Iran Newspaper

اشکمان تمام نشود؛ شب هفتم در راه است

- مینا اکبری دبیر فرهنگی

ســه روز گذشــت. ســه روز بلند. ســه روز بــد. ســه روز عزا. ســه روز از آخرين روزی كه در دل آن همه خاک، دســتان زخمخــورده مردمــان، كاشــانهاش كــرده بودند. ســه روز پيش شــهری بود. شهری كه ســرد و گرمش ميوه مىداد. سه روز گذشت و ديگر نه زمين مهربانى كرد و نه آسمان مــروت. صبح ســه روز پيش بــود كه دلهای ما بــه اندازه يــک خبر كوچک از شــهر نامهــای بلند آن قــدر لرزيد كه فهميديم فاجعه فقط يک كلمه كوچک نيست. سه روز پيش بود كه ما فهميديم، ســرزمين شــيرينىها­ی سفره گرســنگان چقدر سست بوده است. سه روز پيش بود كه زمين نايستاد. صبوری نكــرد و آســمان يــادش رفت آنها كــه زير پايش ايســتادها­ند، پدران و مــادران و فرزندان صبورترين ســرزمينها­ی جهانند و اين تازه اول داســتان تلخكامىها بود.

ســه روز گذشــت و مــا تازه فهميديم كه چقــدر بلديم خوب باشــيم و به ياد بياوريم كه به روز تنگى چه گشادهدســت خواهيم شــد. سه روز گذشت. كاروان، كاروان كمــک فرســتاديم؛ واحــد واحــد خــون و چشــمانمان ديــد صــف خون طوالنىتر از نان را. ســه روز گذشــت و آنتنهای ما فقط خبر ويرانى را به جعبه جادو فرستاد. ضجهها تمامى نداشت. زمين گرسنه بود و به يكباره دهان خود را گشود برای بلعيدن شهر طعمهای شيرين.

ســه روز گذشــت و چشــمانمان ســه روز جهــان را بــا يــک پــرده اشــک ديد. دســتها را بــه دعای التجا باال برديم و خوانديم ُســْب َحاَنک َن ْحــ ُن اْل ُم ْض َطُّرو َن الَِّذي َن أْو َجْب َت إَِجاَبَت ُه ْم َو أ ْه ُل ال ُّســوءِ الَِّذي َن َو َع ْد َت اْلك ْش َف َعْن ُه ْم (اى خداوند، تو منزهى. ما همان درماندگان هســتيم كه اجابتشــان واجب داشتهاى و همان بدحــاالن كه وعده به روزيشــان دادهاى). خوانديم و خوانديم كه زمين گرســنه تكان نخورد. خانه خانه تخت نشود؛ اتاق اتاق بىطاق و شهر بىدر و ديوار.

سه روز گذشت. همه اشک مىريزند. چه آن مرد راننده تهرانى كه خاورش را با پتو و كنســرو مىتازاند و چه آن خبرنگار جوان كه با پول توجيبىاش دويده اســت از تهران تا ســرپل ذهاب. سه روز گذشــت و هيچ كس نمىتواند اشک را فراموش كند. داغديدگان دور قبرهای تازه نشســتهاند و در اين ســرما و تنهايى باور ندارند كه چه گنجهايى را مدفون كردهاند.

خانــه جای امن بود. جای محرميت؛ و وای به روزی كه خانه، دامگاه و صيد باشد. سه روز گذشت و كسى نمىداند. سه روز گذشت و سالها گذشته است از روزهايــى كــه در بم، رودبار، بوئينزهرا و طبس همين پاورقى غمبار ورق خورد برای ما و ما داغ ديدهايم. نمىدانم چرا ناف مردمان سرزمينهای مهربانى را با دردها و رازها بريدهاند.

ســه روز است كه همه چشم در چشــم فاجعه را معنا مىكنيم و هيچ كدام نمىدانيم راز ســرزمينما­ن كجاســت كه تنهــا در اين زمــان، در زمان حرمان و فغان مىتوان فهميد كه ما همه زير ســقف يک خانه زندگى مىكنيم. ســه روز گذشت. اشکمان تمام نشود. شب هفتم در راه است.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran