کاشیگر اهل گفتوگو بود
بــرای مدیــا کاشــیگر نیــز، چون هر نویســنده فرهیخته دیگری، نه عکــس اهمیتی داشــت و نه تصویری کــه از خودش به جای میگذارد. نویســنده ماترکاش آثــارش اســت، جهانــی اســت کــه درهایــش را گشــوده و مخاطبهایــی را بــه تماشــا دعوت کرده است. برای مدیا کاشیگر نیز همین جهانی که در آثارش میبینیم و میخوانیم مهم بود. حاال میخواهد ترجمه شــعر «ابر شــلوارپوش» اثر مایاکوفســکی باشد یا «ســونات برفــی در رمینور» منظومه ســروده خــودش، یا ترجمه «سیزیفوس» کامو یا مثالً «خاطره فراموش شده از فــردا». شکســتن عکس نویســندهای بر مــزارش، هیچ چیــزی را عــوض نمیکند. نه از نویســندگی آن نویســنده میکاهــد و نــه تأثیــر قلمش را کــم میکند. فقــط یکبار دیگر بیخردی و تجاهل و ناآگاهی را نشان میدهد. شاید شکننده این سنگ، از مدیا چیزی نداند یا شاید هم بداند، اما چه توفیری میکند مدیا کار خودش را کرده است و در ممــات نیز آثــارش به حیات ادامه خواهنــد داد. اما کاش آن شــکننده تصویــر بدانــد که مدیا بســیار اهــل تعامل و گفتوگو بود. اهل گفتوگو و سخن بود و از تحلیل و بحث و سخن نمیهراســید. مرام و گرایش فکری طرف مقابل برایش اهمیتی نداشــت. تــا آنجا که مــن دریافته بودم، بــرای او حقیقت پرتــوی بود که در گفتوگــو بر مدار فهم متقابل شکوفا میشــد. مدیا برای پیشبرد اهداف انسانی و فرهنگیــش بــه تعامل با دیگــران با هر گرایشــی اعتقاد داشت. از همین رو است که جمع دوستان او، حتی گاهی جمعاضدادمینمود.ازسیاسیتانویسنده،ازموزیسینتا حقوقدان،ازشاعرتا...والبتهگرایشهایفکریمختلف... شــاید زمان آن رسیده باشــد که این مفهوم تعامل و مدار فهــم بر مبنــای گفتوگو فراگیر شــود تا دیگــر چنین نوع اهانتهاییرابهرفتگانماننبینیم.»