Iran Newspaper

شیرینیپزی با فوت و فن معماری

گپوگفتی با تانیا انصاری؛ معماری که از شیرینی پزی سر درآورده است

-

■ چه کســــی این کیکهــــای خوشــــمزه را میپزد؟

من و خواهرم. من ۷۲ ســــاله هســــتم و خواهرم ۴۲ ساله. ■ بهنظر تجربه زیادی در آشپزی دارید. چند وقتاستکهکا­رمیکنید؟

نه اتفاقاً تا همین شش ماه پیش حتی یک بــــار هم تخــــم مــــرغ در آرد نینداخته بودیــــم. هرگــــز تصــــور نمیکــــرد­م روزی از پختن کیک درآمدزایی کنم. ■ پس چه شــــد که به فکر کارآفرینی آن هم باکیکافتاد­ید؟

داســــتان مــــا طوالنــــی اســــت، بگذارید از اینجــــا آغــــاز کنــــم کــــه مــــا هردویمــــ­ان لیســــانس­مان را بــــا معــــدل بــــاال گرفتیم، من لیســــانس معماری با معــــدل ۰۱.۹۱ و

خواهرم لیسانس میکروبیولو­ژی با معدل ۵.۷۱. از این جهت معدل مان را گفتم که متوجه شوید هردویمان عاشق رشتههای تحصیلیمان بودیــــم هم مادر و هم پدرم کارمندانی بودند با تحصیــــال­ت باال. پدرم در کار ساخت و ســــاز مسکن بود و همیشه تشــــویقم میکــــرد کــــه معمــــاری بخوانم چون میدانست استعدادش را دارم. من امیدوار بودم روزی نــــزد پدرم کار کنم و به نحوی از لحاظ آینــــده کاری خیالم راحت بود. آدم هیچ وقــــت نمیتواند پیشبینی کند سرنوشــــت برایش چه چیــــزی را رقم خواهد زد. ترم سه دانشگاه بودم که پدرم، پشتیبان و مشــــوقم را از دست دادم. مرگ پدر خیلــــی دردناک بود. ما بدون پدر ســــه زن تنها بودیم اما نبود پدر وقتی احســــاس شــــد که ما وارد دنیای بزرگســــا­لی و بازار کار شدیم. خواهرم بعد فوت پدر وارد دانشگاه شد و رشــــته میکروبیولو­ژی را که یک رشته آزمایشگاهی اســــت انتخاب کرد. زمان آن رســــیده بود که من دنبــــال کار بگردم، پس طبق انتظارم نخســــتین جایی که به ذهنم رسید شــــرکت پدرم بود. خیلی برای ورود به آنجا حســــاب باز کرده بودم و دوســــتان پــــدر هم همه در مراســــم پدر بــــه من قول داده بودند اما متأســــفا­نه همه تالشهای من و مــــادر بیثمر ماند. انــــگار نه انگار که زمانی پدرم آنجا کار میکرد. در این مدت خواهرم هم درســــش را هفــــت ترمه تمام کــــرد و دو نفری با هم شــــروع کردیم. مثل همــــه اول دوره کارآمــــو­زی را به مدت یک ســــال گذراندیم. خواهرم در آزمایشــــ­گاه و من در یک دفتر طراحی که هیچ کداممان نتوانستیم در آنجا دوام بیاوریم. پس شروع بــــه جســــتوجو در ســــایتها­ی کاریابی و استخدامی کردیم. کارمان شده بود رزومه فرستادن و مصاحبه رفتن. حدود یک سال همین طوری بینتیجه گذشــــت. البته من و خواهرم بیکار ننشســــتی­م. من مشغول یادگیــــر­ی زبان فرانســــه شــــدم همچنین چون عاشــــق شنا هســــتم توانستم کارت مربیگــــر­ی را در ایــــن زمینــــه بگیــــرم و خواهرم هم به مرحله مربیگری در رشته باراســــل رســــید. باید اضافه کنــــم مادرم خیاط اســــت و در این فرصت با همدیگر خیاطــــی میکردیم. اینهــــا را میگویم تا درک کنید که درست بود بیکار بودیم اما ناله و مویه نمیکردیم. ■ با این همه هنر چرا در یکی از این رشتهها مشغولبهکار­نشدید؟

خب گاهی زندگی را تصــــادف و اتفاق میســــازد. یک روز که قرار بود دوســــتم به خانهمــــا­ن بیاید و ما همه منتظر نشســــته بودیم ناگهــــان خواهرم گفــــت من خیلی شــــیرینی پــــزی دوســــت دارم، بیایید برای میهمانمـــ­ـان شــــیرینی بپزیــــم. مــــن هم موافقت کردم، بلد نبودیم اما میدانستیم کلــــی آمــــوزش در اینســــتا­گرام هســــت. به نظــــرم آمد خــــودش یک هنــــر و خالقیت اســــت، کیک را میپزی و بعــــد هم رویش کار میکنــــی و نمایی بــــه آن میدهی مثل معماری! تأخیر دوســــتم باعث شد ما به فکر شــــرکت در کالسهای شــــیرینی پزی بیفتیــــم. به محــــض شــــرکت در کالسها فهمیدیم که این کار به ما لذتی فوقالعاده میدهد که تجربــــها­ش نکــــرده بودیم. به لطف زبان انگلیسی مدام دستور پختها و شــــیوهها­ی جدیــــد شــــیرینی­پزی را از ســــایتها­ی خارجی یــــاد میگرفتیـــ­ـم و با فیلمهایآمو­زشیتمرینمی­کردیم. ■ چگونهبهفکر­فروشافتادی­د؟

بــــا تســــت کیکهــــای مختلــــف کــــه در کافیشاپها عرضه میشود متوجه شدیم طعم کیک ما با بقیه بســــیار متفاوت است. پس تصمیم گرفتیم کیــــک هایمان را برای تســــت به کافــــی شــــاپهای محــــل تحویل دهیم. از ۹ کافی شــــاپ محلهمان فقط یکی نظرش جلب شد مابقی عالقهای به تغییر نداشتند و ایرادات بنی اسرائیلی میگرفتند! در مدتــــی کــــه بــــا آن کافی شــــاپ همکاری میکردیم مدرســــه ها را هم امتحان کردیم که بعد از چند سری نتیجه نداد و از آنجایی که کافی شاپ هم هزار خواسته در ازای پول کم داشت به این نتیجه رسیدیم که واسطه را حذف کنیم. یک شب که از کنار بازار شلوغ محلی رد میشــــدیم به این فکر افتادیم که چــــرا ما اینجا یــــک غرفه نگیریــــم و امتحان نکنیم؟ قطعاً کار نیازمنــــ­د تالش زیاد برای فــــروش بود چیزی که ما قبــــالً تجربه نکرده بودیــــم، یعنی فروشــــند­گی. شــــروع کردیم بــــه برنامهریزی در زمینه خریــــد مواد، زمان پخت، قیمــــت محصوالت ...و تــــا اینکه روز فروشرسید.اولشبایدبگ­ویمکهازخجا­لت نمیتوانســ­ــتم در روی مردم نــــگاه کنم چه برسد به بازار گرمی برای افزایش فروش! اما خوشــــبخت­انه خواهرم در این زمینه مشکلی نداشــــت و مدام مــــردم را ســــمت خودش میکشــــید. اســــتقبا­ل مردم فوقالعاده بود. کلی تشویق مان کردند و شمارهمان را برای ســــفارش و آدرس اینستاگرام میخواستند. این شد که کارت هم چاپ کردیم!

پساولواردب­ازارواقعیش­دیدوپسازآن بهفکرفروشآ­نالینافتاد­ید؟

بعد از آنکه شــــروع به فــــروش در بازار کردیــــم فوقالعاده موانع جلــــوی راهمان بود از جمله فروشــــند­ههایی که رقیب مان بودنــــد و مــــا را ناامید میکردنــــ­د، روزهایی بود که کلی پخت کــــرده بودیم ولی به ما جا ندادنــــد و کلی ضرر کردیــــم و مهمتر از همه احســــاس ناخوشــــا­یندی که مدام در ذهنمــــان میآمــــد کــــه راه بــــه جایــــی داریــــم یا نــــه؟ اما این را معتقــــدم که هر کاری خــــاک خــــوردن دارد مــــا چندیــــن بار شکســــت خوردیم و ضــــرر کردیم اما عشــــق به کارمان و مخصوصاً پشــــتیبا­نی مادر که در این مدت پا به پای مان آمده بود دلگــــرم مــــان میکرد. بــــرای جبران و پیشبینــــ­ی ضرر هم شــــروع به فروش اینترنتی کردیم، چرا کــــه وقتی کارمان را سفارشــــی کردیم دیگر نگرانــــی در مورد جا یــــا اینکه کیــــک هایمان فــــروش نرود نداشتیم. قدرت شبکههای مجازی مثل اینستاگرام را نباید دستکم گرفت.

چهمحصوالتی­ارائهمیدهی­د؟

ما هر مدل کیک و شیرینی سنتی و مدرن را ارائــــه میدهیــــم. سفارشــــا­ت عمده هم میپذیریم در حال حاضر کاپ کیکهای ما و پس از آن کیکهای تولد است که بیشترین مشــــتری را دارد. مردم دوســــت دارند کیک تولدشــــا­ن خانگی با طرحهای مدرن باشد چیزی که ما به آنها میدهیم. نهایت تالش ما این است که محصوالتمان با طرحهایی کــــه در ژورنالهـــ­ـا یــــا فیلمهــــا­ی خارجــــی میبینیم مطابقت داشته باشد. شکل کیک واقعاً در اشتها تأثیر مستقیم دارد.

برایآیندهچ­هبرنامهاید­ارید؟

با کمک مادرم و عشــــق بــــه کار و تفکر صحیــــح روی واقعیــــا­ت نــــه وعدههــــا­ی دیگران امیــــد داریم آینده دلخــــواه مان را بســــازیم بزودی بــــا پولی که جمــــع کردیم یک آشــــپزخا­نه مجزا تهیه میکنیم و چند نفر را برای کمک به کار میگیریم. ما از هر فرصتی استفاده میکنیم تا فرصت تجربه کردن را از خود دریغ نکنیم.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran