Iran Newspaper

نظامیان؛ مرهم زخم زلزلهزدگان

- حمید حاجیپور

دومین شب زلزله از راه میسد و حادثه دیدهها در این سرما و ظلمات چارهای ندارنــد جز روشــن کــردن آتــش. دقیقاً روبــهروی مســکن مهــر ســر پــل ذهاب ایســتادها­یم، نیروهــای ارتــش با کمک مــردم همچنان در حال تجســس برای یافتــن ردی از گمشــدگان هســتند. دو نفر از اهالی چراغ ماشینشان را روشن کردهانــد و نــور را مســتقیم انداختهاند روی تلی از آوار که چشمها در این چند ساعت به دیدن آن عادت کردهاند.

ایــن بو مــرا یاد پالســکو میانــدازد، این صداها مرا میبرد درست به همان روزها و بغضم میگیرد. مصیبت تمام ناشــدنی اســت. گرد و خاک و دود توی هــوا پیچیــده و داغدیدههــ­ا بیتفــاوت بــه نگاههای خیــره غمــزده، آوار را کنار میزنند تا شــاید پیکر عزیــزی را بیرون بکشــند. ایــن صداهــا و فریادهــا را هم بارها شــنیدهام: «تو رو خــدا محوطه رو خالی کنید تا کارمون رو انجام بدیم.»

سرهنگ داد میزند: «کسی از اهالی این ساختمان هست که بگه اینجا چند نفــر تــوی آوار مونــدن؟» جملــهاش را چندبــار تکــرار میکنــد و جوانــی به نام «قــادر» جلو میآیــد و میگویــد: «یک مادر و دختر از اهالی ســاختمون گرفتار شدن.»

بیــل مکانیکــی بــهکار میافتــد و ســربازها دوشادوش ســرهنگ با بیل و کلنگ بــه جان آوار میافتنــد. نور برای تجســس کافی نیست و در این بیبرقی چنــد جــوان بــا نور فلــش موبایلشــا­ن ســعی میکنند محوطه را کمی روشــن کنند. بعد از یک ساعت، جسد دخترک کــه انگار تازه به خواب رفتــه، از زیر آوار بیرون کشــیده میشود. ســرهنگ پتو را میپیچد دور بدن سردش.

دســته دیگــری هــم رفتهانــد کوچه «فنــی حرفــهای» برای کمک بــه بقیه. اهالی ســرپل ذهاب میگویند بیشترین تخریب و خســارت را مسکن مهر دیده اســت، پیکر خیلی از جانباختــگ­ان را از همین خانهها بیرون کشیدهاند.

ســاعت نزدیــک 8 شــب اســت و مــرد درشــت اندامــی کــه مثــل بقیــه همشــهریها­یش شــلوار کــردی به تن دارد، از مأمــوران ارتــش میخواهد به او چادر بدهند. ســروان صدیقی کردی پاسخش را میدهد که هیچ چادری به آنها نرســیده تا بین مردم پخش کنند. از مــرد جــوان میپرســم خانــوادها­ش شــب گذشــته را کجــا گذراندهانـ­ـد، میگوید: 8« خانوار هســتیم و دیشــب را تــوی ماشــین خوابیدیــم، چنــد نفــر هم پی زلزله دوباره را به تن مالیدند و رفتند خانه که یکی از اتاقهایش سالم مانــده. بــا ترس و لــرز همانجا شــب را صبــح کردنــد.» تنهــا خواســته مــردم سرپل ذهاب و روستاهای اطراف چادر است و مواد خوراکی و لباس گرم و پتو. نیروهــای ارتــش برایشــان چادرهــای مســافرتی میآورند. یکــی از زنها که برادر و خواهرزادها­ش را در این حادثه از دست داده از وضعیتشان گلهمند اســت: «عزیزانمــا­ن رفتنــد، خانــه و زندگیمــان از بیــن رفــت، ولــی بخدا اینطور نمیشــود که از دیشب تا حاال گشــنه و تشــنه بمانیم، واال نمیدانیم غــم و غصــه بچههــا وعزیزانمــ­ان را بخوریم یا نگران این باشیم که چادر و پتو و آب و غذا میدهند یا نه!» مردم برسد؟» ساعت از 10 شب گذشته و رفــت و آمدهــا کمتــر شــده، ســربازها گشــت میزنند تا زلزلهزدگان احســاس امنیت کنند. آنها غروب مردی را هنگام دزدی از خانــهای بازداشــت کردنــد. وظایــف بین نیروهــای پلیــس، ارتش و بسیج و سپاه تقســیم شده است. ارتش وظیفه تجســس و محافظــت از مردم را برعهده دارد، پلیــس ورودی و خروجی شــهر را در دســت گرفتــه و رســیدگی به وضعیــت روســتاها نیــز به عهده ســپاه است.

عقربههــای ســاعت بــه 12 نزدیــک میشــوند. هــرازگاه ماشــینهای توزیــع مــواد غذایی ســر میرســد و چنــد نفری بــرای دریافت نان و کنســرو ماهی و آب معدنی به صف میشوند.

جای شــکرش باقی اســت کــه الاقل برق بخشــی از شــهر وصل شــده است. پلیس با ماشین توی شهر گشت میزند و قرار اســت فــردا امکانات بیشــتری در اختیار مردم شــهر و روســتاهای اطراف گذاشته شود.

نیمههــای شــب دوبــاره گشــتی در کوچــه پسکوچههــا میزنیــم. زنــی خــودش را روی تلــی از آوار انداختــه و همســرش را صدا میزند. او لقمانش را فریاد میکشد.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran