همه ماجرا این است...
آنچــه در بخشــى از فضــای اجتماعــى ايــران و البتــه در شبكههای اجتماعى مملو از جمعيت فارسى زبان جريان دارد دقيقاً همان موقعيت اورژانسى/ تيمارستانى فوكويى اســت. همهچيز در ظاهر طبيعى است و انگار روال عادی زندگــى در جريان اســت امــا در زير اليه ظاهــری قضايا در جاهايى همچون شبكههای اجتماعى كه آدمها هراس يا معذوريتهــای كمتری برای عيان كردن خودشــان دارند ايــن موقعيت تيمارســتانى نمود پيدا مىكنــد. وضعيت ديوانــهواری كه مفاهيمى همچون جنون، بىمســئوليتى، ميل افسارگسيخته به نمايش خود، هتاكى، عصبيت و خشم و در كمال ناباوری سانتى مانتاليزم در آن جريان دارد. كافيست نگاه كنيد به طبقهبندی واكنشها در شبكههای اجتماعى به واقعه دلخراش زلزله اخير.
نمىخواهم حس نوعدوســتى و همدلى مردم را كتمــان كنم، صفهای اهدای خون را ديدم، تاشهای صادقانه برای جمعآوری كمک از سوی مردم را ديدم اما اين تمام ماجرا نيست.
در اينســتاگرام كه من آن را شبكه اجتماعى نمايشگری مىدانم و درواقع دستور زبان حاكم بر آن برمبنای نوعى ميل ديوانهوار به نمايش خود اســت كماكان آنچه حرف اول را مىزند ادامه همين دســتور زبان اســت. هرچقدر مىتوانيم خودمان را نمايش دهيم. نگاه انســانى، اخاقى و عميق كمکرسانى بدون نمايشگری، منت حاال در اينســتاگرام نه تنها به نمايش كه به تفاخر كردن به اين نمايش تبديل شــده اســت. بىشمار شماره حساب شــخصى كه در هر نقطه به نقطه اينستاگرام پخش شــده است بخشــى از آن همچون همه جامعه حاصل همدلى، بخشش حاصل از ناآگاهى از مسير درست كمکرسانى، بىاعتمادی ...و نشأت مىگيرد اما ترديد نكنيد الاقل الفبای اين شبكه اجتماعى بيش از همهچيز مبتنى بر نمايش اين كمکرسانى است. نگاهمان كنيد و تماشا كنيد كه ما هم در اين پروسه انسان دوستانه دخيليم. بــدون شــک در چنيــن مواقعى حتى با نيت نمايشــگری آنچــه در نهايت عايدمان مىشــود خوب اســت و مــىارزد اما اين امتــداد يک بحران فرهنگى جدی اســت كه معدود دفعاتى همچون اين بار نتايج مثبتى دارد.
وضعيت كاربران توئيتر از اين هم غمناکتر است؛ اگر موضع كاربران معمولى اينســتاگرام يا آنها كه از طريق اين شــبكه اجتماعى مطرح شدند دركنار نمايشگری وجه مثبتى دارد در توئيتر كاربران معمولى يا سلبريتىهای مطرح شده در اين شبكه اجتماعى مسير سراسر بىاخاقى شوخى با زلزله را جلو بردند. بگذاريد رک بگويم كه سؤال اين است: چه مرگمان است؟!
در چــه وضعيــت اخاقى به ســر مىبريم كه مىتوانيم با رنج از دســت دادن، با بىخبری، با انتظار و با فاجعه شوخى كنيم. آن هم شوخىهايى كه جدا از موضوع رذيانــه شــوخىها، زبــان و ادبيــات رذيانهتری دارنــد. چطور ممكن اســت چنين مواجههایرابحراناخاقىاجتماعىندانيمآنهمدرشبكهاجتماعىكهكاربرانش حتى كاربران معمولىاش خودشان را قشر نخبهتر جامعه مىدانند و روزانه بىشمار توئيت در نقد به شبكههای اجتماعى ديگر منتشر مىكنند.
اگــر اين دو شــبكه اجتماعــى نمودهايى از وضعيت قشــر عامتر جامعه و قشــر اليتتر جامعه باشند به گمانم در وضعيت فرهنگى خوبى به سر نمىبريم.
وقتى مردمان يک ســرزمين كه روزی شهرتشــان اين بود كه در برابر تحمل رنج و اندوههای تاريخىشــان دســت به دامان طنازی و شــوخى البتــه از جنس ظريف و هوشمندانهاش مىشدند امروز به شوخىهايى با ادبيات زشت با خود رنج رسيدند بايد به اين فكر كنيم كه در اين دههها كدام مسيرها را غلط رفتيم؟!
بايد به اين فكر كنيم كه پاسكوها مىريزند، مسكن مهرها مىريزند، خانههای مثاً نوساز پيش از مسكن مهرها هم مىريزند و باز ديده شدن تصويرشان تلنگرهای موقتى است كه شايد اندكى به كار بيايند اما مسأله پاسكوهای ريخته شدهای هستند كه تماشايشــان نمىكنيم و بىشــمار زلزله و پس لرزههايى كه قربانيان و عامانش يكىهستند.
ساختمانهايى كه نياز به مقاومسازی دارند، ساختمانهای ديگری هستند كه اگر به فكر ويرانىشــان بوديم مهندســان ناظر پروژه مسكن مهر در كشور نمىگذاشتند هيچ ساختمان ناامنى به اتمام برسد. باور كنيد همه ماجرا اين است...