Iran Newspaper

خاطرات دوران اسارت علی علیدوستی کتاب شد

-

خاطــرات دوران اســارت حجتاالســا­م والمســلمی­ن آزاده، علی علیدوســتی، همراه و همبند پدر معنــوی آزادگان،مرحوم علیاکبــر ابوترابــی در کتابی با عنــوان «خداحافظ آقای رئیس» از ســوی انتشــارات پیــام آزادگان روانه بازار کتاب شد.

«خداحافــظ آقــای رئیــس» نوشته سهیا عبدالحسینی مربوط بــه خاطــرات دوران اســارت علی علیدوستی ملقب به علی قزوینی اســت که اوایل جنگ در حالی که ۹1 سال بیشتر سن نداشت و طلبه بود به اسارت درآمد.

علی علیدوســتی کــه در میان همبندانش به «قزوینی» مشــهور بود، کودکی را در غم از دست دادن مــادر، خواهــر و بــرادرش بهدلیل زلزله بوئینزهرا ســپری کــرد. وی ضمــن تحصیــات حــوزوی، با نظــام شاهنشــاهی به مبــارزه پرداخــت و با شــروع جنگ تحمیلی به جبهــه رفت و به اســارت نیروهــای عراقی درآمد. ایــن طلبه در مدت اســارت به فعالیتهــا­ی فرهنگــی پرداخت و انــواع شــکنجه را تحمل کرد امــا دســت از مقاومت بــر نداشــت و 26 مــرداد 136۹ به میهن بازگشت.

«خداحافظ آقای رئیس» نثر روان و ســادهای دارد و نویســنده بیآنکه ســراغ تعبیرهــا و توصیفهای ادبی بــرود، مخاطب را با حقیقت اســارت آشــنا میکند. کتاب از دو فصل کلی شامل زمان جنگ این رزمنده و در ادامه لحظه به اســارت درآمدن او تشکیل شــده است. زمانی که درهای اردوگاه به روی او باز میشود لحظه دیگری در جنگ اســت که ســاح او رفتار و گفتارش میشــود و با خواندن این خاطرات، خواننده خود را جای راوی تصور میکند.

علی قزوینی بهخاطر حضور در اکثر اتفاقات مهم اسارت مثل شورش در زندان موصل و همراهی و همبند بودن با پدر معنوی آزادگان مرحوم علیاکبر ابوترابی، خاطرات نابی دارد. سختیها، مشــقتها، شــکنجهها، لحظات طنزآمیز و دســت انداختنهای متناوب نیروهای عراقی، خاطرات تلخ و گاه شــیرین این کتاب را خواندنی کرده است.

کتــاب «خداحافظ آقای رئیس» در چهــار فصل با عنوانهای «کودکی»، «نوجوانی»، «جنگ و اسارت» و «آزادی» تدوین شده است و در انتها تصاویری از حجتاالسام والمسلمین آزاده علی علیدوستی (قزوینی) آمده است. در خال خاطرات او، خاطراتی از زندهیاد حجتاالســا­م والمسلمین سید علیاکبر ابوترابی نیز درج شده است.

در بخشــی از ایــن کتــاب میخوانیــم: «روزی کــه مــا را بــرای کتــک زدن بردنــد، خــود ســرهنگ هم دســت بــه کار زدن شــد. «ممد گاوی» ابتدا مشــتی به گردن بچهها میزد و وقتی آن فرد خم میشــد بــه هوا میپرید و بــا تمام هیکل، با آرنــج بر کمر او میکوبید تا مهره کمرش خرد شــود. عملیات وحشــیانه آن روز هــم در کنــار هنرنمایی خود ســرهنگ با ســه ســوت همراه شــد. ســوت اول را که زد، همه افرادش ریختند سر ما و کتکمان زدند. ســوت دوم را کــه زد، کنار رفتند و این بــار یکییکی ما را آوردند و همگی ریختند و زدند و با ســوت ســوم دوباره همهمان را یکجا کتک زدند.»

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran