شاهکلید جامعه عادالنه
«شکلگیری ناآرامیها در جامعه» از دیدگاه دکتر حسین راغفر (استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا)
از ابتـــدای شـــکلگیری ســـرمایهداری جدید، یکی از مسائلی که همواره مطرح بوده رابطه «آزادی» و «عدالت» است. زیـــرا هیچگاه جمـــع آزادی یـــا عدالت بهصـــورت توأمـــان و مطلـــوب ممکن نبوده است. اقتصاددانان جریان اصلی معتقدنـــد کـــه هـــدف اصلـــی اقتصاد سرمایهداری «ایجاد کارایی» است و اگر کارایی تحقق پیدا کند، تخصیص بهینه منابع در جامعه صورت میگیرد.
حال این پرســـش مطرح میشـــود کـــه نیازهـــای جامعـــه چگونـــه تعیین میشـــود؟ واقعیت این است که ساز و کار «بازار» تعیینکننده نیازهای جامعه است؛ به این معنا که افراد، نیازمندیهـــای خـــود را در قالـــب «تقاضاهـــای مؤثر» به بازار ارائه میکنند و در مقابل تولیدکنندگان نیز به تأمین این تقاضای مؤثر، پاسخ میدهند.
حال باید دیـــد در این فضا، ضابطه یک جامعه عادالنه چیست؟ برخی بر ایـــن باورند که دوای فقر، مرگ اســـت! یعنی وقتی جمعیت افزایش پیدا کرد، چـــون منابع بهصـــورت عادالنـــهای در میان مردم توزیع نمیشود، خواهناخواه افراد فقیر میمیرنـــد و در نتیجه با کم شـــدن جمعیت، مجدداً توزیع منابع، شکل متوازنی به خود میگیرد! که البته این رویکرد حاد، بعدها تعدیل شد.
نکتـــه مهـــم در «ســـرمایهداری نئوکالســـیک» نقـــش بـــازار در تنظیم تخصیـــص منابـــع در جامعـــه اســـت. ســـاز و کار بـــازار، خـــود بـــر ضابطـــه و کارکردهایی استوار است که بیعدالتی بخشـــی از عملکـــرد آن اســـت. بر این اســـاس، میتـــوان چنین ادعـــا کرد که ســـرمایهداری، ذاتـــاً بیعدالتـــی را در درون خـــود به وجـــود آورده و بازتولید میکند. اما با این حال، پاسخ به این بیعدالتیها را به اشکال مختلف در دستور کار خود قرار داده است.
ســـرمایهداری بـــرای مبـــارزه بـــا بیعدالتیها، از یک سو مسأله ایجاد انگیزه در ســـرمایهداران را مطرح میکند و از سوی دیگر هم پذیرفتهاند که افراد زیادی قربانی نظام بازار میشوند و معتقدند برای تعدیل این وضعیت، باید نظامهای حمایتی شکل گیـــرد. از این جهـــت، بر برابـــری فرصتها تأکید دارند و کوشیدهاند تا در قالب «دولت رفـــاه» این نابرابریها را بـــه نحوی برطرف کنند.
امـــا نابرابـــری چـــه ســـطوحی دارد؟ معتقدم، نابرابریها را میتوان در سه دسته از عوامل دستهبندی کرد؛
یک دســـته «عوامـــل منزلتی» هســـتند، مثل اینکه در یـــک جامعه فئودال «ارباب» یک نوع منزلـــت اجتماعی دارد و «رعیت» نیز جایگاه خـــاص دیگری دارد که البته این نابرابـــری باتوجـــه بـــه باورهـــا و هنجارهای مسلط جامعه، پذیرفته شده که هرکسی در طبقه خود قرار دارد و خروج از آن امکانپذیر نیســـت. اما رفع این باورهای غلط میتواند ریشه این نابرابری را بخشکاند و زمینه الزم برای شـــکلگیری یک جامعـــه عادالنهتر را فراهم کند.
دســـته دیگـــر، نابرابریهـــای ناشـــی از «کارکـــرد نظـــام اجتماعـــی» اســـت؛ مثـــل اینکـــه نظـــام تصمیمگیـــری سیاســـی در کشـــور، تصمیماتی را اتخاذ کند که منجر به نابرابری شود. سیاســـتهای اجتماعی گاه خود منشأ بسیاری از نابرابریها هستند.
دسته سوم نابرابریها مربوط به «عوامل فطری» اســـت؛ به ایـــن معنا که ممکن است کسی به دالیل فطری در وضعیت نابرابـــری قـــرار گرفتـــه باشـــد. بهعنوان مثال، افرادی که دچار معلولیت هستند در این دسته قرار میگیرند.
بـــه تعبیر جـــان راولـــز، جوامـــع را از نابرابری گریزی نیست ولو اینکه بکوشند فرصتهـــای برابر بـــرای افـــراد فراهم کننـــد. اما با ایـــن حال، نابرابـــری از یک جایی بـــه بعد قابـــل قبول نیســـت. آن هم زمانی اســـت که محرومترین افراد جامعه از حداقلهای الزم برای زندگی محروم باشند. این نابرابریها میتواند منشأ نابرابریهای بعدی شود.
همانطور که اشـــاره شـــد، مناســـبات بازار خود به نابرابـــری دامن میزند اما در برابـــر آن چـــه باید کـــرد؟ معتقدم، در مواجهـــه بـــا نابرابری ذاتی بـــازار، ما نیازمند آلترناتیو دیگری با عنوان «اصل اجتماع» هســـتیم. در اصل اجتماع، بر «عمل متقابل جمعی» و «شکلگیری انسجام اجتماعی» تأکید میشود.
حلقـــه مفقـــوده ســـرمایهداری، کار جمعـــی و انســـجام اجتماعـــی اســـت؛ زیـــرا در این نظـــام مبتنی بر بـــازار، تنها چیـــزی کـــه اهمیـــت دارد، رابطه عمل متقابل است؛ یعنی وجهی میپردازیم و در مقابـــل کاال یا خدماتـــی را دریافت میکنیم. این روحیه و این تفکر، عمالً به نابرابریهای مختلفی در جامعه دامن زده و در شکل حادتر منجر به بیعدالتی میشود.
ســـرمایه اجتماعی محصـــول روابط مبتنـــی بر «اصل اجتماع» اســـت که در این فضـــا، انســـانها تلقیشـــان از نوع همکاری جمعی شـــکل میگیرد. اما در جامعه مبتنی بر بـــازار، تنها «رقابت» و «حفظ منافع فردی» اســـت که اهمیت دارد و اساســـاً نفع اجتمـــاع موضوعیتی ندارد.
جان راولز معتقد اســـت که «عدالت اجتماعـــی» در جامعـــهای بـــه وجـــود میآیـــد کـــه در آن «انســـجام جمعی» حاکم باشـــد. جامعه اتمی شده مبتنی بـــر نظـــام ســـرمایهداری در یـــک رابطه عمل متقابل جمعی تعدیل میشـــود. در غیـــر این صورت، منطـــق فردگرایانه سرمایهداری، جامعه را بیش از پیش به ســـمت نابرابری و در نهایت بیعدالتی پیـــش میبـــرد و نتیجـــه بیعدالتی در یـــک جامعه چیزی جز ناآرامی نیســـت و نمونه این امـــر را در ناآرامیهای اخیر جامعه خودمان شاهد بودیم.
«عدالت اجتماعی» در جامعهای به وجود میآید که در آن «انسجامجمعی» حاکم باشد. در غیر این صورت منطقفردگرایانه سرمایهداریجامعه رابیش ازپیش به سمت نابرابری و در نهایت بیعدالتی پیش میبرد ونتیجهبیعدالتی در یک جامعه چیزی جز ناآرامی نیست