Iran Newspaper

که میرویم به داغ بلندباالیی...

-

این ابرهای ســوخته ســوگوار / تابوت آفتاب را بــه کجا میبرند؟ / این بادهای تشنه هار و حریص وار / دنبال آبگون سراب کدام باغ / پای حصارهای افق ســینه میدرنــد؟ / کنون درخت لخت کویر / پایان ناامیدی / و آغاز خســتگی کدامین مسافر است؟ / مرغان رهگذر / مرگ کدام قاصد گمگشته را / از جادههای پرت به قریه میآورند؟ /ای شب! به من بگو / کنون ستارهها / نجواگران مرثیه عشــق کیســتند / هنگام عصر بر ســر دیوار باغ ما / باز آن دو مرغ خسته چرا میگریستند؟ (منوچهر

یــک هفتــه اســت کــه خبــر سوختنشــان میآیــد. خبــر را با تــرس پــرت کردهایم گوشــه ذهنمــان و چســبیدهای­م به همان جمــات شــرطی بیقرار کــه اگر فان شــود ممکن اســت زنده بمانند و شــاید چند نفری زنده مانده باشــند... چســبیدهای­م به همیــن جمــات پر از تردید تــا تن به «خبر» ندهیــم، تا ندانیم و نفهمیــم دوبــاره ســیاوشهای­مان در آتــش ســوختهاند. این چه داغیســت؟ چه تقدیری که همیشــه باید ســوگوار ســوختن فرزندانمان باشــیم؟ فرقی نمیکند کربای پنج باشد، پاسکو باشــد، یا این کشــتی بیلنگر، که این طور آتش به جانمان زده و دارد مــا را هــم میســوزاند. ســخت، کنــد، عمیق. یــک هفته اســت کــه مبهوت عکسها را نــگاه میکنیم و میــان بیم و امید هروله کنان میدویم شاید فرجی شود، شاید معجزهای این بار دامنمان را بگیرد و شاید خدا رحمش بیاید.

از پاســکو به سانچی، حاال مقصد مشخص است. از سوگی به سوگ دیگر میرویم و جهان با ما سر نامرادی دارد. با مای ملت، جمع پریشان دلهایی که مهیا میشوند برای اندوهی دیگر...

بــه روز واقعــه تابوت ما ز ســرو کنید/ که میرویــم به داغ بلند باالیی... (حافظ)

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran