لوئیسفیگو در حکمت ایرانی
«لوئیــس فیگــو 500 میلیــون تومــان پــول گرفته كه ســاعتی كنار عــادل بنشــیند و ویژه برنامــه قرعهكشــی جــام جهانــی را پــر كند. بــا این پــول چند تــا كانکــس بــرای زلزلــهزدگان میشــد خریــد.» توئیــت بعدی: «دیدید عــادل چقدر ذوق زده بــود و به جای فیگــو یکســره میگفــت لوئیــس لوئیــس!» توئیت بعــدی: «مدیریت در كشــور ما بهتر از این نمیشود، خدا به داد زلزلهزدگان برسد.»
یکی از خوبیهای فضای مجازی این است كه بــه حکمت ایرانی مجــال جوالن میدهد، همانــی كــه گفتهانــد مقابل اندیشــه فلســفی میایســتد. فلســفه نقــد میكنــد، حکمــت آسیبشناســی. فلســفه از زمــان میگــذرد، حکمــت بــرای آنی اســت و آن بعــد حکمتی دیگر. فلســفه چارچوب دارد، بنیان دارد، افق دارد، متــورم میشــود، حکمت جملهایســت وصــف حــال و نشــانهای از كمــال. بنابرایــن، ایــن توئیتــر نیســت كــه از همــه مــا حکیمــی بیبدیــل ســاخته، بلکــه مــا اساســاً حکمایــی هســتیم كه توئیتر را برای مــا آفریدهاند. هیچ بــه توئیتهای تاریخی ســعدی و موالنا توجه كردهایــد؟ ســعدی جایــی میفرمایــد: «نرود میخ آهنین در ســنگ» جایی عینا میفرماید: «اصــل بــد نیکــو نگــردد چونکــه بنیــادش بد اســت/ تربیــت نااهل را چون گــردكان بر گنبد اســت» و جایــی دیگــر: «پســر نــوح بــا بــدان بنشســت خانــدان نبوتــش گــم شــد/ ســگ اصحــاب كهــف روزی چند / پی مــردم گرفت و آدم شــد» یــا داســتان گل خوشــبوی حمــام و همنشــینی بــا گل. حضــرت موالنــا جایــی میفرماینــد: «پــای اســتداللیان چوبیــن بود/ پــای چوبین ســخت بیتمکین بــود» و جایی دیگــر: «ای بــرادر تــو همه اندیشــهای/ مابقی خود استخوان و ریشهای»
بــر همیــن مبناســت كــه در تاریــخ دیرزی فرهنــگ و ادب ایــران، هــزاران هــزار گــزاره درخشــان میبینیــم كــه هیچ كــدام تبدیل به مکتبــی فراگیــر نشــدهاند. مکتبــی كــه بتوانــد در همــه زوایــای پیــدا و پنهــان حیــات فردی و اجتماعــی مــا نقــش ایفــا كنــد. تاریخــی پــر از گزارههــای درخشــان و لبریــز از اندرزهــای مشعشــع و آسیبشناســیهای بیبدیــل امــا همچون غزلی عاشــقانه، هــر تکهاش بیربط به تکهای دیگر.
یــک بــار دیگــر «تمهیــدات» یــا «لوایــح» عیــن القضــات را بخوانید و ببینیــد به تنهایی در هــر گــزارهاش یکجــا روالن بــارت و ویکتور شکلوفســکی و چامســکی و دریــدا و بودریــار نیســت؟ اما چرا ایــن همه پتانســیل همچون مکاتــب غــرب الاقــل اندكــی از مــد لبــاس و صنعــت اتومبیلســازی و ســبک مدیریتی ما را تغییــر نمیدهــد؟ ما هم از همان نســلیم؛ نســلی كه امــروز به عــادل فردوســیپور برای امضــای كتابهایــش بــه نفــع زلزلــهزدگان افتخــار میكنــد و فردایش بــه او و برنامهاش میتــازد. حکمــت ایرانــی به مــا میگوید بین دســتمزد لوئیــس فیگــو و حــال زلزلــهزدگان كرمانشاه میشــود پیوندی ظریف و حکیمانه زد تا خدا برای توئیت بعدی و حکمت بعدی و آسیبشناســی بعدی چه خواهــد. حال اگر تصویــر خانــواده زلزلــهزدهای نیــز دیدیــم كه در چــادر لوئیس و عــادل را تماشــا میكنند و برای ســاعتی غــم از جان میشــویند باز خود حکمتی دیگر است.