آقای اگزیستانسیالیست
ژان پـــــــــــــل ســـــــــــــارتر )Jean-Paul Sartre( فیلســوف فرانســوی، بــه دلیــل بــه کارگیــری زبان سلیس، اســتفاده از صور ادبــی و نمایشــنامه برای بیــان اندیشــهها و بویژه داشتن تفکرات اگزیستانسیالیستی دارای اهمیت اســت، فلســفهای که از هر نظر مخاطــب را درگیر میکند. از ســوی دیگر روح نیهیلیســتی در فلسفه ســارتر را هم نمیتوان انکار کــرد؛ این روح با زمانه خودش که نیهیلیســم (اندیشــه هیچ انگاری) در حــال اوجگیری بــوده کامالً ســازگار اســت. ژان پل ســارتر فقط فیلســوف نبوده و چهرهای روشــنفکر هم محسوب میشود. اهمیت نقش روشنفکری ســارتر در این اســت کــه در دورانی کــه مصادف با کمرنگ شدن روشــنفکری در اروپا است به نوعی سخنگوی روشــنفکران شــد و بر آنان اثر گذاشت. تکیه اندیشــه او که متفکر دهههــای پس از جنگ جهانــی دوم بــه شــمار میآید، بــر آزادی اســت و مخاطب را به طغیان علیه سیستمهای آن دوران وا میدارد که این امر یکی از دالیل تأثیرگذاریاش بر جوانان دهه ۰6میالدی است. زندگی فکری ژان پــل ســارتر را میتــوان بــه سهدوره تقسیم کرد؛ او در مرحلــه اول بســیار تحت تأثیــر نیچــه قــرار گرفته و بــه صراحــت نیهیلیســم را آشــکار میســازد. سارتر در مرحله دوم از اندیشــه اخالقــی کانــت و امــر مطلــق اخالقــی او کمــک میگیرد و با تکیه بر اصل آنچه بر خود میپسندی بر دیگری هم بپســند، میکوشــد تا بنیانی را برای اخالق پیدا کند، اما در نهایت متوجه میشــود امر اخالقــی کانــت صــوری اســت و در عمل راهگشــا نیست. ســارتر سپس وارد ســومین مرحله حیات فکریاش شده و در این مرحله به مارکس متوسل میشود و تفکراتش هم جنبهای مارکسیستی پیدا میکند. در نهایت باید گفت چرخشهای فکری ژان پل سارتر چندان موفق نیست، اما تالشهایی که به منظور نشــان دادن چهره عریان و بیپیرایه نیهیلیسم دارد از جمله دالیل اهمیت وی است.