلمبرد­اری«شیر ســنگی» در قلعهای منتســب به ظل السلطان در 40 کیلومتری شــهر کوچکی بیرون از اصفهان به نام تیران بود. بیش از دو هفته در این لوکیشن فیلمبرداری داشتیم و به خاطر نبود جا، از اتاقهای قلعه برای اســتقرار اعضای گروه اســتفاده شــد. محدودیت اتاقها باعث شــد ســه چهار نفری در یک اتاق مستقر شــویم و من از خوش اقبالی با عزتاهلل انتظامی و علی نصیریان هم اتاق شوم. این فرصت، غنیمتی برای من بود تا از نزدیک با این مرد بزرگ ارتباط داشــته باشــم و رفتار و گفتار حرفهایاش را ببینم و حقیقتاً از او یاد بگیرم. انتظامی هر شب فیلمنامه و بخشهایی که مربوط به برنامه روز بعد بود را مطالعه میکرد و یادداشــت برمیداشــت، هر روز سحر زودتر از همه بیدار میشد و سر صبحانه با مســعود جعفری جوزانی درباره نقش صحبت میکرد. در شــرایط ســخت آن روزها که نه سیســتم گرمایشــی خوبی داشــتیم و نه خوراک قابل قبولی و حتی برای استحمام باید 40 کیلومتر طی میکردیم تا از حمام عمومی تیران استفاده کنیم هرگز ندیدم که انتظامی کوچکترین شکوه و گالیهای داشته باشد. تمام فکر و ذهنش متمرکز کارش بود. یک روز داستان تماشای فیلم «گاو» و تأثیر شخصیت مش حسن بر خودم را تعریف کردم و از او پرسیدم که چطور از پس نقشی با این ظرافت و حساسیت برآمده اســت. گفت: «خیلی ساده»! باید آدمهایی که در متن میخوانی را بشناسی و برای این کار باید زندگی کرده باشی و آنها را دیده باشی یا حداقل دربارهشان مطالعه کرده باشی. گفت که ایراد نسل امروز بازیگری این است که آدمهای جامعهشان را نمیشناسند؛ یا با آنها تضاد دارند و از آنها میگریزند یا شیفتهشان هستند و تحسینشان میکنند، در هر صورت واکنششان براساس قضاوت تبلیغات رسانهای است و نه از روی شناخت و بر این اساس شخصیتی که بازی میکنند تقلبی است و قابل باور نیست. نقل خاطره کردم تابهوجهیاز­شخصیتعزتسی­نمااشارهای­کنموبرسمبه­تولدتمبارک.استادبزرگ تولدتبسیار­مبارک،برقرارباشی­وماندگاروس­ایهبلندتبر­سرماوتمامی­شیفتگانهنر و فرهنگ این سرزمین بادوام و استوار.

 ?? محمود کالری ?? فیلمبردار
محمود کالری فیلمبردار

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran