Iran Newspaper

اتوبوسهای انزوا

- مهدی نوروز

خیابان شلوغ و محصور در میان هوای دود گرفته؛ موتورهایــ­ی کــه از هر چهارســو بــر آن و عابرینش میتازند و البته اتوبوسهایی مملو از مسافر؛ تا به اینجای کار این تصویر، تصویر روتینی است که از حدود دو دهه قبل و شاید با گسترش جمعیت پایتخت با آن خو گرفته باشید و برایتان تا حدی قابل تحمل شــده اســت. شــاید هم هنگام خواندن این متن در اتوبوس باشید. از فشــار جمعیــت نگاهتان را از روی این ســطور بر میداریــد و در حالی که میخواهیــد به نفر کناری کــه پایتان را لگد کرده، چیــزی بگویید که متوجه فضــای تنــگ و تاریک درون اتوبوس خواهید شــد. از حدود یک ســال قبل تبلیغــات شــهری عــالوه بر بیلبوردهــ­ای ریز و درشــت، تن خســته و نفس گرفته اتوبوسها را نیز به اشغال خود در آوردهاند و فضای اینچنین را برای مســافرین رقم زدهاند. جالب آنکه روی یکی از همین تبلیغات نوشــتهای به چشــم میخورد که میخواهد بگوید با داشتن فالن محصول خوشحال خواهید بود؛ اما در واقع آنچه در این فضای تنگ و تاریک گمشــده اســت، اندکی چشــمانداز است، شادی پیشکش. در شــلوغی اتوبوس تندرویی که چندیــن بــار در میان ترافیــک گیر میافتــد، اگر بخواهید به چیــزی بنگرید چهره خســته و در هم کوفته شده مسافران است؛ مسافرانی که اکثرشان از صبح تا شب به سختی کار کرده و فرصتی برای مرور آنچه را در اطرافشان میگذرد ندارند. شاید آنها به یاد نیاورند اما میتوان یادشان آورد سالهای نه چندان دور را، روزگاری که از باالی بام خانههای این شهر میشد دماوند را دید. حاال اما انگار رویای دیدن خیابان از پنجره اتوبوس نیز میرود که به امری دست نیافتنی تبدیل شود، همانند چشماندازی که از چند روز گذشته و با باالرفتن ساختمان مجاور خانهتان به تاریخ پیوست؛ همانند شهری که روز به روز زیر آلودگی و وارونگی ...و غریبهتر میشود.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran