Iran Newspaper

چگونه رضاخان با کودتای9921 به تخت پادشاهی نزدیک شد؟

- مجتبی شهرآبادی پژوهشگر تاریخ احمدشاه قاجار (وسط) به اتفاق رضاخان سردار سپه (چپ)

رضاخـــان تا پیـــش از وقـــوع کودتـــا چندان شـــناخته و نامآور نبـــود. دانســـتهه­ا در باب ایـــن قزاق کهنهکار کم و بیش از ســـال 1296 خورشـــیدی فزونـــی میگیـــرد. فیالواقـــ­ع نقشـــی که وی در بیرون راندن کلنل گئورگی یوســـفویچ کلرژه - فرمانده بلشـــویک وقت قزاقها- ایفا کرد، او را از زاویه گمنامی به در آورد. رضاخان، البته افسری جاه طلب بود و در همنوایی با کلنل وسوالود استاروسلسک­ی در توطئـــه علیه فرمانده خویش، چشـــم به ترقـــی آتیه دوخته بود. بـــه هرحال در نقش وی در ایـــن ماجرا جای شـــبهه نیســـت و در همان موقع نیز نبود. چنانکـــه روزنامه رعد در همـــان ایـــام نوشـــت: رضاخـــان یکی از دستاندرکار­ان عمده رویدادهای مربوط به برکناری کلرژه بوده است.

ایـــن واقعـــه البتـــه در ترفیـــع و ترقـــی رضاخان، تأثیر شایان داشت، چنانکه اندک زمانی بعد در نخســـتین ماههـــای 1297 به دریافت رتبه میرپنجی(سرتیپی) نائل آمد. لیکن از آن مهمتر، این نکته بود که میرپنج را در مســـیر نگاه افسران انگلیسی نشاند. به مـــرور و به همان میزان کـــه روابط رضاخان با نظامیان انگلیس، گرمی و همدلی بیشتر مییافـــت، ســـرمای روزافزونــ­ـی میـــان او و فرماندهان روســـی، خاصه استاروسلسـ­ــکی پدیـــدار میشـــد. حتـــی روایتی وجـــود دارد که رضاخـــان در 1299 به هیأت مستشـــارا­ن نظامـــی انگلیس گفته بود که حاضر اســـت برای دســـت به ســـر کردن استاروسلسـ­ــکی دست به کار شود.

در شـــرایط آن روزگار ایـــران، بســـیاری از ملّیـــون ایرانـــی آمـــال و آرزوی خویش را منحصر به ظهور مشتی آهنین کرده بودند که بتوانـــد اقتدار دولت مرکـــزی را احیا کند. ایران آشـــفته 1299 چنان ملکی نبود که 600 یا 3000 قزاق، به تســـخیرش دســـت یابند. بیگمـــان کودتـــا میبایســـت­ی از پشـــتیبان­ی بخشهایـــی بـــزرگ از دســـتگاه اداری، بازرگانـــ­ان، روشـــنفکر­ان و همدلـــی و یاوری نیروهای مســـلح برخوردار باشـــد. بنابراین چشم بستن بر احواالت داخلی ایران و تنها بـــه نقش انگلســـتا­ن در وقوع کودتا بســـنده کردن، البته اشتباهی بزرگ در تحلیل رویداد کودتای 1299 است.

در آن ســـال زمینـــه کودتـــا مهیـــا بـــود و فرماندهـــ­ی قابـــل و جـــاه طلب نیـــز آماده. در ایـــن میـــان اما نقـــش ســـیدضیاء­الدین طباطبایـــ­ی همچنـــان محل بحث اســـت. ســـیدضیاء از آن روی گزیده شد که اوالً هنوز قابلیت های سیاسی میرپنج چندان دانسته نبود و از دیدگاه طراحان کودتا، البته رهبری سیاســـی نیز الزم بـــود تا رهبـــری نظامی را مکمل و متمم باشد. ســـیر رویدادهای آتی چنین به ذهن متبـــادر میکند که رضاخان نیز، هنوز آمادگی راهبری سیاســـی و تکیه بر حتی جایگاه رئیسالوزرا­یی را نیز در خویش احســـاس نمیکـــرده و ترجیح مـــیداده که نخســـت پایگاه اجتماعی بایستهای فراهم ســـازد و در انتظار فرصت بماند، تا کرســـی صـــدارت و از پـــی آن ســـلطنت را بیهیـــچ آشوب و بلوای ناخواســـت­های تصاحب کند. به هـــر روی دولت مســـتعجل ســـیدضیاء و سپس در محاق مطلق فرو رفتن آن، چنین مینمایاندک­هنقشچندانس­ترگینمیتوا­ن بـــرای وی قائـــل بـــود. روزنامهنوی­ســـی کـــه صدارتش را بر پایه انبوهی شـــعارهای عوام زده بنا کرده و بر سر مشتی بگیر و ببند پر سر و صدا که به اندک زمانی رنگ و بوی اخاذی به خود گرفت، قمار کرد. چندان که محبوسین دولت کودتا نیز، به فراست دریافتند که سید زودتـــر از آنچه می اندیشـــد، رفتنی اســـت. چنانکه روایت اســـت برای زندانیان پیغام داده بود که اگر فالن مقدار پول فراهم نکنند، تیرباران خواهند شد و سیدحسن طباطبایی قمشه ملقب به آیت اهلل مدرس به آورنده پیغام گفته بود: «از قول من به این پسر عمو بگو، باید همـــان روز اول که ما را گرفتی، این کار را میکردی. نکـــردی و دیگر هم ممکن نیست. باید بروی.»

رضاخان از همـــان بامـــداد کودتا، نقش قاهـــر خود را در روزگار پـــس از کودتا در قالب اعالمیه 9 مـــادهای آغاز کرد.دســـتور نامهای با عنوان «حکـــم میکنم» به امضای: رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانـــده کل قوا – رضـــا! اگرچند اعالمیه را بـــه اندک زمانی جمع کردنـــد لیکن، فحوای کالم، نشان از ظهور روزگاری نو بود. رضاخان میرپنج که چنـــد روز بعد، لقب سردارســـپ­ه گرفت، هنوز چکمه سفر، از پا نکنده، بیهیچ حکم و دســـتوری، خود را نـــه همان فرمانده لشـــکر قزاق کـــه فرماندهی کل قـــوا معرفی کـــرد؛ عنوانی کـــه نص متمم قانون اساســـی منحصر در مقام ســـلطنتش کرده بود. از این زمان تا سقوط قطعی قاجارها در آبان 1304 خورشـــیدی، سردارسپه مســـتمر و بی وقفه، اگرچند گاه اندکی کندتر و گاه تندتر، در مسیر تحکیـــم قدرت خویش و تـــدارک پایگاههای بایسته اجتماعی و بسط آن گام برداشت.

سردارســـپ­ه از اردیبهشـــ­ت 1300 و بـــا اســـتعفای مـــاژور مســـعودکی­هان کـــه البته بیارتباط با مداخالت و تحریکات سردارسپه هم نبود، کرسی وزارت جنگ را اشغال کرد. پستی که از آن پس در تمام کابینههای پس از ســـیدضیاء نیـــز در اختیار داشـــت و اندک اندک به یگانه عنصر فعال دولتهای پس از کودتا بدل شد و خود را به مثابه همان رهبر مقتـــدر و قوی پنجـــهای در دید عموم گذارد که جامعه ایران، انتظارش را میکشـــیدن­د. قیام جنگل و میرزا یونس مشـــهور به میرزا کوچک خـــان جنگلـــی، تحـــت فرماندهی سردارسپه، نخســـت در جنگلهای گیالن و آخراالمـــ­ر در بوران و بـــرف خلخال فرومرد. شورش کلنل محمدتقی خان پسیان به تیر غیب اکـــراد قوچان، خاموش شـــد. (اگرچه نبایست از نقش حیاتی احمد قوام ملقب به قوامالسلطن­هومذاکراتو­سیاستورزیه­ای وی، خاصه در توفیق خاتمـــه دادن به قیام جنگل به سادگی گذشـــت.) پس از سالیانی دراز انتظـــار، قشـــون متحدالشـــ­کل ایـــران، نظام یافت. کودتای ماژور ابوالقاســ­ـم خان الهوتی در آذربایجان، سرکوب و او به شوروی گریخت. ســـردار سپه بعد از گذشت یکسال از کودتا، آن چنان اقتـــدار و پایگاه اجتماعی خود را مســـتحکم مییافت که در نخستین سالگشـــت کودتا، بیانیه معـــروف خویش را که تا چند دهه بعد تا زمان سقوط سلطنت پهلـــوی، روایت غالـــب به شـــمار میآمد را منتشـــر و بـــرای مخالفینـــ­ش خط و نشـــان بکشـــد: «مســـبب حقیقی کودتا منم... و اگر علیالظاهــ­ـر یکـــی دونفر را دیدیـــد که چند صباحی عرض اندام کردند و ســـطحاً راهی پیمودنـــد نه این بـــود که اعمـــاق قلب آنها در نظر من مخفی و مســـتور باشـــد. همه را میدانســـت­م... فقـــطًاحتیاجـــا­ت موقع مرا ملزم میکرد که موقتا دست خود را به سینه آنها آشـــنا نســـازم تا زمانی که ایران را آیینه فداکاریهای خود قـــرار داده و نامحرمان را از محفل انس خارج ســـازم، چنانکه دیدید و شـــنیدید... صریحـــاً اخطار میکنـــم که از این پس برخالف ترتیب فـــوق در هر یک از روزنامههــ­ـا از این بابت ذکری بشـــود، به نام مملکت و وجـــدان، آن جریـــده را توقیف و مدیر و نویسنده آن را هم، هر که باشد تسلیم مجازات خواهم نمود.»

دولتها از پس هم میآمدند و میرفتند و این تنها ســـردار سپه بود که بیهیچ رقیب و معارضی، بر ســـر کرسی خویش میماند، اعمال نفوذ میکـــرد، تحریک مینمود، در ترکیب کابینهها مداخله میکرد. اندکی بعد و زمانی که دیگر اوضاع را آن اندازه مســـاعد یافـــت که خود بـــر تخت صدارت بنشـــیند، تنها هماورد خویش، قوام الســـلطنه، را نیز به بهانه تدارک نقشـــه قتل خود، نخســـت بازداشت و ســـپس بزرگوارانه! به تبعید او از کشـــور رضایت داد. از آبان 1302 و با تسخیر سنگر ریاســـت وزرایی، دیگر کامالً آشکار بود کـــه خاندان قاجار، قافیه را به تمامت باخته و تا ســـقوط قطعی آن گامـــی بیش نمانده اســـت. اگرچنـــد غوغـــای جمهوریخواه­ـــی رضاخانی در واپسین روزهای 1302 و آغازین روزهای ،1303 فرجامی نیافت، لیکن سردار سپه آن پایه قدرت و اعتبار را داشت تا دیگر بـــار و در کمترین زمـــان بر احـــوال و اوضاع تســـلط یابد. در همان سال، حضرت اشرف رئیسالوزرا، آخرین گامها را نیز برداشـــت. ســـفر خوزســـتان و خلع ید از شـــیخ خزعل الکعبی حاکم خوزســـتان و دستگیری او و از پـــی آن دریافت حکم فرماندهـــ­ی کل قوا با تصویـــب مجلس، تیر خالص به ســـلطنت احمدشـــاه قاجار محسوب شـــد. پادشاهی که مدتها بـــود دریافته که دیگـــر نیازی به بازگشـــتش از اروپا به ایران نیست. سرانجام رضاخـــان آن اندازه قـــدرت یافت کـــه در 9 آبـــان ،1304 مجلـــس را وادارد کـــه حکم به خلـــع قاجاریه دهـــد و مجلس مؤسســـانی تشـــکیل دهد که در 21 آذر ،1304 سلطنت ایـــران را به خـــود او واگذار کنـــد. رضاخان کـــه اینک نـــام خانوادگی پهلوی داشـــت، در 4 اردیبهشـــ­ت ،1305 در لباس نظامی مزین بـــر جواهـــرات ســـلطنتی - همانند قهرمان مورد عالقهاش ناپلئون- بهعنوان شاهنشـــاه ایران تاجگـــذار­ی کـــرد و برگی دیگر از تاریخ ایران ورق خورده بود. منابعدردفت­رروزنامهمو­جوداست

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran