Iran Newspaper

آتشی که در آب آرام گرفت

-

صدای ضجههای خانوادههای دریانوردان که شنیده میشود دل همه به درد میآید. چرا که نمیدانند فرزند، همسر یا پدرشان غرق شده، در آتش سوخته یا خفه شده؟یا اینکه آیا میتوانند برای آخرین بار پیکرهایشان را ببینند؟

از دردهای ناگفته خانوادههای این دریانوردان، درد جدایی از پدر یا همسر یا فرزند، دردی است که شاید خیلی از ما تجربه کردهایم اما درد اینها سنگینتر و غم شان بیشتر است چون نمیدانند آتش آنها را سوزانده است یا اینکه در میان آن همه دود ناشی از سوختن نفت، خفه شدهاند، اما حال که کشتی آنها غرق شده دردشان غم انگیزتراست.

در میان این همه غم، همه از این ناالنند و ضجه میکنند که چرا کسی به داد آنها نرسیده است؟ چرا باید آنها در میان آتش بسوزند و در نهایت در میان آبهای چین غرق شوند، آخر چرا؟ این را با صدای بلند و فریادی ناالن از خانوادههای آنان شنیدهایم. صدایی که برای همه سرشار از غم است و غمی سنگین که هیچ چیز نمیتواند آن را آرام کند، جز معجزهای که همه 32 تن را زنده ببینند که به گفته محمد راستاد، سخنگوی کمیته رسیدگی به حادثه نفتکش سانچی دیروز اعالم کرد کارکنان و خدمه کشتی ایرانی در ساعت اولیه حادثه بهدلیل انتشار گازهای سمی و شدت انفجار، متأسفانه جان باختهاند.

این خبر را که شنیدهاند، چه حسی داشتند، جز غم از دست دادن عزیزانشان، جز دوری از کسی که سالهای سال با آنها زندگی کردهاند، آیا این خبر فقط داغ مادری که فرزند 31 سالهاش را از دست داده را بیشتر نمیکند، اما چه باید کرد؟ تقدیر اینگونه بوده است که اینها در میان آتش و آب زنده نمانند.

امروز دیگر اشک و خون خانوادههای این دریانوردان یکی شده است، از اشکها و ضجههای مادر یکی از دریانوردان نمیتوان گذر کرد چون با دلی پرخون و با صدای سوزناک از غم نبود فرزندش میگوید که جان این 32 نفر ارزش دارد و ما باید به کدامین درمان بنالیم؟ به دادمان برسید. غممان فراوان است. هیچ چیز نمیتواند این غم ما را ساکت کند.

سکوت همسر یکی از این دریانوردان نیز میشکند و با دلی پر از غم و غصه و با چشمانی اشکبار میگوید، نگذارید نفس عزیزانمان بریده شود! ما شب و روزمان یکی شده است، امید به معجزه داریم. اما اینها همه فقط در حد حرف ماند و معجزه آنها غرق شدن در آن بود و دیگر هیچ. دیگر حتی کشتی روی آبها نیست که امیدی به پیدا شدن عزیزانشان چه در قایق نجات و چه در اتاق ایزوله این کشتی سوخته داشته باشد.

نوشدارویی بعد از مرگ سهراب، که میگویند همین است این هم حرف یکی از داغداران این حادثه سنگین است که میگوید متأسفانه پس از اینکه فرزندان ما در این دریای بیکران آب، آتش، دود و نفت، پرپر شدند چینیها میخواستند به داد ما برسند، اما نوشدارو پس از مرگ سهراب به چه درد ما میخورد؟

غمی که این خانوادهها در سینه دارند تنها از دست دادن عزیزانشان نیست، اینها این سوز و غم در دلشان است که چرا دیر به فریادشان رسیدند آنها نمیدانند نفسهای آخر فرزندان، یا همسران یا پدرانشان چگونه بوده است؟ آیا هنگامی که در آتش میسوختند صدای فریادشان به کسی رسیده است، یا اینکه زمانی که براثر دود فراوان خفه شدهاند آیا تکان دادن دست و پاهایشان را کسی دیده است؛ اما چرا کسی به فریادشان نرسید؟ چرا وقتی به سراغشان رفتیم که دیگر دیر شده بود و این اللههای جوان پرپر شده بودند، چرا واقعا؟داغ سنگینی است وقتی مادری میبیند که این نفتکش در میان آبها میسوزد اما هیچکس نمیتواند آن را خاموش کند، آیا این آب دریا هم غمی از غمهای آنها نمیتواند بکاهد، داغشان زمانی تازه میشود که کسی به فریادشان رسیدگی نمیکند و کسی پس از یک هفته چشم انتظاری نمیگوید که عزیزانشان کجا هستند؟

حس غریبی است که عزیزت در میان دریایی از آب بسوزد دریغ از یک قطره آب که بتواند جانش را نجات دهد و کابوسی که تا ابد مرا خواهد رنجاند کاش میتوانستم قطرهای آب برای نجاتش به او میرساندم، اما آنها در میان دریا بودند!وقتی در میانه راه از کشتی پیاده شدم، نمیدانستم سرنوشت این راهی که همسرم میرود چه میشود، اما من پیاده شدم تا امروز شاهد غمی عظیم برای سوختن همسرم در این همه آب و آتش باشم، اگر میدانستم که سرنوشتم تنهایی و غم دوری است هیچگاه رفیق نیمه راه نمیشدم و همسرم را در میانه سفر رها نمیکردم اگر باورم بر این بود که این سفر راهی به دیار باقی دارد عاشقانه در کنارش می بودم تا در این کشتی مانند دو شمع میسوختیم.

این حادثه دلخراش و این جدایی دریانورد از بانویش مرا یاد شعر مرگ قو از مهدی حمیدی شیرازی انداخت که نوشته است: چو روزی ز آغوش دریا بر آمد/ شبی هم در آغوش دریا بمیرد تو دریای من بودی! آغوش وا کن/ که میخواهد این قوی زیبا بمیرد آیا قصه پرغصه این خانوادهها بازهم تکرار خواهد شد، آیا دوباره ما این غم بزرگ را شاهد خواهیم بود یا شاید هم به روزگاری برسیم که دیگر هیچ فاجعهای این چنین در دنیا نبینیم که خانوادههای­ی اینگونه داغدار عزیزانشان باشند.

البته در انتها هم باید این ابیات شعر را به یاد دریادالن غیور ایرانی نوشت:

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran