Iran Newspaper

مجموعه استفهامهای انکاری یک روزنامه

- وحید میرزایی

بد دور و زمونهای شــده. ديگه كمكم با همت مردم و مسئوالن به ســمتى پیش مىريم كه گذشتگان وعده داده بودنــد. جايــى كه نه از تاک نشــانى بمونــه و نه از تاكنشــان. جايــى كــه هركى هــر كاری دلــش مىخواد مىكنــه، بعــدم اســمش رو میــذاره خدمت. داشــتم بــه ايــن چیزها فكر مىكــردم كــه از دور ديــدم يه نفر بــا عصبانیــت داره بهــم نزديــک میشــه. عینكــم رو زدم. شــناختمش. امــا راه فراری نبود. به شــكل مايع دراومــدم تا از درز ســنگفرش پیاده رو برم توی جدول آب. اما متأســفانه شــهرداری تمام درز و دورزای پیاده رو رو با ســیمان پر كرده بود. بهم نزديک شد. سرم رو پايین انداختم شايد از كنارم رد شه. اما بىفايده بود. هرچى بیشــتر تالش مىكردم، بیشــتر فرو مىرفتم. ســايهاش افتاد باالی ســرم. ديگه چــارهای نبود. دنیــا گاهى اينجوری ســر آدم مىآره. بدون ســالم و علیک گفت:«يه فال بهم بده.» ســعى كردم به خودم مســلط باشــم. سرم رو آورم باال و با خوشــرويى گفتم «به به آقا حســین شــريعتمدا­ری گل. آقا خیلى دلمون تنگت شده بودا. دو روز بود كیهان تیتر نمىزد، انگار يه چیزی گم كرده بودم. آقا ســرافرازم­ون كردی.» گفت «از كى خط مىگیری؟» گفتم«خط؟ من خــط كى باشــم آخه كه از ايــن كارا بكنم؟! من يه آدم بدبختــم، زير خط فقر.» گفت «ديدی گفتم خط مىگیری؟ اصالً ببینم تو چرا فقط فال حافظ و سعدی مىفروشى؟ مگه استاد على معلم دامغانى چشه كه فالش رو نمىفروشى؟» اصــالً جــای بحث نبــود. بهش گفتم:«چشــم. از فــردا فقط فال علــى معلم و علیرضا قزوه رو مىفروشــم و آموزههاشــ­ون رو سرلوحه زندگىام قرار مىدم.» گفــت «حیف كه توقیف مىشــیم و اگرنه تیتر فردام رو مىنوشــتم: فقر فالگیر تحصیلكرده بهدلیل بىتدبیری دولت. اين هم از اعتماد به غرب و تخم دوزرده برجام.» گفتم «تخم؟» گفت «اره مشكلى داری؟» گفتم «نه، سؤالم استفهام انكاری بود.» راســتى واقعاً ظلم بزرگى به شــما بود دو روز توقیف روزنامهتون. آخــه بايد بــه دولت گفــت بىانصافا، نمیگیــن دو روز توقیف چــه ضربهای به يــه روزنامــه اونم كیهــان مىزنه؟ اصــالً مىدونین چند نفر تو ايــن دو روز بیكار شــدن؟ خدا ازتون نگذره.» گفت «ما هشــدار داده بوديم كه برجام مايه ننگ و همچنین ســايه و شبحى بر كشور اســت.» گفتم «چه ربطى به برجام داره؟» با عصبانیت مشــت زد روی جعبه فالم و گفت «همه چــى به برجام ربط داره.» گفتم «آهان. آره آره. راست میگى. اصالً مگر قرار نبود برجام آفتاب تابانى باشد كه بر همگان مىتابد؟ چرا به ما نمىتابه؟ مال ما همش ُ توسايه است.» گفت «چقــدر خوب بلدی گفت و شــنود كنى. مىتونى دو روز تو هفته ســتون گفت و شنود كیهان رو بنويسى؟» گفتم «آخه... آخه... من اصالً بلد نیسم.» گفت «بلد بودن نمىخواد. چهارتا كلمه بلد باش، تو همش استفاده كن. اصالً بیا امتحان كنیم.» بدتر از اين نمىشد. تو بد دامى افتاده بودم كه هیچش كناره نبود.

شــروع كــرد و گفت: «وزارت ارشــاد دولت به اصطالح تدبیــر و امید روزنامه وزين كیهان را مظلومانه به مدت دو روز معادل 2 هزار و 890 دقیقه توقیف كرد. اين بود آزادی بیان؟» گفتم «چه عرض كنم؟ وقتى پای برجام را امضا كردند، بدتــر از اين هم انجام مىدهند.» گفت «الكســاندر گراهامبل مدير انديشــكده آمريكــن پای گفته كه ايران بــا امضای برجام و توقیف روزنامهها منزوی شــده اســت و هدف مــا همین بود.» گفتم «چــه عرض كنم؟! بزک نمیــر بهار میاد، كمبــزه با خیار مــىآد.» گفت «چرا كمبــزه با خیار مىآيد؟ مگر قــرار نبود پس از برجــام گشــايش اقتصادی حاصل شــود و ديگر كمبزه با خیــار نیايد. بلكه با آناناس و شــلیل بیايد؟» گفتم «چه عرض كنم؟ احتماالً اصالحطلبان با خیار میانه خوبى دارند.»

ديــدم چشــماش تنــگ شــد و گفت «فــردا بیا دفتــر روزنامــه قــراردادت رو امضــا كن.» گفتم »...هخآ« گفت «چى؟» گفتم «هیچى. غلط كردم.» داشــت مىرفت كه گفتم «مگه فال نمىخواســت­ى؟» گفت «فال حافظ و ســعدی نه. هرگز.» ازم دور شد. مثل همیشه كه خیلى دور مىشد.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran