پرواز را به خاطر بسپار
کمی بعد از آغاز شب، حاال بعد از گذشت سی و چند سال، پرواز برایم تکراریترین داســتان زندگی اســت؛ داســتانی که در گرماگرم روزهای جنگ آغاز شد. جنگی که بحبوحه آن هایجک شدم و تا پایانش در عراق، پارک بودم. آن شب هم مثل تمام پروازهــای قبل بود، ابتدا نور داخل کابین به ضرورت آغاز پرواز کم شــد. مســافران به هنگام شــتاب گرفتن هواپیما به صندلیهای خود میخکوب شــدند و به هنگام اوجگیــری چیزی در دلشــان فــرو میریخــت؛ این را براحتــی از نگاه نگــران برخی مسافرانکنارپنجرهمیشدفهمید.
35 هزار پا باالتر از زمین، در آینه نگاه پرسشگر مسافری، میتوانستم ماه را در حالیکهمیاندریاییازابردستوپامیزد،ببینم.احتماالًمسافرمحاسبهمیکرد معادل 10.5 کیلومتری این ارتفاع از چه نقاطی به تجریش میرسد. چند صندلی آنسوترصدایشاتردوربینمسافردیگریدرسرسرایذهنممیپیچید.درهمین لحظه چراغها روشن و هشدار بستن کمربندها خاموش شد و به دنبال آن «چلق چلق»بازشدنکمربندهاسکوتسنگینراشکست.میهماندارانشروعبهپذیرایی کردندوهمهچیزعادیپیشمیرفتکهناگهانصدایخفه انفجاریبدنموبدن کل مسافران را لرزاند. گویی پایم لیز خورد اما به جای زمین خوردن فقط به پایین فرو میرفتم، چشمانم سیاهی رفت و البته از دید مسافران چراغها برای لحظهای خاموشوروشنشدند.طولینکشیدتاصدایکاپیتانبهخودمآورد،«ازنقصفنی پیشآمدهپوزشمیخواهیم،شرایطکاماًتحتکنترلاستوبهفرودگاهمهرآباد باز خواهیم گشت تا با پروازی جایگزین مسیر را ادامه بدهید.» خیلی مسافران در این شــرایط فکر میکنند کار تمام اســت. «ای بابا چه بدشانس هستیم! آخر سر با اینقراضههاسقوطمیکنیمومیمیریم.»اینرامسافریگفتومقابلشصدایی رسا جواب داد: «قراضه در صنعت هوایی تعریف دیگری دارد دوست من؛ سیکل پروازازسنهواپیمامهمتراست؛اکثرهواپیماهایداخلیهنوزسیکلپروازدارند»او که حاال صدایش توجه مسافران صندلیهای کناری را نیز جلب کرده، بلندتر ادامه میدهد: «بابت آن صدا هم باید بگویم که آتش همیشه در موتور وجود داشته و در شرایطیبهدلیلنقصفنیبیرونمیزند.اکثرهواپیماهابایکموتورهممیتواند تا مقصد ادامه مسیر بدهد وحتی بدون آن نیز توان نشستن دارند اما برای ایمنی بیشتربهمهرآبادبازمیگردیم»؛«ترکیدنالستیک،افتفشاروازدسترفتنموتور بهدلیلآتشیااصابتپرنده،سوانحیطبیعیدرپروازبودهوبهسنوسالهواپیما ارتباط چندانی ندارد اما دوره سقوط به این دالیل در ایران و جهان خیلی وقت پیش به پایان رسیده و سقوط به این دالیل فقط در فیلمها رخ میدهد.» مدتها قبلتر دیدهبودمش،رفقایشرکتیدیگررامیپراندواینبارجورخلبانانمشغولپروازرا کشید و مسافران را آرام کرد.
باند پیداســت؛ چرخها لمســش میکنند و مســافران نفســی راحت میکشند. داســتان من اما تازه آغاز شــده؛ شــاید تعمیرم را به صرفه ندانند و برای همیشــه زندگیامزمینیشود.