Iran Newspaper

پاتوق «آزادگان» بهشت قاچاق است

گفتوگو با یک بهبودیافته که 10 سال زندگی را مواد دود کرد

-

5 رفتمسالخدم­تتفریحیسرب­ازی!میکشـــیدم. بعد هم

■ با مشکل اعتیاد چه کردی؟

دژبان بودم در بجنورد. آنطرفها مرکز مواد است.

■ یعنـــی براحتـــی در ســـربازی مـــواد میکشیدی؟

بـــه لحـــاظ موقعیتی که داشـــتم در مضیقه نبودم.

■ اصالهم متوجه نشـــدند که تو معتاد هستی؟

چند باری متوجه شـــدند اما با پول درست شد.

■ یعنی همه چی مهیا بود که شما مواد بکشی و تا آخر ســـربازی هم با مشکل رو به رو نشدی؟ گفتم چراغ رو روشـــن کن. تو نگو افسر گشت به ســـرباز میگوید که تو با موتور دور شو. خودش یواش یواش به سنگر نزدیک میشـــود. صدای پا شـــنیدم تا دســـتم را بردم ســـمت اســـلحه ،افسر گشـــت وارد شـــد. تریاک را دید. من را فرستادند دادســـرای دزفول. 03ضربه شـــالق تعزیری خوردم. روز بعد برگه آزادی آمـــد. برگشـــتم یـــگان و رفتـــم مرخصـــی. توی دادســـرا 9 مـــاه اضافه خوردم.

■ و شدی سرباز فراری؟

درحالـــی کـــه ســـربازی بچههـــای همدوره تمام شـــده بـــود و عکسهای خودشـــان را در حال پـــارک رفتن برای مـــن میفرســـتا­دند، من 9 مـــاه اضافه

خوردم.

■ خب؟

آمـــدم مشـــهد تـــوی بخـــاری نفتیسازی کار کردم. برگشتم قوچان. عالقـــه شـــدیدی بـــه ماهـــی آکواریوم داشـــتم.برادرم مریض شـــد. کمردرد گرفت. رابطه خوبی نداشـــتم اما برای ســـالمتیا­ش همـــه چیـــز را فروختـــم. حتی مغازه را. خوب نمیشد. باالخره توانستیم یک نصف شـــب از پروفسور خیلی معروفی وقـــت بگیریم. معلوم شـــد هیچ مشـــکلی ندارد. فقـــط برای جلـــب توجـــه اطرافیـــا­ن بـــود. تمـــام پـــول مـــا رفـــت. از تریـــاک به ســـمت مصـــرف کراک(کریســـتال) رفتـــم. نقاشـــی ســـاختمان میکردم. باالخره

کلیـــد کردند کـــه اگـــر ازدواج کنم همه چیز درســـت میشـــود. گفتنـــد برویم خواستگاری یکی از دختران اقوام. من ناراضـــی بـــودم، تمام تالشـــم را کردم ولی مـــادرم راضی بـــود وهمین کافی بود.

■ چرا ناراضی بودی؟

مـــا فارس بودیـــم آنها کـــرد بودند. در روســـتا زندگی میکردند. گوســـفند داشتند. سنخیت نداشتیم.

■ عقد کردی؟

بلـــه. برادرخانمم تهران گازکشـــی میکرد، گفتنـــد بیا باهاش کار کن. یک ماهی کار کرد ولـــی حتی کرایه را هم از من گرفت. اگر گچـــکاری کرده بودم تا آن موقـــع 2میلیون پسانداز داشـــتم. تمام کار من شـــد 60 هزارتومان. دعوا کردیـــم. پدرخانمـــ­م گفت بیـــا مغازه بزنیم .گفتم نه باید بروم. دوباره شروع کردم به مواد زدن.

■ پس مواد رو ترک کرده بودی؟

بله!

■ برای همین توی آزمایش قبل ازدواج مشخص نشد که مواد مصرف میکنی؟ بله.

■ کجا رفتی؟ آمدم تهران!

■ کارتن خواب شدی؟

اصـــال نمیدانســـ­تم کارتـــن خواب چیـــه! بعد از یک ماه همـــه پولم تمام شـــد. میرفتم دزدی. گوشـــی و لباس میدزدیدم. ضایعات جمع میکردم. چهارســـال از خانـــواده بیخبـــر بودم. تـــوی اتوبـــان آزادگان تصـــادف کردم. یک هفته در کما بودم. چشـــم هایم را باز کردم دیدم انگشـــت پایـــم را قطع کردهانـــد. زنـــگ زدنـــد، مـــادرم آمـــد. برگشتم قوچان.

■ خانمت چی؟

یک سال و نیم بعد از آمدن من به تهران غیابی طالق گرفت.

■ همچنان مواد میکشیدی؟

بله تازه عصا دســـتم گرفته بودم که دوباره شروع کردم به مواد کشیدن.

■ خانواده متوجه شد؟

یـــک روز تـــوی حمام داشـــتم مواد میکشیدم. مادرم فندک را توی دستم دید. همان روز لباس پوشـــیدم از خانه

نـــه هـــر بـــار جـــای قـــرار را عـــوض میکردم.

■ چطـــور شـــد کـــه بـــا مؤسســـه طلوع بینشانها آشنا شدی؟

یک مدتی گذشـــت، خسته شدم. از جایی تنهایی به جانـــت میافتد. توی آزادگان لونه کرده بودم. پول داشـــتم، مـــواد داشـــتم. همـــه جـــوره حمایت میشدم.

■ چقدر درآمد داشتی؟

روزی 50 هزارتومان را داشـــتم، دو گرم هم مواد مصرفی!

■ خب؟

با یکـــی از بچههـــای زاهدان آشـــنا شـــدم. خیلی بچه بودم. دو ســـه باری بهش مـــواد داده بـــودم. میگفت یک

درمانـــت تداخـــل ایجـــاد میکنـــد). مـــادرم را خیلی اذیت کردم ولی واقعاً دوستش داشتم.

■ یک دهه از زندگی ات را به خاطر مواد از دست دادی؟

بله. دختردایی و پسرخالهها ازدواج کردنـــد، بچـــه دار شـــدند. از این طرف آدمهای غریبه خانوادهام شدهاند.

■ توی این مدت وسوســـه نشـــدهای که دوباره سمت مواد بروی؟

چـــرا داشـــتم میرفتـــم قوچـــان با خودم گفتم چنـــد روزوقت دارم، مواد میکشم. اما بعد دوباره گفتم که چی؟ در نهایت تـــوی جوب پیدا میشـــوی. زنگ زدم به بچهها توی ســـرا تا مواد از سرم بیفتد.

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran