عشقچیزیاستکهدرفعلنمیگنجد
گفتوگو با عوامل نمایش «فعل» به نویسندگی و کارگردانی محمد رضایی راد
■ چه چیزی شـــما را بـــرای همـــکاری در «فعل» وسوســـه کرد؟ تنها اســـم محمد رضایی راد برای ایـــن انتخاب کافی بود یا خودمتن؟
میـــاد رحیمـــی: بایـــد بگویم کـــه ما اصاً در فـــاز بله یا نه گفتن نیســـتیم. ما گروهی هســـتیم که سالهاســـت در کنار هم بـــه همـــکاری میپردازیـــم و اصوالً هماهنگیهـــای اولیـــه با مـــا همزمان با ■ نوشتن نمایشنامه شـــکل میگیرد. البته منظورم این نیســـت که در نوشـــتن متن نقشـــی داشـــته باشـــیم، امـــا در جریـــان نوشـــتن آن هســـتیم و اصوالً با ایدههای آن آشـــناییم. ضمن اینکه فکر میکنم، بدون در نظر نگرفتن این مناســـبات نیز، نمایش فعل متن درخشان و فوقالعاده هیجانانگیزی دارد. بخصوص برای من که در آن نقش ویژهای را بازی میکنم.
ساســـان پیروز: ســـابقه همکاریام با محمـــد رضایـــی راد تقریبـــاً به 15 ســـال میرســـد و من خیلی از نخســـتینها را با او تجربه کردهام. نخستین تدوین فیلم، نخستین دســـتیاری کارگردان و نخستین کارگردانی که متن آن را او برایم نوشـــت. بـــه همیـــن دلیل هـــر زمان کـــه فرصت همـــکاری بـــا محمـــد رضایـــی راد پیش بیاید، اساســـاً بـــه چی، چـــرا و چگونه آن فکر نمیکنم. چراکـــه دراین آدم جریان خاقانهای را شناسایی کردم که میدانم هر وقت دســـت به کاری میزند، در حال پیش بردن اتفاقی اســـت و از همین ســـو کنار او بودن را دوست دارم.
به آفریـــد غفاریان: بایـــد بگویم که در انتخاب من بیش از همه چیز نمایشنامه نقـــش مؤثری داشـــت. به ایـــن دلیل که شـــنیده بودم، آقای رضاییراد کارگردان ســـختی اســـت و اصـــوالً بازیگرهایی که عاقهمند به اتود زدنهای بیپروا و بداهه در شبهای مختلف اجرا هستند، خیلی نمیتوانند بـــا او کار کنند. اما خب اینقدر متـــن این کار زیبا بود و نقشـــی که من در آن بازی میکـــردم، نقش مؤثری بود که انگیزه زیادی را برای کار کردن با ایشان در من ایجاد کرد.
بهعنـــوان عوامـــل این گـــروه بعـــد از خواندن متن احســـاس میکردیـــد، قرار اســـت در اجرا چه اتفاقی بیفتد و به طور کلی چـــه پارامترهایی در ذهنتان شـــکل گرفت؟ آیا بعد که وارد تمرینها شـــدید، شـــاهد همان پارامترهای ذهنـــی بودید یا اینکهوضعیتبهگونهدیگریرقمخورد؟
غفاریـــان:
میاد رحیمی در قســـمتی از حرفهایـــش گفـــت که چون بـــا آقای رضاییراد سابقه همکاری طوالنی دارد؛ تقریبـــاً میتوانـــد حـــدس بزند کـــه قرار اســـت چه اتفاقی بیفتـــد. اما بـــرای من بـــه این صورت نبود. البتـــه متن حتی در رفـــت و برگشـــتهای زمانی هـــم آنقدر گویـــا بود کـــه حتی بـــه توضیـــح صحنه چندانـــی هم نیـــاز نداشـــت و دیالوگها خودشـــان مشـــخص میکردند کـــه قرار است چه اتفاقی بیفتد. فکر میکنم آقای رضاییراد همه آن چیزی که این کاراکتر الزم داشت را متصور شده بود. به همین دلیل از روز اولی که به تمرین رفتم، فقط فکر میکردم که باید این متن را درســـت بگویم. یعنی میدانستم که قرار نیست در زمینه بازیگـــری اتفاق خارقالعادهای بیفتـــد و در واقـــع همـــان چیزی شـــد که فکـــر میکـــردم. در طـــول تمرینها هم من خیلـــی درگیر کاراکتر بودم و به غیر از درست گفتن کلمهها به چیز دیگری فکر همیشـــه محدود به اعمال مجازی باقی میماننـــد. بهعنوان مثال ما در گذشـــته وقتـــی میخواســـتیم از چیـــزی حمایت کنیـــم، یک کار عملی انجـــام میدادیم؛ گروهی تشـــکیل میشـــد و کاری صورت میگرفـــت. در حـــال حاضـــر همـــه آن گروههـــای حمایتـــی در فضـــای مجازی شـــکل میگیـــرد و تنهـــا کاری کـــه انجام میشود حرف زدن است. مشخصاً وقتی در این اثر به فراخوان یوزپلنگها اشـــاره میکنیـــم، در واقـــع ایـــن موضوع بخش مهمی از ایدهای اســـت که فعل نیست و یک فراخوان مجازی است. از این دست فراخوانهابیشمارندکهماهمصفحات آنها را دنبال میکنیم. ولی آیا منی که در آن گروه عضو هســـتم، فعلـــی هم برای آنها انجام دادهام؟
■ البته ما در این نمایش، فعلی هم داریم به نام لیـــا آرش که با خودکشـــی تبدیل به فعل میشـــود، ولی آیـــا میتوان عمل خودکشـــی را فعل معرفی کرد؟ لیا آرش چراخودشرامیکشد؟
غفاریـــان: تصـــور لیـــا آرش از فعل انجام دادن، حتی آن تصوری نیست که ورای کام وعمل بگنجد. یعنی درنهایت جهان برای لیا بیمعنی میشود. البته نـــه اینکه در این اثر بخواهیم کســـی را به این عمل تشویق یا چیزی را تقبیح کنیم. این شکلی است که برای فعل شدن این کاراکتر محقق شده است.
پیـــروز: بـــا شـــناختی کـــه از متنهای محمـــد رضایـــی راد دارم، میگویـــم که شاید نتوان اینقدر با صراحت و مستقیم درباره نمایشنامهای مثل فعل صحبت کرد. به این دلیل که جنس آن به گونهای نیســـت، که بخواهد به صورت سمبلیک
وقتی حتی برای عشـــق در زبان فارســـی فعلی وجـــود نـــدارد؟ این اتفاق ســـبب میشود که فرهاد تا ابد درگیر این نظریه انتزاعـــی بماند و هیچ وقـــت آن را کامل نکنـــد. درنهایت میتوان گفـــت که برای لیا آرش عشق در زبان ممکن نمیشود و ایـــن ممکن نشـــدن که در حال نشـــان دادن خود در هر چیزی است، تصمیم به فعلیتخودکشیمیگیرد.
■ گروههای نمایشی اکثراً با معضل تغییر صحنههـــای متعـــدد مواجه هســـتند که معموالً نیز باعث خسته شدن مخاطبان میشـــود. امـــا در نمایش فعل ما شـــاهد تغییر صحنههـــای زیادی هســـتیم که به نوعی موجب به وجد آمدن تماشـــاگران میشود.اینطراحیچطورحاصلشد؟
پیروز: واقعیت این اســـت که طراحی صحنه توســـط متن پیشـــنهاد میشود. وقتی ما با نمایشـــنامهای مواجه هستیم که در میـــان دیالوگ آدمها زمان و مکان تغییـــر میکنـــد، بنابراین ایـــن منظور را میرســـاند که به فضای ســـیالی احتیاج دارد. قرار ما ایـــن بود که طراحی صحنه در خدمت متن و ایده کارگردان نمایش باشد. بنابراین ایدهای طراحی شد که به ایـــن اتفاق کمک کند؛ ولیکن این ایده در مسیر کارگردانی توسعه پیدا کرده است. بهعنوان مثال اتفاقی کـــه من به آن فکر میکـــردم، درهـــای چرخان بـــود که این ایـــده در ذهن رضایی راد تکامل پیدا کرد و پردههـــا به آن اضافه شـــدند. اما در کل باید بگویـــم که چون نور و قســـمتهای دیگـــری همچون همـــکاری بازیگران به طراحی صحنه کمک کرده است، خیلی نمیتوانم بهصورت تفکیک شده درباره آن صحبـــت کنـــم و باید بگویـــم که این نمیافتـــد کـــه بهعنوان مثال اگـــر من در حـــال بازی کـــردن فرهاد کاتب هســـتم؛ خودم را به او برسانم که در زمینه ادبیات ســـطح باالیی دارد. چون اگر به آن درجه برســـم، قطعاً بازیگری را کنار میگذارم. چراکـــه میزان تســـلط کاتب بـــه ادبیات خیلی بیشتر از ســـطحی است که من به بازیگری مســـلط هستم. شـــیوه کار ما در گـــروه تئاتر خانه بـــه این صورت اســـت. ما بر اســـاس احساســـاتمان به صحنهها نمیرســـیم؛ بر اساس ژست به لحظهها میرسیم.چراکهمعتقدیمژستچکیده هر احساسی اســـت که میتواند آن را در یک فریـــم نمایش دهـــد. همین باعث میشود که شما به لحاظ احساسی خیلی به نقش نزدیک نشوید و آن را به صورت آگاهانهبازیکنید.
■ اشاره شما به ژست را میتوان از جهاتی در صحنه نمایـــش درنا دید. از نظر شـــما این صحنه از نمایش بـــه چه منظور در اثر گذاشتهشدهاست؟
رحیمـــی: ایـــن صحنـــه یک ایســـت در نمایشـــنامه اســـت و عـــاوه بـــر آنکه کارکرد دراماتیک خود را در نمایشـــنامه انجام میدهد، انـــگار ایدئولوژی هنری و اجرایی کار را هم توضیح میدهد. تمام چیزهایـــی را کـــه درباره ژســـت صحبت میکنـــد ما نه بـــه آن شـــکل غلیظی که ترانه اعایی(مربی تئاتر دبیرستان) اجرا میکند، اما در همان راستا بازی میکنیم. در حقیقـــت میتوان گفـــت این صحنه مستقیماً در حال توضیح دادن شیوهای اســـت که ایـــن کار در حال انجام شـــدن به آن صورت اســـت. البتـــه این موضوع جدای کارکرد دراماتیک این صحنه است که مـــا در آن روایت دیگـــری از مرگ لیا قصه را نگه مـــیدارد و چیـــزی را جدای خط دراماتیک میگویـــد. روایتی جدای قصه اصلی که با تمام شدن آن ما دوباره به قصـــه باز میگردیم. درســـت همانند رمانهای دهه 70 و 80 امریکای جنوبی کـــه ناگهان قصه میایســـتاد و نویســـنده درباره شـــرایط سیاســـی آن دوره خاص مـــواردی را بیـــان میکرد و بعـــد مجدداً قصه اصلی را از سر میگرفت. این دقیقاً همان کارکرد را دارد. فکر میکنم چیزی که باعث رفتن تماشـــاگر میشـــود، این استکهدقیقاًقسمتیداستاننگهداشته میشـــود که خیلی تماشاگر را درون خود حل کرده است. بههمین دلیل تماشاگر ناگهان جا میخورد و حس میکند از این جای قصه به بعد برایش جذاب نیست. درحالی که اگر صبر کند دوباره به قصه باز میگردد.
■ خیلی از نویســـندههای بزرگ معتقدند که اثری خیلی دیده میشـــود که نویسنده بچه خود را در آن اثر کشـــته باشـــد. به این صورت، قسمتهایی را که به ریتم و قصه اصلـــی نمیخورد با وجود عاقه بســـیار، خط میزند. بـــا این تعریف فکر نمیکنید اگـــر نمایش با مـــرگ لیا تمام میشـــد و صحنه درنا حذف میشد، اثر بهتری شکل میگرفت؟
رحیمی: ما درباره انتخاب نویســـنده صحبت میکنیم. آیا نویسنده پایانی که شـــما میگویید را میخواســـته؟ انتخاب نویسنده این اســـت که روایت غیر خطی باشـــد که ما در نیم ساعت اول بفهمیم لیا خودکشـــی کرده است. شـــما در این چارچوبمیسنجید،یااینکهمیخواهید بگویید اگر خطی بود، بهتر بود و ما انتهای نمایشرانمیفهمیدیم؟
جدیدی رســـیده است. اما وقتی که ادامه پیدا کرد فهمیـــدم این صحنه توضیحی اســـت بـــرای آن چیزی کـــه مـــا در حال انجام دادن آن هســـتیم. از این حیث و با توجه به پیشرفتهای رقص معاصر در زمان کنونی حرفهـــای ترانه اعایی که میگفت به شکلی از حرکت رسیده است کـــه در آن تنها فعل وجـــود دارد، در حد ادعا باقی میماند. امـــا آقای رضاییراد این جنس از حرکتها را میپســـندیدند. از نظر مـــن این چارچـــوب حرکتی فقط میتوانســـت توضیح دهنده اتفاقهایی باشد که در طول نمایش در ژستهای ما ایجادمیشود.
■ وقتیفرهادکاتبمتوجهخودکشیلیا آرش میشـــود، در موقعیتی قرار میگیرد که شیوا پرتوی(با بازی باران کوثری) برای نجاتش بـــه او پیشـــنهاد ازدواج میدهد. دلیل قبول کردن این پیشـــنهاد از ســـوی فرهاد چیســـت؟ آیـــا فقط تـــرس از جرم نکرده یا اینکه در آن لحظه بین او و شـــیوا عشقیبهوجودمیآید؟
رحیمـــی: قطعاً بین آنها عشـــقی به وجود نمیآید. در این نمایش چیزهایی هست که فقط آقای رضاییراد میتواند جـــواب درســـت آن را بگویـــد. من فقط تعبیر خودم را میگویم که ممکن است غلط باشـــد. بخشـــی از ایـــن عمل کاتب همان ترس است. به این دلیل که کاتب آدمی اســـت کـــه خیلـــی خـــودش را در معرض انجام دادن فعلی قرار نمیدهد و تنهـــا راهـــی را که جلـــوی او میگذارند، میپذیرد. کاتب فقط یک بار فعل انجام میدهد و آن هم انتهای نمایش اســـت. جایی که خانم افراشـــته دو راه را برای او مشـــخص میکند و میگوید کـــه یا مثل
حداقل ما در نمایشـــنامههای دیگر این تجربه را داریم.
■ حتیبهشماهمجوابنمیدهند؟
غفاریان: مـــا ســـؤال نمیکنیم. چون حس میکنیم الزم نیست. این چیزی که شـــما میگویید، اتفاقی است که در تئاتر نئوکاســـیک میافتاد و تئاتر دستاوردی داشـــت و جملهای مشخص خاصه آن بـــود. ولی امروز نمایش شـــکل میگیرد، برای آنکه شاید فقط پنجرهای را در ذهن آدمهـــا باز کنـــد. آنوقت بقیـــه چیزهایی که منجر به فهم این اثر میشـــود، بیرون سالننمایشاتفاقمیافتد.
■ گفتوگو بیرون سالن نمایش است و یکی از دالیل اصلـــی آن آرام گرفتن ذهن مخاطبی است، که بعد از دیدن اثر دنبال جوابهامیگردد.
رحیمی: من قویاً معتقدم که صحنه آخـــر صحنـــه واقعی اســـت. لیـــا آرش هست و فرهاد کاتب تصمیم گرفته که به او درس بدهد.
پیروز:و شاید این صحنه 10 دقیقه بعد از ورود فرهاد کاتب به این مدرســـه باشد و هنوز اتفاقات بعدی وقوع نیافته باشد.
رحیمی: شما میتوانید اینطور تعبیر کنید که این اتفاق یک بار افتاده و دوباره به نقطه اول خود برگشـــته است و کاتب حاال با این تجربه وارد کاس میشود.
پیـــروز: فکر میکنـــم جنس ایـــن اثر از نمایشهایی نیســـت که بـــرای اعمال آدمهـــا، ما بهدنبـــال انگیزههـــای روانی، اجتماعـــی و خانوادگیشـــان باشـــیم. از همینجهتاستکهصحنهتئاترژاپنیو ترانه اعایی اهمیت پیدا میکند. چون در همان صحنه است که قواعد و کلیدهای این کار در مقابل مخاطب قرار میگیرد.
رحیمی: فکر میکنم چیزی که باعث رفتن تماشاگر میشود، این است که دقیقاً قسمتی داستان نگهداشته میشود که خیلی تماشاگر را درون خود حل کرده است. بههمین دلیل تماشاگر ناگهان جا میخورد و حس میکند از این جای قصه به بعد برایش جذاب نیست. درحالی که اگر صبر کند دوباره به قصه باز میگردد
پیروز: از نظر من آن چیزی که این اثر را ویژه میکند و اتفاقاً در سالهای بعد نیز اهمیت بیشتر پیدا میکند؛جسارتی است که میخواهد ساحتهای تجربه نشده نمایشنویسی در ایران را تجربه کند
لیا ، فرهاد
غفاریان : کاتب را با مثال عشق به چالش میکشد و میپرسد چطور میخواهی با زبان، فعل را شکل بدهی وقتی حتی برای عشق در زبان فارسی فعلی وجود ندارد؟ در نهایت میتوان گفت که برای لیا آرش عشق در زبان ممکن نمیشود و این ممکن نشدن که در حال نشان دادن خود در هر چیزی است، تصمیم به فعلیتخودکشی میگیرد