توجه به بشر؛ رازماندگاری
مهمتریــن ویژگــی کافــکا «نویســندگی» اوســت؛یعنی میدانســت چــه مینویســد و فقــط خــود را محــدود بــه زمــان نمیکرد بلکــه راجع به انســان و زندگــی مینوشــت که ایــن بزرگترین خصیصه او بــود. آثــار او در فضــای امــروز همچنــان مابــهازا دارنــد و شــامل مرور زمان نشــدهاند، زیرا او بشــر و مصائب او را بــرای نوشــتن انتخــاب میکند. مــا در محیطی زیســت میکنیــم کــه مشــمول مــرور زمــان خواهــد شــد امــا کافــکا بشــر را انتخــاب میکنــد و بشــر بــه طــور کلــی نامیــرا اســت؛ بنابرایــن داســتانهای او همچنــان در فضــای امــروز مابهازا داشــته و مشــمول مرور زمــان نمیشــود. وقتــی گفتــه میشــود او به مشــکالت بشری میپرداخــت یعنــی از دردهــا، مشکالت، عشق ...و مینوشت. ما همیشــه بــرای توصیف فضا و محیــط را توصیف میکنیــم بهعنــوان مثال بشــر را در تهــران توصیف میکنیــم کافــکا اما بشــر را بــه جاهــای مختلفی که میخواســت، میبرد. اگر داســتانهای او را بخوانید متوجه خواهید شد که بیزمان و مکان است و اسم از جایــی نمیبرد. داســتان قصــر را کــه میخوانیم نمیدانیم در کجا اســت، یا هنگامــی که محاکمه را مینویســد نمیدانیــم در کجــا اتفاق افتــاده و فقط میدانیم بالهایی که سر «کا» میآید چیست. کافکا همچنیــن بر خــالف تصوری کــه از او داریم انســان شــوخ و شــنگی بوده اســت، به یاد دارم وقتــی که با یکی از بیوگرافیســتهای معتبر در آلمــان صحبــتًمیکــردم او میگفــت کافکا اصال شــخصیت عبوســی نبود بلکه شوخ و شنگی داشت البته نه به معنی عیاشی. بنابرایــن او خوشــیهای زندگــی خود را داشته و عبوس و افسرده نبوده اســت. آثار کافــکا از انواع و اقسام زبانها ترجمه شده است، از انگلیسی، فرانسوی، سواحیلی و ژاپنی تا چینی و آلمانی.