محبوبهمصرقانی
در یک روز کام ًال معمولی در محل کارت مشـــغولی. طبق روال از تصمیمهای دقیقه نودی مدیرت به ســـتوه آمدی و در حال حـــرص خوردنی. در تخیالتت فرو میروی اما خســـته از مرور افکار جورواجور فـــرار از این وضعیت تکراری بی خیال میشـــوی و تصمیم میگیری حداقل به فکر شـــکمت باشـــی. پس خودت را به یک چیز خوشمزه دعوت میکنی! انگاری دلت چیزی میخواهد که نمیدانی چیســـت! به هر چیز در دســـترس فکر میکنی. حـــال و حوصله انگشت زدن و خروج از محل کار را هم نداری. دلت چیز شیرین میخواهد که حداقل این تلخ کامی روحت را از بین ببـــرد. یک چیز خامهای! با یک عالمه پف و اسمارتیز. نخورده طعمش را حس میکنی. صدای شکسته شدن پوسته اســـمارتیزها را از زیر دندانت میشـــنوی. دلـــت از آن کیکهایی میخواهد که عکســـش در ژورنالهای آشـــپزی وجود دارد و هیچ کـــس نمونه واقعیاش را ندیده. انصاریها دو خواهر هســـتند که از این مـــدل کاپ کیکها میپزند و براحتی با یک تماس آن را برایت میفرستند. در ادامه گفتوگوی مارا با تانیا خواهر بزرگتر این خانواده میخوانید، امیدوارم گفتوگوی شیرینی باشد.