Iran Newspaper

پوریا رفت،آرزویش را با خود برد!

- گروه زندگی

خبر کوتـــاه اما تـــکان دهنده بـــود: «پوریا رفت.» بـــا بغلی پـــر از آرزوهای قشـــنگ رفـــت. پوریا فقـــط 8 بهـــار را تجربه کرده بود، اما بیماری مهلک ســـرطان مهلتش نـــداد. آرزوی بزرگـــی داشـــت. از آن جا که خـــودش بزرگ بود، آرزوهـــای بزرگی هم داشت که متأسفانه در بوروکراسی دست و پاگیر اداری ما محو شـــد. حاال که او رفته با خود میگوییم، آیا واقعاً نمیشد لبخند تحقق آرزوی پوریا را ببینیم؟ آرزو داشت فقط برای یک روز-و برای چند ســـاعتوزی­ر بهداشـــت باشد تا شاید خواستههای کودکانی را که مانند او با درد و رنج زندگی میکنند، به گوش همه برســـاند. روزی که شنید مســـئوالن وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با خواستهاش موافقت کردهانـــد، ســـر از پـــا نمیشـــناخ­ت. از آن لحظـــه به بعد بـــرای رســـیدن روز تحقق آرزویش لحظه شماری کرد اما افسوس که گل آرزویش در این لحظه شـــماری عبث و بیانتها همین طور خشـــکید و خشکید. شاید برخی نمیدانستند که او زمان کمی دارد و چه بسا تحقق این آرزو، پوریا را برای ادامه مبارزه با این بیماری مهلک قویتر میکـــرد. اما روزهـــا از پی هم گذشـــتند و چشـــم پوریا به در خشک شـــد؛ و او پس از ماهها چشم انتظاری 16 آبان ماه پرکشید. پوریـــا تنهـــا خواســـتها­ش را در فیلمی که از او بـــه یادگار مانـــده، بازگو کرده اســـت. خواســـتها­ی کـــه ریشـــه در درد داشـــت. با وجود ســـن کم، برنامههای زیـــادی برای وزارت یـــک روزهاش داشـــت. در ایـــن فیلـــم گفتـــه: «آرزو دارم وزیر بهداشـــت شـــوم تا بـــا کمـــک دیگـــر وزارتخانهه­ا در شهرهایی که بیمارســـت­ان، بیماران مبتال به بیماریهای خاص ندارد، بیمارســـت­ان تأســـیس کنیم. میخواهـــم کاری کنم که مردم هر شـــهر براحتی به بیمارســـت­ان و پزشـــک دسترسی داشته باشند تا دیگر به خاطر نبود بیمارستان نمیرند. میخواهم با کمـــک دیگـــر وزارتخانهه­ا گـــرد و غبار اســـتان خوزســـتان را پاکســـازی کنم و آب سالم و تصفیه شده را به جای آب شور به دست مردم شهرم برســـانم. میخواهم در بیمارســـت­انها غذای خوب به بیماران و کـــودکان بدهـــم و آخریـــن کار مـــن هم ایـــن خواهد بود کـــه امکانات پزشـــکی را به روســـتاها و شـــهرهای دورافتـــا­ده ببرم تا پزشـــکان بتوانند مردم بیمـــار را درمان کنند.» ایـــن آرزوهای پوریا بود و میخواســـت با فراهم شـــدن شـــرایط بـــرای وزارت یک روزهاش آنها را برآورده کند. هدی رشیدی مدیر مؤسســـه پنجمین فصل قشـــنگ که همـــراه با گروهـــی از جوانان خونگرم خوزســـتان­ی آرزوی بســـیاری از کـــودکان مبتال به ســـرطان را برآورده کرده است از نامرادیهای­ی که بر سر راه برآورده شدن آرزوی پوریا اتفاق افتاد این گونه میگوید: پوریا اهل مسجد ســـلیمان است و روزی که وزیر بهداشت برای افتتاح بیمارستان بقایی 2 به اهـــواز آمده بودنـــد و ما برای تجهیـــز اتـــاق بازی ایـــن بیمارســـت­ان به آنجا رفتـــه بودیم، پوریـــا از آرزوی بزرگ زندگـــیاش به من گفت. او آرزو داشـــت یک روز وزیر بهداشت باشد و جالب اینکه بخوبی با وظایف این وزارتخانه آشنا بود. اردیبهشت ماه سالجاری طی مکاتبهای با وزارتخانه بهداشت و درمان و آموزش پزشکی از آنها خواستم شرایطی را فراهم کننـــد که این کـــودک به آرزویش برســـد. موافقتها انجام شد و حتی از طریق یک واســـطه مطلع شـــدیم که دکتر هاشمی نیز موافقـــت کردهاند که ایـــن کودک به آرزویش برســـد. قـــرار بود در نخســـتین فرصت این کار انجام شـــود اما متأسفانه با وجود پیگیریهای زیاد این امر محقق نشـــد و هر بار وعده روزهـــای آینده داده میشـــد تا اینکه یک ماه قبـــل پوریا به ما گفت که از این آرزو منصرف شـــده است و دوست دارد که به کربال برود. از آنجایی کـــه میدانســـت­یم زمـــان زیـــادی نداریم بالفاصله مقدمـــات این ســـفر را فراهم کردیم اما قبل از اینکه این سفر آغاز شود پوریا برای همیشـــه از میان ما پرکشـــید. آرزوی پوریا درحالی در بوروکراســ­ـیهای اداری گم شـــد که بسیاری از ارگانها مانند نیروی انتظامی با وجـــود مأموریتهای مهمی کـــه دارند همکاری بســـیار خوبی در بـــرآورده کردن آرزوی کودکان مبتال به سرطان داشتهاند و ای کاش آرزوی پوریا فرامو ش نمیشد.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran