Iran Newspaper

پایان تلخ رؤیاهای یک خانواده

گروه حوادث / با پایان هر جملهاش به نقطهای روی زمین خیره میشد، انگار در آن نقطه زندگیاش را میدید، از ۶ ماه پیش که دخترش به دنیا آمده بود، زندگی کوتاه با همسرش وخانهای که همراه پدرش ساخته بودند تا آن 0۲ ثانیه لعنتی که زندگیشان را به خاک سیاه نشاند.

-

کردیم. لحظه زلزله در خانه بودیم، خانه لرزید، ناگهان برق رفت و همه فرار لحظهای مکث میکند. - اما زن و بچه من زیر آوار جا ماندند. اسمش تیمور است، متولد همدان و از اهالی روستای «قلعه واری» در دهستان دشت ذهاب با 00۲ نفر جمعیت. این روستا که در زلزله ۳.۷ ریشتری که یکشنبه شب هفته پیش، مرز ایران و عراق را لرزاند، حاال تبدیل به یک ویرانه شده است و «سکوت» تنها صدایی بود که در آنجا باقی مانده بود؛ البته پیش از این هم برخالف روستاهای اطراف، قلعه واری وضعیت خوبی نداشت، اهالی آنجا میگفتند که پیش از زلزله در زمینه کشاورزی و دامپروری وضعیت اصالً خوب نبوده و برای کارگری به شهرهای اطراف میرفتند.

خودمان با سنگ خانهمان را ساختیم

حاال 10 روز بعد از زلزله وضعیت «قلعه واری» بدتر از همیشه است؛ همه خانهها ریختهاند، همه در چادر زندگی میکنند و ۵1 نفر از اهالی آن کشته شدند. فرشته و تانیا، همسر و دختر تیمور در میان این کشته شدگان بودند، فرشته ۲۲ ساله بود و تانیا ۶ ماهه.

تیمور روبهروی آوار خانهاش ایستاده بود، خانهای که با کمک پدرش ساخته بودند.

«۶ سال پیش خود ما با بدبختی و کارگری خانه را ساختیم. خودمان سنگ آوردیم و بدون هیچ وامی، با کمک بقیه مردم اینجا را ساختیم. هیچکسی هم نیامد نظارتی کند. خودمان بنّا داشتیم که اینجا را خط کشی کرد و با سنگ خانه را ساختیم.»

پدر تیمور در ادامه حرفهای پسرش گفت: «پول نداشتیم که خانه بگیریم، در خانهها را زدیم و چند نفری با کمک مردم این خانه را ساختیم.»

تانیا و فرشتهای که زیر آوار جا ماندند

اما با زلزله ۳.۷ ریشتری، سنگها ریخت و فرشته و تانیا زیر آوارماندند. تیمور از آن لحظات عجیب میگفت، لحظاتی که تنها، با غم و با اندکی امید بهدنبال زن و بچهاش زیر آوار بود.

«وقتی بیرونشان آوردیم فوت کرده بودند، بچهام فقط ۶ ماهش بود.» پدر تیمور گوشهای از آوارها را نشان داد؛ - همینجا پیدایش کردیم، همینجا. بعد از زلزله مدتی طول کشید تا گروههای امداد و نجات برای آواربرداری به روستاها بروند، به همین دلیل در بسیاری از روستاها مردم دست تنها زیر آوار دنبال نزدیکان خود میگشتند: - خودمان آنها را از زیرآوار درآوردیم. با افسوس به حرف زدن ادامه داد، انگار که اگر کمکی بود شاید فرشته و تانیا االن زنده بودند.

- اصالً عین خیالشان نیست، موقع انتخابات همه میریزند سر مردم ولی بعد از آنکه مشکلی به وجود بیاید هیچکس نمیآید بپرسد چه بالیی سر ما آمده. زن و بچهام فوت کردند هنوز یکی نیامده بگوید خدا صبرت بده، واقعاً دم مردم گرم. کمکهای آنها خیلی زیاد بود.

حرف نمیزد، سیگار میکشید و به آوار نگاه میکرد؟

تیمور، جان مادر و زن برادر خود را هم از زیر آوار نجات داد، لگن آنها شکسته است:

- به بیمارستان بردمشان در آنجا هم کسی ما را تحویل نگرفت؛ روز بعد مادرم و زن داداشم را به بیمارستانی در کرمانشاه فرستادیم.

پدر تیمور، پیرمردی که کنار پسرش ایستاده بود، حرف نمیزد، سیگار میکشید و فقط به خانه آوار شده نگاه میکرد. اما لحظهای که بحث از مادر تیمور شد، با صدایی بلند شروع به حرف زدن کرد:

- لحظه زلزله در خانه نبودم برگشتم دیدم چه اتفاقی افتاده است، االن زن من چند روز است که در کرمانشاه در بیمارستان است، قرار است او را به بیمارستانی در همدان بفرستند.

اینجا مرگ هم هزینه دارد

بعد از پیدا کردن اجساد آنها یکی دو باری اجساد را به کرمانشاه بردند تا مجوز دفن بگیرند، تیمور که هر لحظه به فکر میرفت، از دفن همسر و شش ماههاش میگفت:

- ما خودمان رفتیم دادگاه و مجوز دفن گرفتیم برای این کار چند بار جسد را به شهر بردیم و آوردیم تا برای دفن زن و بچهام مجوز دهند. با عصبانیت به حرفهایش ادامه داد: - رفتیم پزشکی قانونی، گفتند کفن کجا بود؟ با پرده پنجره اجساد را پوشاندیم. در این بدبختی هیچکسی به کمک ما نمیآید.

تانیا و فرشته االن در قبرستانی روی تپهای در روستایشان زیر خاک خوابیدهاند و تیمور وسایلش را جمع کرده تا به همدان برگردد /...و خبرآنالین

 ??  ??
 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran