گرمای زندگی با بچههای خورشید
گزارشی از یک روز همنشینی با توانخواه های دیرآموزی که در لحظه زندگی می کنند
کمترهموطنیاستکهســـرود«ایایرانایمرزپرگهر»رابشنودودلشبرایایران قنجنرود،اماشنیدناینســـروددرنخستینکنسرتموسیقیمستقلدیرآموزان کشور،آنهماززبانفرزندانتوانخواهدیرآموزاینسرزمین،لذتیصدچنداندارد. «بچههای خورشید» که ســـخاوت قلبشان، گرمای خورشـــید را تداعی میکند و نیرنگ، کینه ورزی و حســـادت در دنیایشـــان جایی ندارد توانخواهان دیرآموزی هستندکهچهرهورفتاریمتفاوتازمردمانعادیجامعهدارند. آنهادرســـایهآموزشمســـتمر،نواختنســـازهایمختلـــفرافراگرفتهاندوبرای نخستینباردرکشوردرقالبیکگروهموسیقیمستقلکهتماماعضایآندیرآموز بودهاند هنرنمایی کردند. این موضوع که بســـیار هم مورد توجه قرار گرفت دلیل اصلیبرایحضورماندر«انجمنخورشید»شد.همانجاییکهپناهتوانخواهان دیرآموزاستوپاگرفتهتاآنهاازپاننشینند.هرچندکهدراینشهرشلوغبارهاوبارها شکار نگاههای خیره و سنگین آدمهای عادی میشوند اما در این سرا مهارتهای زندگی را میآموزنـــد و با دنیای هنر خومیگیرند تا زندگی را به شـــکلی متفاوت از آدمهـــای عادی زندگی کننـــد. ماحصل حضـــور چند ســـاعته در محل «انجمن خورشید»، آشـــنایی با بیشـــتر از 03توانخواه 16 تا 42 ســـاله و دیدن فعالیتهای باورنکردنیشانبودکهدرگزارشپیشرومیخوانید. فرق اهالی این ســـرا (انجمن خورشید) با همه کســـانی که در هزارتوی این شهر پرهیاهو میبینیـــم از زمین تا آســـمان اســـت. افرادی کـــه بهعنـــوان داوطلب در ایـــن مرکز مشـــغول به کار هســـتند، مربیهایی که آموزش هنرهای مختلف را برعهـــده دارند و بچههای خورشـــید که دلیل اصلی شـــکلگیری این انجمن هســـتند، نگاهشـــان بـــه زندگـــی با همه افـــراد عادی فـــرق دارد، بـــه این خاطر کـــه «زندگی » برای بچههای خورشـــید معنای دیگری دارد. آنها از چاپلوســـی و دورویـــی چیزی نمیداننـــد، با هر چه نامهربانـــی بیگانـــه هســـتند. معادالت دنیـــا را برهـــم زدهانـــد چراکـــه حتی از شکست رقیبشان هم اشک میریزند، تعریف کـــردن از دیگری را مانعی برای دیده شدن خودشـــان نمیبینند و خود برتربینی و منم منمهـــای بیخودی را بلد نیســـتند برای همین با وجود اینکه نخســـتین بار بود با هم آشنا میشدیم با چهرههایی خندان جلو آمدند و سالم کردند، از اینکه برایشـــان میهمان آمده بود خوشـــحال بودند و از اینکه قرار بود چهره هایشـــان در روزنامه چاپ بشـــود خوشـــحال تر. هر کدام بســـته به میزان توانایی که داشـــتند از کاری کـــه در گروه موســـیقی، کارگاههـــای چـــرم، چوب و زیورآالت انجام میدهند برایم توضیح دادند، البته از آنجا که با حس حسادت و رقابـــت میانه خوبی ندارند، بیشـــتر از آنکـــه در مورد خودشـــان صحبت کنند ســـعی میکردند از کار بغل دستیشان برایم بگویند و همین تفاوت رفتارشان در مقایســـه با آدمهای عادی اســـت که منحصر به فردشان کرده است.
■ زالل مثل آب
کارگاه چوب پر بود از صدای زندگی. پسرها پشت میز نشسته و هر کدامشان به کاری مشغول بودند. سازههای چوبی دور تـــا دور کارگاه بـــا دســـتان توانمنـــد آنها خلق شـــده بود، کارهایـــی که اگر با چشمان خودت نبینی باورت نمیشود آنها درستشان کردهاند.
علـــی نهضتی، علـــی احمـــدی فر، محمدرضـــا حیـــدری، حمید نـــادری، محمد رضـــا عظیمی، مهدی شـــرفی، آرمیـــن عطایـــی، حامـــد ابراهیـــم و محمد مهدی قنبـــری که در طول هفته ســـاعتهای زیـــادی را در کارگاه چـــوب مشغول هنرآفرینی هســـتند، با ذوق از کارهایی کـــه در کارگاه انجـــام میدادند و از آثـــاری که متعلق به خودشـــان بود صحبتمیکردند.
کارگاه زیورآالت و معرق کاشـــی هم حـــال و هـــوای دیگـــری داشـــت. احمد ابریشـــمی، میثـــم کنشـــلو، امیررضـــا عرفانـــی، فرهـــاد قاضـــی مقدم، ســـینا خوشـــبخت، فرنود اثباتی، بابک بیات و بقیه پســـرها همه حواس و توانشان را جمع کـــرده بودند تا مهرهها، ســـنگها و مرواریدهـــا را شـــبیه الگویـــی کـــه در مقابلشـــان قرار داشـــت به نخ بکشند. یکی از آنها هم که نسبت به بقیه مهارت بیشتری داشت، به کمک ابزار مناسب، زیورآالت متفاوتتـــری را با مفتولهای ســـیمی میســـاخت. محســـن عبادی، خشایار یوسفی فر، عرفان شاهسوارانی، آیدیـــن کریـــمزاده، بهـــادر محمـــدی، مجتبی پاشـــازاده همُکه در کارگاه چرم مشـــغول بودنـــد بـــا ســـمبه و ابزارهای مخصوص، از تکههای چرم، کیف پول، جاسوییچی، زیر لیوانی، دستبند و سایر محصوالت چرمی را میساختند.
جالـــب ایـــن اســـت کـــه بچههـــای خورشید هر روز صبح با این تصور که به ســـرکار میروند از خانه خارج میشوند. بعضی از آنها خودشان به تنهایی سوار مترو یا اتوبوس میشـــوند و بعضی هم به کمک خانوادهشان به این مرکز که در شرق تهران قرار دارد میآیند.
از آنجا کـــه دو روز آخر هفته تعطیل هستند شنبهها دوست داشتنیترین روز هفته برایشـــان به حساب میآید چراکه بعد از دو روز تعطیلی بازهم به انجمن میآیند. به همین خاطر است که یکی از توانخواهان دیرآموز میگوید «من فقط آخـــر هفتهها ماســـت میخـــورم، برای اینکه اگـــر روزهای دیگه ماســـت بخورم شاید خوابم بگیره و از سرکار جا بمونم.»
■ درانتظارمهرورزی
بهگفتهامیرکریمی-مسئولآموزشایـــن انجمن صرفـــاً جهـــت حمایت از حقوق شـــهروندی و قانونی دیرآموزان، ارائه آموزشهای توانبخشی و حرفهای بـــه این بچههـــا و تأمین آتیـــهای درخور شأن انسانی آنها تأســـیس شده است و این امید وجود دارد که در خصوص این افراد، فرهنگسازی درستی صورت گیرد و زمینههـــای الزم بـــرای اصالح نگرش جامعـــه و کمک بـــه شـــناخت و آگاهی هرچه بیشـــتر از شـــرایط افـــراد دیرآموز فراهم شود.
او که 7 سال از همکاریاش با انجمن خورشید و همراهیاش با توانخواههای دیرآموز این مرکز میگذرد میگوید: ما با آگاهی به مشکالت و موانعی که پیش رو داریم، این مسیر را با امید طی میکنیم تا ســـقفی داشته باشـــیم به وسعت دل دیرآموزانمـــان کـــه امیـــد بـــه زندگی و احترام همراه با تالش، زینتبخش آن باشد.
مربیهایی کـــه کار آموزش بچههای خورشـــید را برعهـــده دارنـــد بـــه ایـــن بچـــه های بی آالیش وابســـته هســـتند . سیدحسن حسینی - مربی کارگاه چوب - میگوید: 3 سال است که با این بچهها زندگی کردهام و حاال حتی اگر خودم هم بخواهـــم نمیتوانـــم از آنها دور باشـــم. بهقدری مهربان و بیغل و غش هستند که شبیهشـــان را در دنیـــای اطرافم و در میان کســـانی که در طـــول زندگی با آنها ارتباط دارم ندیدهام. تک تک این بچهها بـــا وجود آنکـــه در جســـم و ذهنشـــان ناتوانیهایی دارنـــد اما با تمرین و توجه بســـیار موفق عمل میکننـــد، کما اینکه در روزهای نخســـت، حتی قـــدرت بلند کردن ورقهای سبک چوب را نداشتند، اما حاال با گذشت حدود سه سال و در پی تمرین مســـتمر، تکههای قطور چوب را اره میکنند و با کمک ابزارهای مناسب، آثار هنری قابل توجهی میسازند.
ســـهیال شـــانهای - مربـــی کارگاه زیـــورآالت - هـــم میگوید: ایـــن بچهها معموالً برای نشستنهای طوالنی آرام و قرار ندارند اما وقتی جذابیت کار برایشان مســـجل میشـــود بســـیار عالقهمندانه فعالیت میکننـــد، ضمن اینکه با وجود همـــه محدودیتهایـــی کـــه بـــرای این قبیـــل بچههـــا وجـــود دارد در هنرهایی مثل ســـاخت زیورآالت و معرق کاشـــی بسیار خوب ظاهر شـــدهاند به طوری که سازههای دستان توانمند همین پسرها، در نمایشـــگاهها و بازارچههای مختلف انجمن خورشید، با بیشـــترین استقبال مواجه میشود.
دقیـــق شـــدن در رفتـــار بچههـــای خورشـــید، ســـهل گرفتـــن زندگـــی را به آدمهای عـــادی میآمـــوزد. رضـــا دبیر – مربی کارگاه چرم – که در دانشگاه هنر تدریـــس میکند، هـــر روز بیشـــتر از قبل پایبند این بچهها میشود و نمیتواند از آموزش به آنها دســـت بکشد، میگوید: از وقتـــی آموزش این بچههـــا را برعهده گرفتـــهام صبر و تحملم بیشـــتر شـــده و اطرافیانمهممتوجهاینتفاوتشدهاند.
بچههـــای خانـــه خورشـــید ثابـــت کرهاند اگر افراد جامعه آنها را بپذیرند، تواناییهایشان را باور کنند و این فرصت را در اختیارشـــان قرار دهنـــد که بتوانند خودشان را در سطح جامعه ثابت کنند، وضعیت توانخواهان جامعه بسیار بهتر از آن چیزی خواهد شـــد که تاکنون بوده اســـت؛ درســـت مانند همـــان کاری که خانواده این بچهها انجام دادهاند. آنها بهدلیـــل دغدغههایی کـــه در خصوص فرزندان توانخواهشان داشتند، انجمن خورشـــید را راهانـــدازی کردنـــد و بـــا فعالیتهای درســـتی که تاکنون انجام دادهاند، تعداد 6 توانخواه را که در سال 1382 در این مرکز خدمات میگرفتند به 35 نفر رساندهاند.
«تاکنون پـــدر و مادرهـــای بچههای خورشـــید و همه کسانی که به هر نحوی دغدغه زندگی بهتر این بچهها را داشته و دارند، برای بهبود وضعیت زندگی این توانخواهان دیرآموز از هیچ کمکی دریغ نکردهاند، اما متأسفانه این مرکز از سوی نهادهای اجتماعی حمایت نمیشود و از لحاظ مالی بشدت در مضیقه هستیم، در حالـــی کـــه بـــا معرفـــی گســـتردهتر بچههای خورشـــید و استعدادهایشان، مراکز مختلف میتوانند در جشـــنها و گردهماییهایی که ترتیب میدهند به بچههای خورشـــید و توانمندیهایشان اعتماد کنند و با دعوت از آنها به منظور اجرای برنامههای موســـیقی یا تشکیل بازارچههایـــی که هنرهای این بچه ها را به نمایش درآورد، این توانخواهان را در مسیر پیشرفتهای بیشـــتر و بهتر قرار دهد.»
مهـــدی بیـــات - از اعضـــای هیأت مدیـــره انجمن - با بیان این موضوع به افرادی اشاره کرد که با دیدن هنرنمایی
بچههای خورشـــید در کنسرت مستقلی کههفتهگذشتهدرخانههنرمندانبرگزار شد تعجب کردند؛ نمیگویم بچههای خورشید در انجام کارها و اجرای برنامه هنری بینقص هستند اما واقعیت این است که من و همراهانم در این انجمن هدفمان آن اســـت که نشان دهیم این بچهها با وجود تمـــام محدودیتهایی که دارند، با تالش مســـتمر و با همراهی حســـاب شـــده و بیدریـــغ خانوادهها و مربیهایشـــان، تا این حـــد موفق عمل کردهانـــد و در صـــورت فراهـــم شـــدن زمینههای بیشـــتری برای پیشـــرفت، از این هم موفقتر خواهند شد.
واقعیتنظامهستی
ایـــن جملههـــا وقتـــی بیشـــتر قابل درک میشـــوند کـــه مجیـــد آهنگری - مربی موســـیقی بچههای خورشـــید - از تفاوت کار با این بچهها میگوید: «وقتی دانشـــجوی موســـیقی بـــودم همیشـــه به موســـیقی درمانـــی و نتایـــج آن فکر میکردم و دوست داشتم در این زمینه تحقیق کنـــم، تا اینکه به پیشـــنهاد یک دوست با توانخواهان آشنا شدم. بهترین گزینه آن بود که تأثیر موسیقی درمانی را در این گروه رصد کنم.»
کار آغـــاز شـــد، در ابتـــدا بـــه قدری ســـخت بود کـــه بارها تصمیـــم گرفتم از ادامـــه آن منصـــرف شـــوم، امـــا هر بار احســـاس یا نیرویی خـــاص مانعم میشـــد تا اینکه مدتی گذشـــت و من، بچههای خورشید و البته توانخواهانی کـــه در مراکـــزی دیگر به آنهـــا آموزش میدهم بشـــدت به هم وابسته شدیم و این وابســـتگی تا جایی پیش رفته که حـــاال من باور کـــردهام کار کردن با این بچهها برایم ســـادهتر از کار با بچههای عادی اســـت چراکه این بچهها بهدلیل کمتوجهیهایـــی کـــه دیدهانـــد و در شـــرایط زمانی و مکانی مختلف آن را به زبان آوردهانـــد، به معلم و آموزش توجـــه بیشـــتری میکننـــد در حالی که بچههـــای عـــادی گاه بهدلیـــل توجـــه زیادی که از سوی خانواده به آنها شده اســـت، به آموزش و البته معلم توجه چندانی ندارند. گذشته از این بچههای خورشـــید و ســـایر توانخواهان یکسری اســـتعدادهای خـــاص دارنـــد کـــه این بیشتر پایبندم میکند.
بهعنـــوان مثال یکـــی از هنرجوهایم کـــه بـــه بیمـــاری «اوتیســـم» مبتـــال اســـت، همین که یـــک شـــعر را برایش میخوانـــم بســـرعت آن را حفـــظ میکند در حالی کـــه او بهدلیل بیماری «درخـــود فروماندگـــی » بـــرای انجـــام بســـیاری از مهارتهـــای زندگـــی یـــا فعالیتهـــای اجتماعـــی با مشـــکالت عدیدهای روبهرو اســـت. در مورد ســـایر بچههای خورشـــید هم بایـــد بگویم که آنها سرشـــار از عاطفه و محبت هستند، بـــه همیـــن خاطـــر خانوادههایشـــان برخـــالف برخی از خانوادههـــا که گاهی از دســـت فرزنـــدان عادیشـــان کالفـــه میشـــوند، به هیـــچ عنـــوان نمیتوانند یک روز را بدون این فرشـــتههای زمینی زندگـــی کننـــد. بدون شـــک همین زالل بـــودن توانخواهـــان دیرآمـــوز اســـت که باعث میشود حتی اگر یک روز با تمام بیانگیزگی از خانه خارج شـــوم، با قرار گرفتن در جمع این بچهها که بهنظرم، واقعیت نظام هستی هستند، مشکالتم را فراموش میکنم.
ســـالهایی کـــه در کنـــار توانخواهان گذراندهام بـــه من فهمانده، این بچهها نمیتوانند خودشـــان را بشناسند و این وظیفه ما است که باور توانستن را به آنها هدیـــه بدهیم. خوشـــبختانه در انجمن خورشیداینموضوعبسیارمورداهمیت واقع شده است و نتیجه آن را در کنسرتی کـــه این اواخر بـــا هنرمندی محمدعلی تهرانـــی (نوازنـــده پیانو) حمیـــد نادری (نوازنـــده تنبـــک) علی رضـــا مهدویان (نوازنـــده دف) محمد تجـــدد (نوازنده بلز) سعید حســـنزاده (نوازنده سنتور)، امیرحسین رزاقی (نوازنده کاخن) هوتن حیدریان (نوازنده گیتار) پیمان ورشوکار و مجتبـــی پاشـــازاده بهعنـــوان خواننده برگزار شده بود به زیبایی هرچه تمامتر دریافت کردیـــم چراکه گوش ســـپردن به آهنگها و ترانههایی که با دســـتان و زبان بچههـــای توانخواه دیرآموز نواخته و خوانده میشـــد، بـــرای همه حاضران در ســـالن خانه هنرمندان زیبایی و لذت صدچندان داشت.